-
یعنی چی که هرجا مرد بگه باید زندگی کنی؟این خانم از اول شرطش این بوده و مردتر از همه با صداقت شرطشو مطرح کرده و بقیه بهش قول صد درصد دادن و خیلی بی انصاف زدن زیرش الان این خانمم راحت میتونه جدا شه بهتره از جنبه انسانیت به همه چیز نگاه کنین نه مرد سالاری و قدرت:angry:.بحث اینجاست که نمیشه رو حرفشون حساب باز کرد.خب اگر همسرشون میخواستن تو شهر خودشون زندگی کنن از اول میگفتن نه اینکه به دختر مردم اعتماد بدی و بزنی زیرش.ما ادما مثل هم فکر نمیکنیم پس توقع نداشته باشین این خانم هم مثل شما بگه مگه چیه برو تو شهر پدر شوهرت زندگی کن.خب دوست نداررره نمیتونه
بعدم اینکه هرچیزی حدی داره علاقه زیادم دردسر ساز میشه نتیجه ش میشه دخالت تو همه چیز و اختلاف و ناراحتی و سو تفاهم
مادر همسرشون یه عمری زن اول زندگی بودن که بودن الان باید متوجه باشن که زن اول زندگی ایشون همسرشون هستن پس باید خودشون با درایت به رفتارشون کنترل داشته باشن.
اصلا خوب نیست که بخاطر علاقه زیاد از الان برای بچه دار شدنشون تصمیم بگیرن اگر ایشون نخوان و قبول نکنن چی؟خانواده همسرشون ناراحت میشن.این زندگی ایشونه نه زندگی خانواده همسرشون
عزیزم بشینید باهم صحبت کنید بالاخره یکی باید کوتاه بیاد اما بهشون بگین که از اینکه اعتمادتونو جلب کردن و حالا زدن زیرش ناراحتین این رفتار اصلا شایسته یه انسان درست نیست.
-
ممنون دوستای عزیز که به فکرم هستین
من سخنرانی دکتر حبشی رو گوش دادم و قبول دارم تو خیلی از موارد ناپخته عمل کردم و خیلی رو بازی کردم چون من اصلا اهل سیاست نیستم برعکس شوهرم
من اینطوری که شما فک میکنین نیستم که اصلا انعطاف نداشته باشم
باور کنید من به هییییییییییبچ عنوان از خانواده همسرم و خودش توقعی نداشتم
شوهرم اوایل خیلی گیر میداد که بیا فلان چیزو بخر یا فلان جا بریم منم چون توقعی ازش نداشتم و میگفتم اول زندگیه میگفتم نه و نمیخوام، اگه چیزی میخرید یا پولی بهم میداد خودش میکرد و من نمیخواستم ازش حالا فقط میگه فلان چیزو میخوای یا پول لازم داری منم روم نمیشه میگم نه دستت درد نکنه لازم ندارم
البته بابام همیشه از لحاظ مالی ساپورتم میکنه ولی میبینم با بی سیاستی خودم شوهرم اینجوری عادت کرده و فقط به سوال کردن بسنده میکنه
حتی میخواست ماشین بخره من تو دلم دوس داشتم بخره چون کیه که از ماشین دار شدن بدش بیاد ولی بهش میگفتم حالا اول زندگی لازم نیست ماشین بخری مگه همه از اول همه چی داشتن که ما داشته باشیم ولی اون خودش دوس داشت و خرید
اینا رو گفتم که بگم من اصلا توقع چییزی نداشتم که با گوش دادن سخنرانی دکتر حبشی فهمیدم اشتباه کردم
دوس عزیزم گل گندم درباره بچه گف ولی مشکل من به اینجا ختم نمیشه خانوادش میگن باید سه تا بچه بیارین یه بار ما گفتیم دوتاش زیاده چه برسه به سه تا
گفتن نخیر شما بچه بیار ما بزرگ میکنیم ی بار گفتم چرا شما دوتا دارین گفتن آخه خدا نخواست آخه دوتا از بچه هاشون فوت شدن
اینها تو خانوادشون ی مشکل ارثی دارن که بچه که به دنیا میاد ممکنه به بیماری کبدی دچار بشه که درنهایت منجر به فوت بچه تو سن یکی دوسالگی میشه
تو ارثشون هست خدای نکرده ممکنه واسه ماهم اتفاق بیفته
اما شوهرم اینو به من نگفته بود فقط گفته بود یه بچه داشتن که به دلیل بیماری فوت کرد
ولی نگفته بود دوتا هستن و ی بیماری ارثی هست
حالا من ی لک خیییبیلی کوچیک ماه گرفتگی به اندازه ی ناخن رو شکمم هست که قبل عقد به ایشون گفته بودم ولی ایشون این مساله رو از من مخفی کرد
بعدا که بهم گفت گفتم چرا نگفتی گفت ترسیدم از دستت بدم منم گفتم اشکال نداره میریم زیر نظر دکتر
منم خییییلی جاها کوتاه اومدم ولی اینو دیگه اگه کوتاه بیام....
-
بنظر میاد شوهرتون برای بدست آوردن شما هرکاری کرده (هر قولی داده و هر مخفی کاری که صلاح میدونسته کرده!). به نظر من این مساله مهمیه که اگه این خصوصیت اخلاقیش باشه (که ظاهرا است) در آینده به مشکل جدی میخورید!
-
سلام به همه دوستان
ما الان یه هفتس که قهریم
دارم دیوونه میشم ما همیشه قهرامون بیشتر از چند ساعت طول نمیکشید الان دیگه دارم دیوونه میشم
پدرومادرم دوس ندارن من زنگ بزنم بهش البته حق هم دارن خیلی از دستش ناراحتن
میگن هرچی ما کوتاه اومدیم اینجوری شد و الان خودشو طلبکار گرفته
واقعا خندم میگیره که خودش زده زیر حرفاش و الان اونه که ناراحته
نمیدونم چیکار کنم
-
سلام
بالاخره یا شما تماس می گیرید یا اونا ...
الان به این فکر نکن
بشین خوب فکر کن ببین چطوری باید این موضوع را حلش کنی.
به هر حال همسرت به خاطر وابستگی مالی، کاری یا .... مجبوره شهر دیگه ای زندگی کنه
و نمی تونه به قولش عمل کنه
دقت کن که بخاطر لجبازی یا دروغگویی یا ... نیست
مجبوره
شاید از روی سادگی یا علاقه یه قولی داده
شاید فکر می کرده می تونه و الان می بینه نمی تونه
می تونی همراهش باشی؟
چقدر برات مهمه تو شهر خودت بمونی؟ اگر کار پیدا نکرد چی؟ اگر درآمد خوبی نداشت چی و ....
به شما می گه من هر شهری کار پیدا کنم می رم ... این جمله معنی بدی نداره ... نمی دونم چرا فکر می کنی داره لجبازی می کنه
-
سلام به همه دوستان ممنون که وقت گذاشتین
شیدا عزیز اون جمله هیچ معنای بدی نداره ولی در عمل ی چیز دیگه میشه
مث قضیه سربازیش میشه
ما باهم تصمیم داشتیم که ایشون از شهر من درخواست سربازی بده و چون متاهله درنتیجه همینجا میموند و میتونست راحت ی کار هم دست و پا کنه و هیچ مشکلی نداشته باشیم ولی پدرشوهرم با چند خط حرف و با دوروز سرسنگینی با شوهرم گف باید بیای ازین جا درخواست بدی حالا فکراتو بکن
این حرفا جلو خودم مطرح شد و من اونجا بودم شوهرم هم بعدا بهم گفت نمیتونم اخم بابامو ببینم و خیلی راحت قبول کرد ازونجا درخواست بده
ولی همیشه تا حرفی میشه پدرش میگه من پیشنهاد دادم میخواستین قبول نکنین ما تو تصمیمات شما دخالتی نداریم
ولی اینقدر قشنگ رگ خواب شوهرمو بلده
قضیه کارش هم همین میشه با دوتا اخم ما باید بریم اونجا
ولی مگه من خانواده ندارم؟
مگه من دل ندارم؟
مگه من همه حرفا رو بهشون نزده بودم؟
چرا هیچکش روراست نیست
چرا میخوان منو با سیاست ببرن
اون اگه میگه هرجا ینی شهر خودش
چون نمیتونه از خانوادش جدا بشه
ولی گناه من چیه من روراست بهش کفته بودم نمیتونم از خانوادم جدابشم چرا اون نگفت بهم
من که مجبورش نکرده بودم
من حتی دانشگاه تو شهر خودم بودم دوس ندارم جای دیگه برم
دوس دارم تو زمانی که پدر مادرم بهم احتیاج دارن پیششون باشم
من به همه اینا فک کرده بودم و این شرطو گذاشتم ولی اون چی
چرا داره این کارو میکنه
-
ده شبه با شوهرم قهرم
خسته شدم دارم دیوونه میشم
کاش میمردم همه راحت میشدن
خسته ام از زندگی
مگه من چی خواستم که داره اینجوری مجازاتم میکنه
-
سلام به همه عزیزان
شاید هیچکس به تاپیک من سر نمیزنه ولی باز مینویسم چون هیچکسو ندارم
امشب دومین سالگرد ازدواجمونه اما شوهرم و خانواده شوهرم به من تبریک نگفتن خیلی داغونم دوس دارم بمیرم
الان پونزده روزه قهریم
امشب مادر شوهرم زنگ زد اصلا تبریک نگفت فقط میخواست منو بسوزونه هی میگفت فلانجا رفتیم فلان کارو کردیم
اینقد میخندید که داشت میرفت رو اعصابم
واسه اینکه قشنگ بهم بفهمونه بود و نبود من واسشون فرقی نداره گفت فردا دوست شوهرم و خانومش که ی شهر دیگه هستن میرن اونجا
دارم داغون میشم
خییییییلی اعصابم خورده همش مردم میگن چرا شوهرت نمیاد
منم همش آبروداری میکنم
وافعا منو این همه خوشبختی محاله....
-
سلام دوست عزیز همین الان ک داری پیام من رو میخونی تلفن رو بردار و به شوهرت تلفن کن ازت خواهش میکنم ک این کار رو بکن و به این جهنم ی ک بر ای خودت ساختی خاتمه بده آره بدون هیچ ترس و واهمه ای شمارش رو بگیر و هر چی توی دلت هست رو خالی کن بگو ک دلت براش تنگ شده بگو ک یه دنیا دوسش داری و از دوریش داری ذوب میشی اما نگو من اشتباه کردم و یا معذرت خواهی نکن ببین تماس تو به معنی آره من کم اوردم هر چی تو بگی نیست تماس تو به این معنیه که من تو و زندگیم رو دوست دارم و میخام عاقلانه با هم این مشکل رو حل کنیم بگو من و تحصیل کرده و عاقل هستیم پس میتونیم با صحبت و مذاکره مشکلمون رو حل کنیم و برای آینده مون تصمیم بگیریم
ببین گلم حتی المکان از دعوا کردن جر و بحث بیخودی بپرهیز و از ظرافت های زنانه ات استفاده کن توهین و گلگلی از پدر و مادر هم ممنوع فقط زبان محبت همین منطقی بحث نکن با محبت خلع صلاح کن طرفتو خودت دیگ بلدی چکارکنی
فقط ببین اگه حتی قراره ازش جدا شی ولی با خوبی و خوشی و در کمال آرامش بدون هیچ قهر و دعوایی بدون هیچ کینه ای پس حتما حتما تماس بگیر و خودت رو ازین بلاتکلیفی نجات بده و قول بده ک دیگ هیچ وقت با همسرت قهر نکنی
منتظر جوابت هستم
-
عزیزم من تاپیکتو خوندم منم 12روز دیگه دومین سالگرد عقدمه ولی خدارو شکر مشکلی ندارم.عزیزم خانواده همسر منم تو این مدت تو عذاب دادن و بی احترامی و تحقیر به منو همسرم که پسرشونه ذره ای کم نذاشتن اینقدر که حتی دلم نمیخواد ببینمشون.ما فروردین خونه میگیریم و از دستشون راحت میشیم واقعا و کوچکترین کمک مالی و حتی عاطفی به ما نداشتن تو این مدت شاید باورش سخت باشه ولی خدا شاهده یه هزار تومنی به ما کمک نکردن تو این دوسال و هیچ مناسبتی هیچ احترامی به ما نذاشتن.خدارو شکر من و همسرم مثل کوه پشت همیم و هردو شاغلیم و بهترین خونه و وسایلو برا خودمون تهیه دیدیم.عزیزم اینارو گفتم که بدونی منم کلی مشکل داشتم و منم مثل خودت تو دوران عقدم و خوب درکت میکنم.تنها چیزیکه منو پایبند این زندگی کرده همسرمه که همیشه پشتمه اگر میخواین زندگیتون رو روال باشه باید هردوتون پشت هم باشین تو هر شرایطی و شما دونفر اولویت اول هم باشین.همسرت باید این موضوع رو درک کنه باید بشینید اهم صحبت کنید.نمیگم هرچی میگه قبول کن چون این اصلا عادلانه نیست این زندگی مشترکه و کسی حق نداره نظرشو تحمیل کنه به دیگری.شاید تو تحمیل کردن نظر موفق باشه ولی طرف مقابل درسرد میشه و لذتی از زندگیش نمیبره همسر شماهم باید درک کنه نمیشه که با قهرو بی محلی به شما شمارو مجبور کنه به قبول کردن حرفشون اونم حرفی که شما مخالفشو از قبل شرط کرده بودین من کاملا حقو میدم به شما.عزیزم بینید از الان باهم صحبت کنید زندگی که خاله بازی نیست که مردش قهر کنه این لوس بازیا برا مرد خونه خیلی زشته.باهاش تماس بگیر و بگو بیا مشکلامونو منطقی باهم حل کنیم نه منت کشیه و نه تسلیم شدن شما در برابر خواسته های خودخواهانه ایشون فقط یه صحبت مسالمت امیز بخاطر زندگیتونه.اینو خواهرانه میگم اگر به نتیجه نرسیدین و همسرتون به رفتارای بچه گانه و زورگویی و تحمیل نظرشون ادامه داد با خانواده تون مشورت کنین و اگر نمیتونی با اینجور رفتارش و این مدل حرف زور زدنش زندگی کنی بهتره جدا شی چون این تازه اولشه.نمیخوام تو دلتو خالی کنم ولی یه مثلی هست میگه خرش از پل گذشت.بعدا اینطوری نباشه که برین شهر اونا و نزدیک خانواده شون زندگی کنین و خانواده شون از دور و با سیاست برا شما تصمیم بگیرن و همسرتونم عملیش کنن.فردا نگن باید بچه بدنیا بیارین و فلان کنین بهمان نکنین.این یه زندگیه واقعیه و قصد هرکس از تشکیل زندگی تکامل و رشد و رسیدن به ارامشه.احساسی برخورد نکن ما جای شما نیستیم که بگیم حرف شوهرتو قبول کن مگه چی میشه؟این شمایی که میخوای زندگی کنی ببین با این وضعیت میتونی یا نه؟ببین دلت راضیه یا نه؟مارو بیخبر نذار:72: