RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
دوستان خودشون هم به این سخنان اعتقاد دارند؟
"اختلاف طبقاتی از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های والاتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود . فردریش نیچه"؟
یا"از خصوصیات زمان ما این است که متأسفانه فقط افراد پست و پلید ، صاحب اراده و پشتکار می باشند . آلفرد کاپو"
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
به نظر من اگر مرگ در دنيا نبود،بشر به آن محتاج بود و مي بايست آن را خلق کند تا از چنگال کسالتهاي زندگي رهاي يابد.در حقيقت بسياري از ما پيش از مردن ،مرده هستيم؛براي اينکه همه چيز خود را از دست داده ايم(موريس مترلينگ)
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
افزايش ناگهاني مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ وفرهيختگي ميگردد؛آنهم از آن رو که نسل وتبار پيش از آن نميتواند بايستگي ها و وظايف خويش را همچون آموزگار به درستي انجام دهد(ارد بزرگ)
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
*تا زماني كه تصميمي گرفته شود. ترديد وجود دارد....
شانس. عقب مي نشيند. بدون آنكه هيچ گاه موثر باشد.....
درباره ي همه ي فعاليت هاي مبداء و خلقت. يك حقيفت مسلم وجود دارد.
غفلت. ايده هاي بيشمار و طرحهاي بي پاياني را مي كشد:
لحظه اي كه تصميم گرفته ميشود.... آن گاه.... مشيت الهي جاري ميشود!!!
چيزهايي اتفاق مي افتند تا به كمك بشتابند. كه تا كنون اتقاق نيفتاده اند.....
يك تصميم...
طوفاني از وقايع به پا ميكند......
اتفاقات. ملاقات ها و امدادهاي غيبي در جهت خواسته ها
كه هيچ كس در روياهايش هم نديده است....
هركاري كه ميتواني انجام دهي يا در ذهن تصور كني را شروع كن!!!!!
بي پروايي در درون خود : نبوغ. قدرت و نيرويي سحرانگيز دارد......
از هم اكنون بي پروايي را آغاز كن!!!!
********
از نوشته هاي فيلسوف آلماني : گوته.
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
روزی پادشاهی اعلام کرد به کسی که بهترین نقاشی صلح را بکشد، جایزه بزرگی خواهد داد.
هنرمندان زیادی نقاشی هایشان را برای پادشاه فرستادند. پادشاه به تمام نقاشی ها نگاه کرد ولی فقط به دوتا از نقاشی ها علاقه مند شد.
در نقاشی اول، دریاچه ای آرام با کوه های صاف و بلند بود. بالای کوه ها هم آسمان آبی با ابرهای سفید کشیده شده بود.
همه گفتند: این بهترین نقاشی صلح است. در نقاشی دوم هم کوه بود ولی کوهی ناهموار و خشن، در بالای کوه آسمانی خشمگین رعد و برق می زد و باران تندی می بارید و در پایین کوه آبشاری با آبی خروشان کشیده شده بود.
وقتی پادشاه از نزدیک به نقاشی نگاه کرد، دید که پشت آبشار روی سنگ ترک برداشته، بوته ای روییده و روی بوته هم پرنده ای لانه ساخته و روی تخم هایش آرام نشسته است. پادشاه نقاشی دوم را انتخاب کرد.
همه اعتراض کردند ولی پادشاه گفت: صلح در جایی که مشکل و سختی ای نیست، معنی ندارد. صلح واقعی وقتی است که قلب شما با وجود همه مشکلات آرام و مطمئن است. این معنی واقعی صلح است
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
«برنده» هر امتيازي را که بتواند بدهد، مي دهد، جز اينکه اصول بنيادي خود را فدا کند. ولي «بازنده» به خاطر هراس از دادن امتياز به لجاجت خود ادامه مي دهد و اين در حاليست که اصول بنيادي اش رفته رفته از بين مي رود.
«برنده» ضعف هاي خود را به خدمت توانايي هايش مي گيرد. اما«بازنده» توانايي هاي خود را هدر مي دهد، زيراکه آن ها را در خدمت ضعف هاي خود بکار مي گيرد.
«برنده» در برابر افراد سودمند و ناتوان، يکسان عمل مي کند ولي «بازنده» به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعيفان را تحقير مي کند.
«برنده» مي خواهد مورد احترام ديگران باشد، اما ذهنش را درگير آن نمي کند. «بازنده» براي رسيدن به اين هدف، دست به هر کاري مي زند، اما سرانجام، با شکست روبرو مي شود و به هدفش نمي رسد.
«برنده» حتي زمانيکه ديگران وي را به عنوان يک خبره مي شناسند، مي داند که هنوز خيلي چيزها را نمي داند. «بازنده» مي خواهد که ديگران او را يک خبره بدانند، و اين نکته که: «بسيار کم مي داند» را، هنوز نياموخته است.
«برنده» گشاده روست، زيراکه مي تواند بي آنکه خود را تحقير کند، بر خطاهاي خويش بخندد و «بازنده» چون حتي در خلوت خويش، خود را پست و حقير مي شمارد، در حضور ديگران نيز قادر به خنديدن بر خطاهاي خود نيست.
«برنده» نسبت به ضعف هاي ديگران، غمخواري مي کند، زيرا ضعف هاي خود را درک کرده و آنها را پذيرفته است. «بازنده» ديگران را به دليل ضعف هايشان خوار و خفيف مي شمارد، زيرا وجود ضعف در درون خود را، انکار کرده و پنهان مي کند.
«برنده» هر کاري که از دستش برآيد انجام مي دهد و اگر سرانجام شکست خورد به معجزه اميد مي بندد. «بازنده» بدون آنکه کوچکترين تلاشي کند، به انتظار معجزه مي نشيند.
«برنده» تا دم مرگ بيشتر از آنچه که از ديگران مي گيرد، مي دهد. «بازنده» تا پاي جان از اين توهم دست برنمي دارد که، «پيروزي» يعني بيش از آنچه که مي دهي، بستاني.
«برنده» هنگاميکه مي بيند راهي را که در پيش گرفته، با مسير زندگاني او سازگار نيست، هراس از ترک کردن آن ندارد، اما «بازنده» نيمه راهي را در پيش گرفته و آن را ادامه مي دهد و اهميتي نمي دهد که به کجا منتهي مي شود.
منبع:http://www.saidyan.blogfa.com/
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
بیایید قوانین هستی را بشناسیم.
از طبیعت الهام بگیریم وسنتهای الهی را زندگی کنیم
که به لطف الهی شایسته عشق وهدایتیم وسزاوار افزونی وبرکت...
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
داستان کوتاهی از غرور وتکبر
یک روز گرم ،شاخه ای مغرورانه وبا تمام قدرت خودش را تکاند وبه دنبال آن برگهای ضعیف جدا شدند وآرام بر روی زمین افتادند.شاخه چندین باراین کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگها جدا شدند .شاخه از کارش بسیار لذت میبرد .برگی سبز ودرشت وزیبا به انتهای شاخه محکم چسپیده بود وهمچنان از افتادن مقاومت میکرد.در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت وگذاربود وبه هر شاخه خشکی میرسید آن را از بیخ جدا میکرد وبا خود میبرد.
وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد.بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه وبرگ بالا گرفت وبالاخره دوباره شاخه مغرورانه وبا تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند تا اینکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که از خود نشان میداد از شاخه جدا شد وبر روی زمین افتاد....
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد بی درنگ وبا یک ضربه آن را از بیخ کند شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد .
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که میگفت :
اگرچه به خیالت زندگی ناچیزم در دست توبود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم
بر گرفته از : http://god_is_here.persianblog.ir
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
چارلی چاپلین اعتقاد دارد که : انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند . ما بیشتر از تکنولوژی ، نیاز به انسانیت داریم ، بیشتر از نبوغ و هوش ، نیاز به رأفت و مهربانی داریم ، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفته است
RE: مجموعه مطالب زیبا وپر محتوا
کنار پارک نشسته بود و عصای سفیدش را محکم در دست جمع کرده بود.صدای غرش آسمان را شنید.بلند شد ودستش را برای گرفتن قطرات باران دراز کرد.
ناگهان سردی چیزی را در کف دستش احساس کرد.
دختر بچه در حالی که به سرعت از کنارش میگذشت.
فریاد زد:
-مامان !پول رو دادم به اون گداهه.....