باسلام و تشکرخیلی زیاد از مشاور محترم سایت به خاطر تشخیص قشنگی که داشتن و اقای باغبان
یه موضوعی که امروز از ظهر گرفتارش بودم و شاید بد هم نشد که این موقع سراغم اومد دوباره. +++++این هم یک موضوع فلج کننده دیگه روحی روانی ذهنی اساسی در زندگی من هست و معمولا برای اتفاقات گذشته هست
مواقعی هست که زیاد هم پیش میاد که من یاد اتفاقی در گذشته عموما نزدیک میفتم که در اون دچار اشتباه یا انفعال زیاد شدم و کسی حقمو خورده یا بهم بی احترامی شدید داشته یا سو برداشت بدی از من داشته و من یا همون موقع متوجه نشدم یا خواستم بابزرگواری و بی محلی به طرفم بفهمونم که اشتباه مکینه یا سعی کردم از عصبانی شدن و خشمگین شدن خودم جلوگیری کنم و برای همین راه انفعال رو پیش گرفتم و بعد به صورت هرچند روز یکبار این انفعال و یا مورد سو برداشت قرار گرفتن و واکنش مناسب ندادنم به شدت عصبانی میشم و شروع به خودخوری میکنم و به قدری ذهنم و فکرم مشغول میشه که حتی مثلا یک صفحه از این سایت رو نمیتونم بخونم
ذهنم مشغول میشه تا راه حلی پیدا بکنه تا من ور اروم بکنه معمولا یکی دو روز بعد راه حل پیدا میکنه و اروم ممیشه اما کاملا موقتی و دوباره اون فلج ذهنی و درگیری ذهنی برمیگرده
اینو اضافه بگم که نود و ونه درصد این مواقع من کاملا بی تقصیر یا بی اشتباهم و خطایی ازم سر نزده و کاملا طرفم مقصره وگرنه اگه خودم مقصر یا گناهکار باشم یا یه چیزیم بلنگه به اون طرف حق میدم
به قدری این موضوع قوی میشه بعضی مواقع که میخوام دست به عمل بزنم و به هرشکلی شده به سمت طرفم برم و بهم بگم که چقدر ادم کج فهم یا ظالمیه و هرطوری شده صد در صد خیالم رو راحت کنم که اون ذهنیت منفیش درباره من از بین رفته
یه مثال بزنم چندوقت پیش برخلاف شخصیت خودم رازی رو به کسی گفتم با تماام صداقت و با تمام جزییات اما مثل همیشه که من به طرفم اعتماد دارم و نگاه خوب به ادمها دارم ولی اون نداره. از کلی حرف من سه چهار نقطه اش رو برای خودش پررنگ کرده بود و کاملا اشتباه برداشت زشتی از من کرده بود و با کنایه به من گفت این کارها برای کمرت که میگی مشکل داره بده ها! اون روز من پیش اون خانم بی محلی کردم تا بفهمه اشتباه کرده اما بعد فهمیدم اون همون چیزیو که خواسته برداشت کرده . مشکلی که پیش اومد اون دردودل نه تنها دردی از من دوا نکرد بلکه پشیمونی از گفتن راز شخصیم به یکنفر و برخلاف انتظار برداشت عکس کردنش به دردام اضافه شد.تازه میترسیدم چون اولش مقداری از مشکلم رو براش نوشتم و از گوشی فرستادم پخش هم بشه
نمیونم چرا ادمی که خطایی نکرده باید اینقدر بترسه یااشفته بشه
لااقل یکماه پشیمون بودم و بعد از اون هرچند روز یکبار به ذهنم میاد و فلجم میکنه
مثل امروز که مثلا از ظهر تا الان حتی نتونستم نوشته های اقای باغبان رو بخونم
از این موارد هم زیاد پیش میاد واین مثال بود. یکروز درمیون یا درگیر اون مسئله دل گرفتگی هستم یا ناراحتی از انفعال یا گاهی اشتباه یا خطایی که انجام دادم و خطاکردن رو هم اصلا نمیتونم بپذیرم.قبلا یعنی تا چهار پنج سال پیش اینطور نبودم و خیلی خفیف تر بود و نمیدونم دلیلش چی میتونه باشه
واقعا ازتون سپاسگذار میشم اگه بگید این مشکل چیه و درمانش چیه .هم اینکه دچار انفعال نشم هم اینکه چه طوری تعقل کنم و خلاصه صحبت کنم که بعدا پشیمون نشم. واقعا ازتون میمنونم میشم اگه راهنمایی بفرمایید