-
از،خودم بدم میاد با این انتخاب افتضاحی که کردم، باعث خجالته باعث شرمساری ولی باید بگم دلم میخواد بمیره، حالم ازش بهم میخوره، دایم داره با یکی کل کل میکنه، دست از سر بچه هم برنمیداره، دایم کل کل، سرکوفت، سرزنش،شماتت،داد و بیداد،خسته شدم خدایا چقدر دعا کنم چقدر امیدوار الکی باشم، چقدر خودمو گول بزنم و دلمو به هیچی خوش کنم، دیگه بریدم، خدایا چرا کمکم نمیکنی؟؟دلم واسه بچه م کبابه، چرا باید میاوردمش جایی که خودم هم آرامشی ندارم، از خودم هم بیزارم:54::54::54::54::302:
-
چرا هیچکس هیچی نمیگه، ترخدا اقلا باهام همدردی کنید، خیلی حالم بده، دیگران فکر میکنن زندگی ارومی دارم، به هیچکس نمیتونم بگم، از آبروریزی همیشه میترسیدم، فقط پدرو مادرم در جریان نسبی زندگیم هستن، با هیچکس نمیتونم درددل کنم، دارم داغون میشم، ببخشید تو تاپیکم هم نگفتم چون روم نشد ولی واقعا شوهرم بمعنای واقعی کلمه آدم ببخشید بیشعوریه، متاسفم ولی کلمه جایگزینی براش پیدا نکردم،خسته شدم ازش،بریدم، هزاران هزار بار یه چیز ساده رو بهش میگم ولی دریغ از یک بار احترام به حرفم،یک بار گوش دادن، که منم یکم دلم گرم شه که دوسم داره، دریغ از ذره ای نشان دادن شعور،ای خدا، نمیدونم چرا ما دو.تارو سر راه هم قرار دادی، شاید اون هم با کسی دیگه، خوشبخت تر بود، اگه بچه نداشتم لحظه ای برای طلاق تردید نمیکردم،زندگی م مساوی شده با غصه و گریه ی ناتمام،چرا باید اینجور میشد؟؟چی رو.باید از این زندگی بفهمم خدایا، اگه برای تنبیه منه، به خدایی خودت تنبیه شدم، بسمه، دارم دیوونه میشم، دیگه از تنبیه گذشته، چه حکمتی تو این ازدواج بوده؟؟خدایا بسه دیگه نمیتونم.حالم بده، از تکرار مکررات بد خسته ام. ببخشید دوستان، تاپیک حالت درددل گرفته، متاسفم ولی داغونم، فقط خودم میدونم چی میکشم،هیچکی حال دلمو نمیفهمه ،:47::47::302::302:کاش همش یه کابوس وحشتناک بود. زندگی با کسی که دوسش ندارم و هزار تا اخلاق بد داره و براحتی منو زجر میده و انگار از،زجر کشیدنم خوشحاله، مخصوصا اذیتم میکنه، مخصوصا، این کاملا مشهود،وقتی میبینه منو له کرده دارم از غصه دق میکنم انگار عروسیشه، نگرانه که مبادا کاری کنه که باعث خوشحالی من بشه، وقتی خوشحالم یه حرفی میزنه و یه کاری میکنه که اون یه ذره خوشحالیمم از بین بره، گاهی فکر میکنم بیماره چرا نباید بخواد زندگی مون درست شه، چرا هیچ تلاشی نمیکنه، برعکس تلاش میکنه هیچی عوض نشه، برعکس همش کارایی رو تکرار میکنه که میدونه منو آزار میده، کارایی که خودشم میدونه اشتباهه،ولی،دایم تکرارشون میکنه،وسواسش هم که میگم دست خودش نیست ولی درمانش که دست خودشه، رفتارای بد غیر وسواسش که دست خودشه، اختیار داره ولی در کمال اختیار انجامشون میده و بارها و بارها تکرارشون میکنه و منو باهاشون آزار میده، انگار لذت میبره از،آزار، انگار خوشش میاد، کیف میکنه، بعدم خودش میخنده، فکر میکنه خیلی همه چیز بامزه ست، یلخی بودن، بی برنامگی، بی خیال زندگی کردن، بی خیال همه چیز بودن، حتی ستونهای اصلی زندگی، بی خیال آدمها بودن و کار. خود کردن، ناراحت کردن و زجر دادن آدمها پ باز هم بی خیال بودن و براحتی گذشتن از،دیدن غم نزدیکان.، چه کنم، چه کنم،
-
:325::325::203::302:::304:
-
واقعا جالبه، حتی تو محیط مجازی هم همدرد و کمکی پیدا نمیکنیم
-
سلام
خیلی شما مضطرب و به هم ریخته هستید
قبل ازینکه بخاید مشکلتون با همسرتون رو حل کنید یکم کنترلتون رو دست خودتون بگیرید
یکم به خودتون مسلط باشید
حالتون قابل درکه
احساس میکنید به بن بست رسیدید و شرایط دیگه غیرقابل کنترله اینه که انقد نا امید و کلافتون کرده
اول به این باور برسید که هر مشکلی راه حلی داره و فقط مرگه که چاره نداره
بعد که اروم شدید ببینید راهی هست که امتحان نکرده باشید
شاید یه راهی باشه
باید شما خودتون رو مسلط به زندگیتون و شوهرتون کنید
اونو تحت تاثیر قرار بدید از نقطه ضعفهاش استفاده کنید تا مثل موم توی دستتون قرار بگیره
با محبت اونو وادار به تغییر کنید
با اینهمه استرس و اضطراب که توی وجودتونه هم همسرتون دلسردتر میشه ازتون هم سر رشته زندگی بیش از قبل از دستتون در میره
اول ارامش خودتون رو حفظ کنید بعد برای اصلاح زندگیتون تلاش کنید
اینم بگم که همدردی مجازی خیلی اروم کننده نیست
برای اروم تر شدن میتونید خودتون رو به کارایی که دوست دارید سرگرم کنید
با دوستان و نزدیکانتون که باهاشون پیوند عاطفی دارید صحبت کنید و ازشون بخاید شنونده باشن
چون شما نیاز دارید اول خودتون تخلیه کنید بنظر میاد خیلی به خودتون فشار اوردید و غصه هاتون رو توی خودتون ریختید
اول با خودتون کنار بیاید بعدا به فکر حل مشکلتون باشید...
-
سلام، خیلی ممنونم از راهنمایی تون، بله همینطوره، خیلی آشفته م و مستاصل، امیدوارم بتونم خودمو روبراه کنم :303::47:
-
خواستم حرفی بزنم، چیزی بگم، دلم پر از درده، خووونه، خون:54::54:
ولی میبینم همه حرفا رو قبلا نوشتم، همون حرفای تکراری مشکلات تکراری، خستگی های همیشگی، آزار و اذیت شوهرم، حرفای ناحق و زجر دهنده ش، دارم دق میکنم، خدایا اخه چرااااااااااااااااااااااا اااااا،این زندگی هیچ چیز دلگرم کننده ای نداره، اخه چرا جرات طلاق گرفتنو ندارم؟ چرا؟ همه زندگیم غصه ست، درده، شوهر بیشعورم فقط در حال آزار دادن منه، هیچ فهم و درکی از زندگی مشترک، دل، عاطفه، هیچی نداره، همش با حرفای زننده و ناحقش آزارم میده، از ته دل امروز نفرینش کردم، دلم میخواد ذلتشو به چشمم ببینم، خدایا از خستگی گذشته، دارم از غصه میمیرم،میمیرم.گناه بزرگ من چی بوده؟؟؟چرا این زجر و عذاب تموم نمیشه؟شوهر که چه عرض کنم، از خواهر و برادر هم با هم خواهربرادرتریم، این مرد بیشعور، فقط زبونش به تلخی میچرخه،صبح تا شب تو خونه زحمت میکشم، کارا رو میکنم،بچه رو میبرم بیرون، این کلاس،اون کلاس، بدو بدو میارم دست و پاشو میشورم غذاشو میدم،بدو بدو میشورم،میپزم، میسازم،طوری که شب خسته و کوفته میافتم، اونوقت این مرد نمک نشناس دایم میگه همش موبایل دستته، مسخره م میکنه،میگه کار مفیدت چیه موبایل بازی؟؟؟؟:grief::grief:آدم انقدر بی انصاف، انقدر نمک نشناس،انگار کارای خونه و بچه خودبخود انجام میشه، جوری میگه انگار من از صبح تا شب دارم تو این آرایشگاه و اون مرکز ماساژ دارم خوش میگذرونم قلبم از درد تیر میکشه،اینهمه زحمت به چشمش نمیاد، ولی اگه 10دقیقه گوشیم دستم باشه، هزار بار اونو میکوبه تو سرم، اما دریغ از یک بار یادآوری کارها و زحمتهام، یه تشکر ساده، ته تهش این که فقط دنبال اینه یه آتو از من گیر بیاره و هزار بار به روم بیاره و باهاش آزارم بده، این چه زندگیه اخه،من از زندگی عشق میخوام، آرامش میخوام،هیچکدومشو ندارم، هیچی ندارم، فقط یه شکنجه گاه دایم دارم:54::302::302::302::302::302:
- - - Updated - - -
خواستم حرفی بزنم، چیزی بگم، دلم پر از درده، خووونه، خون:54::54:
ولی میبینم همه حرفا رو قبلا نوشتم، همون حرفای تکراری مشکلات تکراری، خستگی های همیشگی، آزار و اذیت شوهرم، حرفای ناحق و زجر دهنده ش، دارم دق میکنم، خدایا اخه چرااااااااااااااااااااااا اااااا،این زندگی هیچ چیز دلگرم کننده ای نداره، اخه چرا جرات طلاق گرفتنو ندارم؟ چرا؟ همه زندگیم غصه ست، درده، شوهر بیشعورم فقط در حال آزار دادن منه، هیچ فهم و درکی از زندگی مشترک، دل، عاطفه، هیچی نداره، همش با حرفای زننده و ناحقش آزارم میده، از ته دل امروز نفرینش کردم، دلم میخواد ذلتشو به چشمم ببینم، خدایا از خستگی گذشته، دارم از غصه میمیرم،میمیرم.گناه بزرگ من چی بوده؟؟؟چرا این زجر و عذاب تموم نمیشه؟شوهر که چه عرض کنم، از خواهر و برادر هم با هم خواهربرادرتریم، این مرد بیشعور، فقط زبونش به تلخی میچرخه،صبح تا شب تو خونه زحمت میکشم، کارا رو میکنم،بچه رو میبرم بیرون، این کلاس،اون کلاس، بدو بدو میارم دست و پاشو میشورم غذاشو میدم،بدو بدو میشورم،میپزم، میسازم،طوری که شب خسته و کوفته میافتم، اونوقت این مرد نمک نشناس دایم میگه همش موبایل دستته، مسخره م میکنه،میگه کار مفیدت چیه موبایل بازی؟؟؟؟:grief::grief:آدم انقدر بی انصاف، انقدر نمک نشناس،انگار کارای خونه و بچه خودبخود انجام میشه، جوری میگه انگار من از صبح تا شب دارم تو این آرایشگاه و اون مرکز ماساژ دارم خوش میگذرونم قلبم از درد تیر میکشه،اینهمه زحمت به چشمش نمیاد، ولی اگه 10دقیقه گوشیم دستم باشه، هزار بار اونو میکوبه تو سرم، اما دریغ از یک بار یادآوری کارها و زحمتهام، یه تشکر ساده، ته تهش این که فقط دنبال اینه یه آتو از من گیر بیاره و هزار بار به روم بیاره و باهاش آزارم بده، این چه زندگیه اخه،من از زندگی عشق میخوام، آرامش میخوام،هیچکدومشو ندارم، هیچی ندارم، فقط یه شکنجه گاه دایم دارم:54::302::302::302::302::302:
-
شب که میاد بجای چایی یه لیوان گل گاوزبون یا قهوه یا شربت نسترن بده بخوره ، اعصابش آروم میشه نای بحث کردن نداره!تو غذاها آرامبخش زیاد بریز برای گوشت ها رزماری از آرامش بخش هاست، دم نوش بهلیمو، برگ گل سرخ یا گلاب ، بعضی وقتا چایی زعفرون بخورین
اینقدری که واسه بچه ات وقت میذاری واسه خودتم وقت بذار تا اینقدر آشفته نباشی چه عیبی داره آرایشگاه و سینما و پارک هم بری؟باشگاه هم بری
به خیلی رفتارهای شوهرت بخندی اعصاب خودت راحتتر میشه ، حالا با حرص خوردن به کجا رسیدی؟ بزن به بیخیالی بقول یکی از این جملات همین سایت به مشکلات خود بخندید تا همیشه دلیلی برای خندیدن داشته باشید.
میگه گوشی دستته یه خنده ای بکن یه عکس ازش بگیر، میخوای پیر و کور بشی سرت هوو بیاره بشین انتظار بکش درست رفتار کنه، خودت شاد باشی راحتتره
-
ممنونم :54::54::54::302::302:ترخدا راهی هست برای درست کردن یه مرد 40ساله ی بدبین بی عاطفه وسواسی منفی نگر بی خیال؟؟؟؟؟؟ کاش یکی بود مثل کارتونها یه اجی مجی میخوند آدمها عوض میشدن، کاش بود،... :302:
-
سلام
قبل از شوهرتون به فکر خودتون و حل مشکلاتتون باشید..
میخام رک بهتون بگم
حرفای دوتا پست قبلتون منو یاد اه و ناله و گلایه های مادرم میندازه وقتی خیلی خسته میشد
ببینید من شخصا انقد که شما مرثیه سرایی کردید اگر روزی زنم اینطور بکنه از دستش فرار میکنم....
میدونید الان دلتنگ چه ویژگی همسرم هستم؟!!
نشاط
شوخ طبعی و نمک ریختن و شاد بودنش
به روز بودن و سر زنده بودنش
نه بشور بساب و .....
دقیقا اگر یه وقتاییهم غر میزد میخاستم فرار کنم و واقعا کلافه ام میکرد
اینکه شوهرتون میگه سرت توی گوشیه همش یعنی یه کمبودی توی رابطتون هست و ازارش میده
شوهرتون نسبت به شما و زندگی دلسرد شده و علتش نبود نشاط و تنوع توی زندگیتونه
شاید برای همینه که ابجی داداش شدید!!
پس دستی تکون بده
بجای گریه و زاری و اه و ناله شادی رو در خودت ایجاد کن
اتفاقا رفتن به ارایشگاه یعنی تنوع
رفتن به باشگاه یعنی نشاط و سر زندگی
چقد این کارای همسرمو دوست داشتم!!!
بجای مادر بچه ها و کنیز و خونه دار بودن برای همسرت یه زن جذاب و شیک و متنوع باش
زندگیت رو از یکنواختی در بیار
چطور؟!
از خودت شروع کن و به خودت برس
شوخ طبع و بشاش باش
همسرتو با حرفهای عاشقونه و سورپرایزهات بمبارون احساسی کن
نتیجه شو میبینی ایشالا...
موفق باشی....