-
من گفتنی ها رو گفتم. به نظرم آرامش خودتون رو حفظ کنید.
بعدها بدون تعصب جملاتم رو بخونید:
شما خانمی هستید در آستانه سی سالگی، ان شاالله که این آقا شرایط کاریشون سرو سامان بگیره. ولی شما زمان اینو ندارید که برای یک دو سال به پای ایشان باشید. (به امید اینکه قولهایشان عملی شود.)
ازدواج مثل یک حجم چندوجهی است که فقط دو وجه اون در اختیار شما و اون آقاست و سایر وجوه در اختیار متغیرهایی خارج از اراده شما دو نفر است.
دو پست قبلی که من گذاشتم نیاز به جواب دادن شما نداشت و صرفا جنبه تلنگر زدن به شما را داشت.
-
سلام سارا جان:72:
من با مهرآيين موافقم و البته از اين كه در مقابلش جبهه بگيري هم تعجب نمي كنم.
يك نگاه به مسيري كه در چند سال گذشته طي كردي بينداز. هميشه مسير را بر عكس رفته اي.
اول احساست را درگير كرده اي بعد گفته اي خوب به ازدواج فكر كنيم، كه فرد مقابل منطقا شرايط مناسب شما را نداشته است يا شايد اصلا قصدي براي ازدواج نداشته است.
و تو باز همين مسير را طي كرده اي. الان هم اگر در استانه سي سالگي نبودي بنابر گفته هاي خودت باز هم به همين مسير ادامه مي دادي. بررسي اينكه چرا در اين سالها از اين دور باطل خارج نشدي مي تواند كمك بزرگي به ابعاد ديگر زندگي تو بكند كه البته فراي موضوع اين تاپيك هست و بحث جداگانه مي طلبد.
من در مورد وضعيت و تعداد خواستگارهاي واقعيت در اين سالها اطلاع ندارم، اما به نظرم اگر در اين سالها به جاي اتلاف عمر و احساساتت براي افرادي كه هيچ تعهدي به تو نداشتند موردهاي واقعي (و نه تخيلي!) ازدواجت را بهتر بررسي مي كردي تا الان ازدواج كرده بودي كه شايد ازدواج موفقي هم مي بود.
نوشته اي شخصيت اين فرد مورد پسندت هست اما من به تو مي گويم كه حتي در اين مورد هم اشتباه مي كني. چون شناختت از او درست نيست چرا كه در هر مرحله از شناخت او احساساتت درگير بوده است. پس تعجب نمي كنم اگر حتي با او ازدواج كني فردا يك تاپيك جديد در رابطه با نقاط شخصيتي او كه مورد پسندت نيست باز كني و بگويي كه از ازدواج با او سرخورده شده اي.
در اين سالها ممكن بود شخصيت مورد نظرت را در ميان خواستگارهاي واقعيت كه شرايط منطقي را هم دارند بيابي، اما تمركز تو روي روابط ديگرت فرصت بررسي جدي موارد جدي را هم از تو گرفت. اينها همه از افت هاي اين گونه روابط هست.
دقت كن، قصد ما كوبيدن تو نيست بلكه مجاب كردن تو براي تفكر عميق تر در مورد زندگي و روابطت هست كه به عقيده من تو را در درستي تصميمت مطمئن تر خوهد كرد.
برايت ارزوي موفقيت و خوشبختي دارم.:72:
كامران
-
آقای کامران ممنون از نظرتون
جا داره که من چند نکته رو اینجا روشن کنم
اول اینکه من وقتی این تاپیک رو زدم که رابطه رو تموم کرده بودم تا راجع بهش تصمیم نهایی رو بگیرم. گفتم که از رابطه ای که توش هستم احساس نگرانی میکنم و ... یک عده ای از دوستان کارمو تایید کردن و بعضی هم نکردن و من جواب همه رو با آرامش دادم نمیدونم چرا جواب من به خانوم مهرآیین رو جبهه گیری تلقی کردین؟؟ ایشون راجع به من قضاوت کردن که تو قصدت اینه که طرفت رو توی آب نمک بخوابونی و بعدم حرف خودم رو به خودم برگردوندن که در آستانه ی 30 سالگی هستی و من قصدم تلنگر بود و نیاز نبود جواب بدی. من این تاپیک رو ایجاد کردم و طبعا خودم تشخیص میدم جواب کسی رو بدم یا نه و هیچ جواب خاصی هم توی اون پست نبود که من ندونم و بخوام با تعصب بخونم یا جبهه گیری کنم.
دوم اینکه آقای کامران من خداروشکر هوش و حافظه ی خیلی قوی ای دارم ( بارها گفتم که اعتماد به نفس پایینی دارم و وقتی توی این زمینه از خودم تعریف میکنم یعنی چیزی نیست که به حرف دیگران دلخوش باشم) من تو تمام طول تحصیلم شاگرد اول مدرسه بودم، و همه بعد از اولین برخورد از هوش و آگاهی من تعریف کردن. به چند زبان مسلطم و توی رشته ی خودم چندین مقاله ی علمی و ... دارم. آدمی ام که توی هر جمعی یک سری اطرافم جمعن و من به راحتی میتونم با هر گروهی ارتباط برقرار کنم و ... میخوام بگم که آدمی منزوی نبودم که سرم توی درس باشه فقط و .... حالا من حدود دو سال با یک آدمی در ارتباطم و تاکید کردم که اوایل دنبال بهانه ای بودم برای جدا شدن ، یعنی توی اون دوره حتی احساسی نبود و شخصیت این آقا رو مطلوب خودم تشخیص دادم ( و بازززز هم میگم نه خوب! مطلوب خودم). اونوقت شما یه تاپیکو باز میکنین چهار خط نوشته ی مراجع راجع به یک آدم رو میخونین و بعد حکم صادر میکنین که شناختت از اون فرد صحیح نیست!!! به نظر خودتون در اینجا من باید تشخیص خودم رو ملاک قرار بدم یا شما؟؟؟
من نمیخوام راجع به رابطه ی قبلم خیلی مسئله رو باز کنم. ( به دلایل مسائل امنیتی خودم) و قبول دارم چون بدون اینکه از رضایت خانوادش مطمئن شم اول فرآیند شناخت رو طی کردم اشتباه کردم. اون مسئله بین خانواده ها مطرح شد و هر دو خانواده مخالفت کردن و تمام! اما اینکه شما نتیجه گیری کنین من همیشه مسیر زندگیمو برعکس رفتم برام خیلی سنگین و توهین آمیزه . شما میگین من قصدم کوبیدن شما نیست. مگه باید یک مراجع رو که به کمک دیگران نیاز داره با برگردوندن حرفای خودش به خودش و قضاوت کردن راجع بهش کوبید؟؟؟ مگه قصد من از تاپیک زدن چیزی غیر از تفکر راجع به رابطم بود که تازه شما میخواین منو دعوت کنین؟؟
من نظرات شما رو درباره ی ازدواج خانم ها و ... رو توی تاپیکای دیگه خوندم و تا حد زیادی باهاتون مخالفم بنابراین دلیلی نمیبینم که اینجا هم بخوام با شما بحث کنم و تاپیک خوم رو به حاشیه ببرم. راهنمایی دوستان تا حدی فکرمو منسجم کرده و من به تصمیم گیری خیلی نزدیکم
با تشکر از همگی:72::72: