-
RE: درسهاي زندگي
مطلبی مخصوص آقایان
فقط آقايان بخوانند...
زنها را درك كنيد تا صميميت فوران كند. تنها حسي كه اين موجود آسماني را هراسان ميكند عدم درك متقابل از سوي همسرش ميباشد. همانقدر كه مردان از عدم شايستگي ميترسند، زنان از اين كه احساسات و عواطفشان درك نشود، بيمناك هستند.
اگر ميخواهيد شوهري نمونه باشيد، بايد بدانيد كه:
1 - زنان را درك كنيد.
نيازها، عواطف و حضور همسرتان را درك كنيد. شما بايد شادي، ناراحتي، سرزندگي و كسالت و همة حالات آنها را درك كنيد.
2 - زن بايد حرف بزند، تا راحت شود.
زنان بايد صحبت كنند، آنان با صحبت كردن آرام ميشوند. همين كه شروع به تعريف كردن ميكنند، انگار كه آن مسئله به بهترين شكل حل شده است. هرگز او را از تعريف كردن و صحبت كردن، باز نداريد.
3 - گوش كنيد.
فراوان و فراوان به حرفهايش گوش دهيد. وانمود نكنيد كه ميشنويد بلكه با دقت به حرفها و درد دلش گوش كنيد. گوش كردن به صحبت هايش بذر صميميت را در دل شكنندة او ميكارد. هنگامي كه صحبت ميكند صميمانه نگاهش كنيد و گوش دهيد.
4 - راه حل ندهيد.
سريع پيشنهاد و راه حل ندهيد. زن نميگويد كه شما مشكل را حل كنيد. او ميگويد چون تنها ميخواهد كه گفته شود و نميخواهد مسئله حل شود. اگر ميگويد: سرم درد ميكند. نگوييد برو دكتر. بگذاريد به صحبتش ادامه دهد.
5- زن به توجه شما نياز دارد.
به او توجه كنيد. به نيازهايش به لباسهايش، به صورتش و آرايش جديدش. به فعاليتهاي روزانهاش و به تمام صبوريهايش. وقتي وارد خانه ميشويد، نگاهش كنيد. به مهماني كه ميرويد بين مردم غرق نشويد و هراز گاهي به دنبال او نيز بگرديد. هم توجه كنيد و هم به آنها فضا بدهيد. او كفش تازه خريده و به شما ميگويد، چطوره؟ و شما ميگوييد: خوبه! او خودش هم ميداند كه كفش خوبي خريده است. چيزي بيش از اينها ميخواهد. او بايد بشنود كه: به پاهاي تو فوق العاده است.
6 - زن دوست دارد مرد مقتدر باشد.
مرد نبايد ضعيف باشد. زنان از تماشاي قدرت همسرشان لذت ميبرند. مقتدر باشيد. دست كم نشان دهيد كه مقتدريد. تلاش كنيد. با شخصيت و محترم باشيد. ورزش كنيد. خرابيهاي خانه را سريع تعمير و اصلاح كنيد. مسؤوليتپذير باشيد.
7 - زن دوست دارد كه به او احترام بگذاريد.
به او احترام بگذاريد. تنها خدا ميداند كه احترام گذاشتن به او چقدر برايش لذتبخش است. مرد و زن در جلوي در ايستادهاند. زن كيف ميكند اگر شما بگوييد: اول خانمها و او جلو برود. هرگز زن را جلوي ديگران خرد نكنيد. پيش بچهها، فاميل و حتي غريبهها با او خيلي محترمانه صحبت كنيد.
8 - زن به اعتبار نياز دارد
تنها شما ميدانيد كه ميتوانيد اعتبار مورد نياز خانمها را به آنها بدهيد. زن را يكي از معتبرترين و شايد دقيقاً معتبرترين فرد خانواده معرفي كنيد. البته بدون لطمه زدن به شخصيت خودتان.
9 - به همسرتان قوت قلب دهيد.
به او اطمينان دهيد. به او بگوييد كه دوستش داريد. بگوييد كه هميشه حمايتش ميكنيد و تنهايش نميگذاريد. بگوييد كه او يك كانون محبت است و خانه بدون او روح ندارد. قوت قلب، يك بمب صميميت است.
اين قوانين بسيار ساده، اما مهم را اجرا كنيد، خواهيد ديد كه صاحب بهشت روي زمين خواهيد شد!:227:
-
RE: درسهاي زندگي
تیتر موضوع بالا این است: فقط آقایان بخوانند و چند موضوع قبل : مطلبی مخصوص خانم ها.
ولی به نظر من خانم ها و آقایان هر دو این مطلب رو بخوانند خوب است(:
-
RE: درسهاي زندگي
لحظه های طلایی
براي فهميدن ارزش ده سال: از زوجهاي تازه طلاق گرفته بپرس.
براي فهميدن ارزش چهار سال: از فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
براي فهميدن ارزش يك سال: از دانش آموزي كه در امتحانات پايان سال مردود شده بپرس.
براي فهميدن ارزش نه ماه: از مادري كه نوزاد مُرده به دنيا آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ماه: از مادري كه نوزاد زودرس به دنيا آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك هفته: از سردبير يك روزنامه هفتگي بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ساعت: از عاشقاني كه در انتظار يكديگر به سر بردهاند، بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دقيقه: از شخصي كه قطار، اتوبوس يا هواپيما را از دست داده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك ثانيه: از بازمانده يك تصادف بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دهم ثانيه: از شخصي كه در المپيك مدال نقره به دست آورده بپرس.
براي فهميدن ارزش يك دوست: از كسي كه آن را از دست داده بپرس
-
RE: درسهاي زندگي
تنها چيزي که به آن نياز داريد
هر کسي ميتواند بزرگ باشد ...چون هر کسي مي تواند خدمت کند .لازم نيست که شما براي خدمت کردن مدرک تحصيلي عالي داشته باشيد .شما مجبور نيستيد نهاد و عمل خودتان را با خدمت کردن موافق سازيد تنها چيزي که نياز داريد قلبي پر از محبت و رواني است که از عشق سرچشمه مي گيرد.
مارتين لوتر کينگ
-
RE: درسهاي زندگي
شبي مردي خوابي عجيب ديد. در خواب ديد كه در ساحلي راه ميرود. و حضور خدا را نزد خودبيش از پيش حس كرد. او ميتوانست با نگاهي به آسمان، صحنههايي از زندگياش را ببيند. او با هرصحنه، دو رد پا را روي ماسههاي ساحل ميديد، يكي متعلق به خود و ديگري ردپايي كه نشانگر حضورخدا بود. وقتي آخرين صحنه زندگياش در برابرش نمايان گشت، او به ماسههاي ساحل نگاهي انداختو متوجه شد كه در بسياري از مواقع در طول راه زندگياش، فقط يك رد پا روي ماسهها ديده ميشود.همچنين متوجه شد كه در اوقاتي فقط يك رد پا ديده ميشود كه ناهموارترين و بحرانيترين اوقاتزندگياش محسوب ميشدند. او كه به شدت غمگين شده بود، از خدا پرسيد: «باريتعالي، خودتفرمودي كه وقتي تصميم بگيرم از تو دنبالهروي كنم و مطيعت باشم، در تمام طول همراهم خواهي بود.ولي متوجه شدهام كه در طول بدترين و بحرانيترين اوقات زندگيام، فقط يك رد پا وجود دارد.نميفهمم چرا زماني كه بيشتر از هميشه به تو نياز داشتم، مرا به حال خود رها كردي و تنهايم گذاشتي».
خداوند يكتا پاسخ داد: «اي بنده عزيز و ارزشمندم، من به تو عشق ميورزم و هرگز تو را به خود رهانميكنم و تنهايت نگذاشتهام. در مواقعي كه با رنج و دشواري زياد دست و پنجه نرم ميكردي، يعنيزماني كه فقط يك رد پا ديدهاي، من تو را روي شانههاي همراهي خود حمل ميكردم».
-
RE: درسهاي زندگي
شبي مردي خوابي عجيب ديد. در خواب ديد كه در ساحلي راه ميرود. و حضور خدا را نزد خودبيش از پيش حس كرد. او ميتوانست با نگاهي به آسمان، صحنههايي از زندگياش را ببيند. او با هرصحنه، دو رد پا را روي ماسههاي ساحل ميديد، يكي متعلق به خود و ديگري ردپايي كه نشانگر حضورخدا بود. وقتي آخرين صحنه زندگياش در برابرش نمايان گشت، او به ماسههاي ساحل نگاهي انداختو متوجه شد كه در بسياري از مواقع در طول راه زندگياش، فقط يك رد پا روي ماسهها ديده ميشود.همچنين متوجه شد كه در اوقاتي فقط يك رد پا ديده ميشود كه ناهموارترين و بحرانيترين اوقاتزندگياش محسوب ميشدند. او كه به شدت غمگين شده بود، از خدا پرسيد: «باريتعالي، خودتفرمودي كه وقتي تصميم بگيرم از تو دنبالهروي كنم و مطيعت باشم، در تمام طول همراهم خواهي بود.ولي متوجه شدهام كه در طول بدترين و بحرانيترين اوقات زندگيام، فقط يك رد پا وجود دارد.نميفهمم چرا زماني كه بيشتر از هميشه به تو نياز داشتم، مرا به حال خود رها كردي و تنهايم گذاشتي».
خداوند يكتا پاسخ داد: «اي بنده عزيز و ارزشمندم، من به تو عشق ميورزم و هرگز تو را به خود رهانميكنم و تنهايت نگذاشتهام. در مواقعي كه با رنج و دشواري زياد دست و پنجه نرم ميكردي، يعنيزماني كه فقط يك رد پا ديدهاي، من تو را روي شانههاي همراهي خود حمل ميكردم».
-
RE: درسهاي زندگي
سالها سال قبل، هنديهاي شجاع براي افزايش توان و بنيه جسمانيشان، مدتي را در انزوا سپريميكردند. طي اين مدت در درههاي زيبا و جنگلهاي انبوه و سرسبز پيادهروي ميكردند و با سختيزندگي را ميگذراندند تا قدرت جسماني خود را افزايش دهند. روزي يكي از اين مردان كه در درهايراهپيمايي ميكرد، سرش را بلند كرد و با ديدن كوهستانهاي سر به فلك كشيده، هوس كرد كه نوكقلهاي را فتح كند كه پوشيده از برف بود. با خود فكر كرد: “با تلاش براي فتح آن قله، خودم را امتحانخواهم كرد”. سپس زره خود را پوشيد، شال گردنش را دور خود پيچيد و به سمت قله برف پوش به راهافتاد. وقتي پس از تلاش فراوان، سرانجام به قله رسيد، آنجا ايستاد و به دنياي زير پايش خيره شد. همهجا را ميتوانست ببيند و احساس ميكرد كه كل جهان را تصرف كرده است. قلبش مالامال از غرور وافتخار شده بود و خود را تحسين ميكرد. ناگهان صداي خش خشي را از زير پاهايش شنيد. نگاهي به آنسمت انداخت و ماري را ديد. قبل از آنكه بتواند حركتي بكند، مار فش فش كنان با او حرف زد: “مندارم ميميرم. اينجا خيلي سرد است و غذايي پيدا نميشود. مرا زير زره ات بگذار و پايين ببر”.مردجوان گفت: “نه، امكان ندارد. من جنس شما موجودات موذي را خوب ميشناسم. تو يك مار زنگيهستي. به محض آنكه تو را زير زرهام بگذارم، نيشم ميزني و مرا ميكشي!” مار التماس كنان گفت: “نهاين طور نيست. قول ميدهم نيشت نزنم و رفتار خوبي با تو داشته باشم. اگر كمكم نكني، اينجا از سرما وبيغذايي ميميرم.” مرد جوان مدتي در برابر خواسته مار زنگي مقاومت كرد و بعد مار آن قدر چربزباني و التماس كرد تا سرانجام او را راضي كرد.
مرد جوان مار زنگي را زير زرهاش قرار داد و از كوه پايين رفت. بعد به آرامي مار زنگي را روي زمينگذاشت. يك دفعه، مار حلقه زد، فش فشي كرد، جستي زد و پاي مرد جوان را نيش زد. مرد جوان كه ازفرط درد به خود ميپيچيد داد زد: “ولي تو به من قول داده بودي”.
مار در حالي كه فش فش كنان ميخزيد و از مردجوان دور ميشد، گفت: “تو هم وقتي مرا زير زرهاتقرار دادي، جنس مرا خوب ميشناختي!”
-
RE: درسهاي زندگي
با يك سؤال، زندگي خود را تغيير دهيد!
وقتي كه به دنيا ميآييم مغز ما تقريباً خالي از هر گونه اطلاعات و برنامه است. هيچ نوزادي قادر به خواندن و نوشتن و يا حل مسايل رياضي نيست. اين قابليتها را ما در طول زندگي و به دنبال برنامههاي آموزشي و تمرين آنها ميآموزيم. ياد گرفتن براي نوزاد از همان لحظه تولد شروع ميشود و انسان كوچك با آموختن پشت سر هم چيزهاي ساده رفته رفته موضوعات پيچيده و پيچيدهتر را ميآموزد. چيزهايي را ميآموزد كه هر نوزادي خودش كشف ميكند. به جز چيزهايي كه خودش كشف ميكند چيزهايي را نيز ميآموزد كه پدر و مادر و محيط زندگي وي آنها را براي كشف كردن و فهميدن در جلوي راه او قرار ميدهند، بنابراين برنامه ريز مغز كودك محيط زندگي اوست با همة امكاناتي كه در آن محيط برايش وجود دارد.
نوزاد از زمان تولد تا چند ماهگي تنها دو احساس را ميشناسد و اين دو احساس را به لحاظ بيولوژيكي با خود دارد:
ارضا شدن و ارضأ نشدن. يعني وقتي گرسنه است احساس ارضأ شدن دارد و وقتي به او غذا داده ميشود احساس ارضا شدن ميكند. وقتي نيازهاي طبيعياش برآورده نميشود، احساس ارضأ نشدن ميكند و اين را به شكل گريه نشان ميدهد و وقتي اين نيازها برآورده شدند احساس ارضأ شدن ميكند و آرام است و بازي ميكند. احساسات ديگر، چيزهايي مانند نااميدي، خشم، حسادت، احساس گناه، احساس درماندگي و... احساساتي هستند كه كودك در طول زندگي خود و بنا بر تجربه هايي كه ميكند با آنها آشنا ميشود. اين احساسات چيزهايي هستند كه ما در طول زندگي مانند خواندن و نوشتن ياد ميگيريم. آنها را به شكل افكار افسرده كننده در مغزمان ذخيره ميكنيم و به صورت يك كليشه در روابط خود با ديگران و با خودمان از آنها استفاده ميكنيم.
اگر كسي بياموزد كه آدم دوست داشتنياي نيست اين موضعِ او در روابطش با ديگران يعني زماني كه با كسي برخورد ميكند به صورت اتوماتيك برانگيخته ميشود و رنگ خود را بر فضاي آن رابطه و برخورد ميزند.
همة ما انسانها در طول شبانه روز با خود گفتگوهاي دروني ميكنيم. مضمون اين گفتگوها روشن كننده مواضع ما نسبت به خودمان است. با هشيار بودن به مضمون اين گفتگوها ميتوان فهميد كه افكار اتوماتيكي كه ياد گرفتهايم چه چيزهايي هستند. با آگاه بودن بر اين افكار و اقدام با برنامه براي تغيير مضمون اين گفتگوهاي دروني ميتوان نوع اين احساسات را تغيير داد. يك راه بسيار ساده براي تغيير موضعمان در اين گفتگوها سؤال كردن از خود است. به وسيلة اين سؤالات است كه ميتوانيم از خودمان بپرسيم آيا ميتوانيم مسير افكاري را كه داريم و از آنها در گفتگوهاي دروني استفاده ميكنيم را تغيير دهيم؟ مطمئناً قصد ما از تغييرات اين است كه افكار قبلي ديگر به صورت اتوماتيك عمل نكنند و ارادة روح و روان خود را در دست بگيريم و راه پيشنهادي و بسيار مؤثر كه براي ثبت دايمي اين تغييرات اين است كه براي چند سؤال مطرح شده در پايين حداقل سه جواب پيدا كنيد. با اين كار متوجه ميشويد كه احساسات ناخوشايندتان اگر چه از بين نرفتهاند ولي به سرعت كم رنگ ميشوند و از فشار آنها بر روح شما كاسته ميشود. بسيار ساده است و شما به راحتي ميتوانيد به خودتان كمك كنيد.
1 - در اين لحظه چه چيزهاي خوشايندي برايم وجود دارند؟ اگر ميخواستم و امكانش برايم وجود داشت چه چيزهايي ميتوانستند مرا در اين لحظه شاد سازند؟
2 - به چه چيز به خصوصي در خودم و در زندگيام افتخار ميكنم؟ اگر ميخواستم و امكانش برايم وجود داشت به چه چيز به خصوصي ميتوانستم افتخار كنم؟
3 - در چه محيطهايي احساس آرامش و راحتي خاصي ميكنم؟
4 - دوست داشتم در حال حاضر پيش چه كسي باشم؟
5 - چه كساني را دوست دارم؟ و دلم ميخواهد كه چه كسي مرا دوست داشته باشد؟
6 - چه كارهايي را با اشتياق كامل انجام ميدهم!
-
RE: درسهاي زندگي
مي توانم به ديگران مهر بورزم
وقتي که ديگران خشمگين هستند تنفر دارند انتقاد مي کنند يا مهاجم به نظر مي رسند مي توانم آن لحظه آنان را چنان که به نظر مي رسند ببينم و يا هراسيده و نياز مند کمک به عشق. وقتي که با خشم نفرت انتقاد و تهاجم واکنش نشان ندهم آنگاه مي توانم به درون خود روم و برکت عشق خويش را دريابم.بدين سان مي توانم برگزينم که با عشق ومهرباني ونه از ديدگاه ترس واکنش نشان دهم.
-
RE: درسهاي زندگي
ا آغوش باز به استقبال شادي برويد!
با آغوش باز به استقبال شادي برويد!
خانمي پشت ميز كارش نشسته است. او مدير ارشد شركت بسيار بزرگي است. روي ميز از نامه، قرارداد و كاغذهاي مربوط به كارش پر شده است. دو چراغ چشمك زن روي تلفن، حاكي از آنست كه دو نفر منتظر صحبت با او هستند. دو نفر ارباب رجوع هم روي مبلهاي اتاقش نشسته و چاي مينوشند و منتظرند كه او سرش را از روي نامهها بلند كند تا با او صحبت كنند. تا نيم ساعت ديگر جلسة مهمي هم دارد. بعد از آن بايد با مدير عامل شركت راجع به موضوعي صحبت كنند و...
فشار ناشي از اين همه كار و گرفتاري اغلب ما را كلافه ميكند. شايد بگوييد: «نه براي من يكي خيلي زياد است.» اما براي اين خانم زياد نيست او از كارش لذت ميبرد. اجازه نميدهد تصورات باطل روي كارش تأثير منفي بگذارد، به جاي آن به موفقيتهايي كه امروز نصيبش خواهد شد فكر ميكند، مؤدبانه با ارباب و رجوعها حرف ميزند، صحبتهايشان را به دقت گوش ميدهد. تلفنها را جواب ميدهد. اين كارها سخت و طاقت فرسا نيست اتفاقي معمولي براي كساني است كه از كارشان لذت ميبرند و مستقيم و مؤثر به سوي هدفهايشان پيش ميروند. اين خانم تصورات خود را در راهي مثبت به كار ميگيرد، ميپذيرد كه اين حق اوست كه احساس رضايت و موفقيت كند. بسياري از انسانها ذهن خود را با افكار مأيوس كننده و ملالانگيز پر كرده و احساس خشنودي و خوشبختي را آنقدر زير فشار ميگذارند تا اثري از آن باقي نماند، نگران اتفاقات ناگوار و فاجعههايي هستند كه هرگز صورت خارجي به خود نميگيرد و يا به ندرت اتفاق ميافتد. احساس رضايت از كارشان را تحمل نميكنند. نه از كارشان لذت ميبرند و نه از بازي و تفريحشان خشنود ميشوند. انسان ميتواند به استناد دليل و منطق حركت كند و غذاي بيمزه بخورد. امّا خداوند به ما شوخ طبعي، روي خوش و خنده اعطا كرده تا مأموريت دو روزة عمر را با روح و با نشاط بگذرانيم. ميتوانيد لذت را احساس كنيد. ميتوانيد زير دوش آب سرد برويد و بخنديد و بالا و پايين بپريد. ميتوانيد شادابي را در عمق وجود خويش احساس كنيد. مسئله اين است كه براي خودتان چه بخواهيد. زندگي بايد قرين شادي باشد. اما برداشتهاي زندگي امروز از زندگي، اغلب عكس اين موقعيت را نشان ميدهد. مفهومي منفي با تصوير ذهني زشت.
زندگي بايد رسم خوشايندي داشته باشد مردم بايد با خود و ديگران مهربان باشند. شادي و شادكامي بايد چشم و قلب و جزيي از وجود ما باشد. خوشيهاي دنيا متعلق به ماست. با فراموش كردن اشتباهات گذشته ميتوانيد به زندگي شاد برسيد. اگر احساس كنيد كه حق داريد از زندگي لذت ببريد، ميتوانيد در كار و زندگي طعم خوش شادي و خوشبختي را بچشيد. با سرزنش خويش، لذت و شادماني را از خودتان دريغ ميكنيد. زندگي خلاق تصميم گرفتن براي شادمان بودن است. پيروزيِ نيروهاي مثبت فكر و تصور بر نيروهاي منفي تفكر و تصور است. با تقويت روزانه تصوير ذهني خويش، براي زندگي خلاق آماده ميشويد، خود را شايسته خوشيهاي زندگي ميدانيد و از آن به سود خود استفاده ميكنيد.