مردم رو نمیشه عوض کرد؛
اصلا خود ما چقدر طول میکشه تا یه تغییر جزئی در خودمون بدیم!؟ (تازه بعد از آگاهی ای که بدست آورده باشی که اصلا یه مشکلی وجود داره و باید حل بشه) ؛ بعد نباید انتظار داشته باشیم که بخوایم با یه صحبت کردن دیگران بفهمند که چی میگیم چون اونا طور دیگه ای فکر می کنند( شایدم کلا فکر نکنند).
البته جنس این حرف:
نقل قول:
مثلا چند شب پیش مهمونی داشتیم که کاملا رابطشون با فرزند بزرگترشون اشتباه محض بود کاملا بهش توهین میکردن و از کارای بدش تو خونشون برای ما تعریف میکردن و خیلی حرفای رکیک به طفلی میزدن که واقعا برام خراش دهنده بود
با این یکی :
نقل قول:
مادرش یکم اداب بلد نبود و لباس قشنگی هم نداشت بالباس سنتی و. یسری ایرادهایی داشت .
خیلی فرق می کنه؛ شاید مورد اول رو اکثریت، تازه بیان اون فرزند رو مورد سرزنش بیشتر قرار بدند و این تفکرت خیلی پخته و خوبه اما جمله ی دوم ... خیلی جالب نیست؛ چرا نمیگی اختلاف فرهنگ؟ چرا میگی لباس سنتیو ،حرف زدنش یه جوری بودو...؛ در واقع از کسی که که فکرش جمله ی اوله قبول جمله ی دوم سخته و تو کل این تاپیک اینه که خیلی منو گیج میکنه ، ازین مثالا بازم هست.
یه خطای شناختی "باید" هم من تو تاپیکت میبینم :
نقل قول:
● خطای هشتم : باید ها
انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند،به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد«نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. «نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تاثیر است زیرا«باید» ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق میشوند که درست برعکس آن را انجام دهند.
البته چند تا دیگشونم میبینم ولی این یکی خیلی پررنگه
--
نقل قول:
یه نمونه منفی که دارم از عدم پذیرش اطرافیان اینه که : با یکی از نزدیکانم رابطم رو به حداقل رسوندم چون سبک زندگیشون واقعا مخربه هرچند ربطی به من نداره خوشون میدونن چطور زندگی کنن و تاثر بد میگیرم و شادابی ام کم میشه برای اینکه راحتتر باشم فقط در مراسم خاص رفت و امد میکنم
البته شایدم این مثبت باشه نمیدونم ...
این یکی مثبته؛ یه چیزی باعث آزارت میشه راه حلش اینه که اونو از زندگیت حذف کردی؛ اگه اینو منفی میدونی بیشتر به خاطر کمالگراییته، چون می خوای هیچ کس هیچ تاثیر منفی ای نتونه روت بذاره.
نقل قول:
من مسوول رفتار دیگران نیستم ...
اون اوائل رانندگیم میگفتم چرا مردم اینطوری رانندگی می کنند، عصبی، خشن و ... . یه مدت سعی کردم با بوق زدن اعتراض کنم بعد دیدم فایده نداره، سعی کردم با رفتارم مثلا فرهنگ سازی کنم!! (مثل ایستادن برای عابرای پیاده که روی خط عابر اند)؛ بعد فهمیدم که این کارای من غلطه، اولا دیگران توجهی نمی کنند دوما بذاریم هرکاری دوست دارند بکنند ما قدرتی نداریم، شایدم درگیریای روانشناختی دارند، ما که نمیدونیم. حالا کار به جایی رسیده که وقتی به چهارراه میرسم، مثلا فرضا چراغ برای ما همین الان سبز میشه هنوز ماشینایی که چراغ قبلا براشون سبز بوده دارند میاند؛ صحنه ی جالبیه، یه لحظه تاتارا به بَربَرا حمله می کنند !بعد گره می خورند تو هم از اون طرف آپاچیام میان وسط! :311: ؛ کاری نمیشه کرد، میشه کل جامعه رو تغییر داد؟ هرگز. به جاش خودمو تغییر دادم و از رانندگی لذت میبرم والان معنی جملات اول پستم رو خوب میفهمم چون تغییر خودمون خیلی زمان بره قطعا تغییر دیگران تو یه زمان خیلی خیلی خیلی کم غیر ممکنه.
- - - Updated - - -