-
مصباح الهدی عزیزم ممنون از راهنماییت
واسه مهریه هنوز تصمیم قطعی نگرفتم اما به احتمال زیاد حتی اگرم بشه گرفت دنبالش نرم هنوز باید با چند وکیل دیگه صحبت کنم. اما مادرم میگه اگر بخوایم مهریه بگیریم کم کم یکسال پیگیری اداری داره و همش باید اسم اون طرف تو خونه گفته بشه و رو زندگی ما سایه میندازه.
از فردا میخوام برم یه کلاس آموزشی که خیلی به درد کارم میخوره.یه برنامه هایی واسه زندگیم دارم. میخوام تلاش کنم عملیش کنم.
تو این روزا از امام حسین میخوام کمکم کنه.هرچی به صلاحه اتفاق بیفته.
محتاجم به دعای همه ی شما عزیزان
-
برات دعا میکنم، التماس دعا
-
سلام همدردی های عزیزم
یه چند روز حالم بد بود اما خیلی خوبم. یه سوالی داشتم از بین شما کسی مشکل شبیه منو داشته؟؟؟ اگر هست ممنون میشم تجربیاتشو به منم بگه.
التماس دعا
-
سلام زانكو جان مشكل من شبيه توىه خودت در جرياني
ولي اگه بخام از تجربه بگم خيلي چيزي ك بدرد بخور باشه ندارم،فقط اينكه اون ديگه برنميگرده ، التماس بي فايده اس و فكر كردن بهش ،
همه بمن ميگن برا مهريه اقدام كن حتي خودشم اينو ميگه ولي ي وكيل بهم گفت نفقه رو برو دمبالش حتي ميتوني زندان بندازي ،
گرفتن نفقه راحت تره البته اصلاً از مهريت نگذر اشتباه نكن ، نذار قصر در بره ترخداااا
حال روحي من خيلي داغوووونه، اون ي دفه گفت نميخامت با ي قهر مسخره اصلاً باورم نميشه مامان بابام خيلي اذيت ميشن غصه ي اونا منو ديوونه ميكنه
اميدوارم تو هميشه خوب باشه روحيت
ياعلي التماس دعا
-
سلام زانکو
نمیونم مشکل منو میدونی یا نه
من ی سالی هس که با شوهر عقدیم در حالت قهرم
اگه دوس داری تاپیک منو بخون اسم تاپیکم هس ....شوهرم از پدر و برادرم شکایت کردند
اونم برام مشکل درس کرد و رفت شکایت کرد و دیگه دنبالم نیومد .....من 7 ماه صبر کردم .....دنبالم نیومد که هیچ
حتی منم که بهش زنگ زدم و گفتم بیا مشکلو حل کن نیومد
من بهش گفتم بیا توافقی جدا بشیم هیچی هم ازت نمیخام ولی نیومد ....
گفتم بیا بریم مشاوره نیومد..
گفتم بیا شکاییتو پس بگیر نیومد
آخر کار دیگه هم مهرش از دلم رفت و هم دیگه کارایی رو ک بام کرده بود رو با چشم عقلم دیدم
بعد از 7 ماه رفتم مهریه ام رو ب اجرا گذاشتم یعنی اردیبهشت امسال میشد
تا الان کارام داره پیش میره ....
اون توی شکایتش حدود سه میلیون دیه براش بریده بودن که بابام باید پرداخت میکرد که ریختم ب پا نفقم ...
خودزنی کرده بود و علیه بابام شکایت کرد .....
زانکو عزیزم
خودت ببین چطوری شرایط پیش میاد ......من از خدام بود بی سر و صدا طلاق بگیرم ...
اما حالا میگم نه چرا از حقم صرف نظر کنم ؟؟؟؟؟
اگه شده خودمو آتیش میزنم تا اونم بسوزه
بعدشم .....منکه حالا حالا نمیتونم دیگه به کسی اعتماد کنم .....طلاق بگیرم که دوباره درگیر ی از خدا بیخبر بشم؟؟؟
ما باید اینجور پسرای نامرد رو درگیر دادگاه و قانون کنیم که دیگه نرن سراغ دخترای مردم و بدبختشون کنن
قبل از عقل باید چشماشو باز میکرد
مگه ما بازیچه هستیم که وقت و هزینه و ابرومو نو ب بازی بگیرن
من بعد از ی سال هم هنوز اروم نشدم این خنجری ک ب قلبم خورده نمیتونم فراموش کنم
اصلا احساس میکنم مثل افسرده ها شدم.....منکه دختر سرحال و خندان بودم....
جواب این ظلم رو کی میده؟؟؟؟؟
واگذارش کردم به خدایی که خودش همه کارس نه بنده های زرنگش
زانکو .....امیدت بخدا باشه .....از پس تاریکی شب ...روشنی قرار گرفته
یا حق
-
غزاله و سحر عزیزم ممنون که جواب دادین به من
نمیدونم این سوال تا آخر عمر با من میمونه و من جوابشو واقعا متوجه نمیشم. این مدت کتاب روانشناسی زیاد خوندم. تو سایت دنبال همه آدمایی که سرنوشت شبیه من داشتن گشتم و همه ی تاپیک هاشون رو خوندم. اما به هیچ نتیجهای نرسیدم. آخه خدایا چرا اینجوری شد؟ حکمت این آدم تو زندگی من چی بود؟ آخه خدا مگه میشه بدون هیچ دعوایی؟؟؟ تازه بعدشم روت ایراد بزارن. من با دشمنمم دلم نمیاد همچین کاری کنم. خدایا حکمتت چیه؟ من چه گناه بزرگی کرده بودم؟
احساس میکنم بازیچه شدم و این از هر چیزی بدتره. با کسی درد دل نمیکنم. به کی میتونم بگم؟ کی میفهمه منو؟ به مامانم بگم یا به بابام؟ فقط غمشون بیشتر میشه. ای خدا تروخدا زودتر تموم بشه.
-
زانکوی عزیز
من نمی خام ازدواج سنتی را نقد کنم. چون این سایت مرامش طرفدار این نوع از ازدواج هس. اما عزیزم توی این نوع ازدواج دوره ی شناخت خییییییلی مهمه که حتما باشه. دوره ی نامزدی برای شناخته. کاش قبل از عقد رسمی و شناسنامه ای چند ماه نامزد کرده بودی. اینطوری بهتر میشناختیش. اینا دیگه گذشتن.شما متارکه کردی و اسم ایشون از شناسنامت حذف میشه. دیگه به دلیل چیزی فک نکن. فقط خوشحال باش مجبور نیسی با کسی زندگی کنی برای یک عمر که علاقه ای بت نداره. کم کم بهبود پیدا میکنی و زندگی جدیدت شروع می شه. مطمئن باش. فقط خودتو دور کن از مهریه و اینا . سریع ازین چیزا فاصله بگیر . اینجوری اعصاب خودتو خانوادت داغون میشه. و بهبودت کندتر.
امیدوارم هرچه زودتر حالت خوب بشه عزیزم. راستی زانکو یعنی چی؟
-
سلام زانکوی عزیز،
خوشحالم که خانم قوی و عاقلی هستی که تصمیم درستی برای آیندت گرفتی،
حالا که یک مرد اونقدر بی تعهد هستش که سر بهانه های الکی میخواد زندگیشو از هم بپاشونه همون بهتر که هر چه سریعتر از زندگی شما حذف بشه.... به دلیلش کاری نداشته باش، این نامرد ممکنه پیش خودش هزار دلیل دوزاری داشته باشه یا اصلا ممکنه بیمار باشه یا وسواس یا دهن بین یا هر چیز دیگه ای... شما چرا باید خودتو به خاطر اون اذیت کنی؟ اتفاقا باید خوشحال باشی که زودتر به ذاتش پی بردی.... مطمئن باش خدا دوستت داشته که با این اتفاقات به ظاهر تلخ حقیقت رو بهت نشون داده.... باید خدارو شکر کنی و ایمان داشته باشی که الان داری در مسیر درست قدم بر میداری...
میدونم سخته به هر حال یک مدت با این آقا بودی حسی بهش پیدا کردی و الان با این وضعیت میخوای جدا شی... اما خوب این هزینه ای هست که باید بپردازی تا یک تجربه ارزشمند رو در زندگیت کسب کنی و پخته تر بشی و دفعه دیگه با آگاهی بیشتر انتخاب کنی...
من هم خانمم از عقد به اینور مدام دم از جدایی و طلاق و مهریه و نفقه میکرد، البته دعوا زیاد داشتیم، به هرحال یکبار قهر کرد و تا آستانه جدایی پیش رفتیم من هم دیدم شرایط اینطوره واسه اینکه باج ندم رفتم با چندتا وکیل خبره مشورت کردم.... به همین خاطر اطلاعاتی هرچند ناقص در این زمینه دارم...
الان که شما ازدواج نکردی مهریت نصفه... شما سه راه پیش رو داری:
1) طلاق توافقی با بخشش مهریه
2) طلاق توافقی طوریکه با وساطت دیگران بخشی از مهریتو بگیری... مثلا اگه 500 سکه مهریته، الان که عقدی 250 تاش حقته، میتونی با دریافت مثلا 50 سکه به طلاق رضایت بدی....
3) راه قانونی و به اجرا گذاشتن مهریه در دادگاه: اول اینکه شما الان خونه پدرتی پس شوهرت میتونه درخواست عدم تمکین بده و از نفقه محرومت کنه... پس باید بیخیال نفقه بشی... دوم شما درخواست مهریه بدی شوهرت میتونه درخواست اعسار بده و در نهایت بعد یکسال رفت و آمد در دادگاه چهار ماه یک سکه بهت بدن و طلاقت نده، همچنین میتونه به دلیل عدم تمکین و رجوع به منزل بره سراغ همسر دوم...
که این وسط وقت و عمر و جوونیت تلف میشه، به علاوه روح و روانت فرسوده میشه...
من شخصا راه دوم رو پیشنهاد میدم، چون هم بخشی از حقتو میگیری و هم زودتر از دست این نامرد رها میشی...
موفق باشی
-
سلام به همه همدردی ها
دیروز خیلی دلم گرفته بود. عموم اومده بود خونمون اما واسه اینکه من ناراحت نشم اصلا در رابطه با این مشکلم هیچی به روم نیاورد و برای اینکه من ناراحت نشم جلو من در مورد این قضیه حرف نزد اما خیلی ناراحت بود. با این رفتارا واقعا خجالت زده میشم. من به خاطر این انتخاب اشتباه شرمنده همه هستم. امیدوارم این دوره زودتر تموم بشه.
Kimia fall عزیز و اسیر سرنوشت ممنون از اینکه واسم پست گذاشتین.
Kimia fall سعیمو میکنم که زودتر مثل سابق بشمم. زانکو یه اسم هست به معنی دانش.
جناب اسیر سرنوشت از توضیحات دلسوزانه شما ممنونم. نمیدونم ولی فکر میکنم راه اول بهترین راه. پول کثیف اون آدمو نمیخوام.
چقدر سخته جدا شدن. آدم حس حماقت ممیکنه. چون طرد شده اعتماد به نفسشو از دست میده. حس نامیدی به آینده داره. به همه آدما بی اعتماد میشه. از خانوادش شرمنده میشه. مجبوره جلو اونا خودشو خوشحال نشون بده. ناراحتیش فقط واسه خودشه و تو خلوت خودش.
-
سلام دوست عزیز... من هم تاپیک شما رو خوندم.. خوشحالم که اوضاع روحیت کم کم داره خوب پیش میره... مطمئن باش حتما تو این کار صلاح و مصلحتی بوده... شاید خدا میخواد که تو قدر اون کسی رو که قراره بعدا بیاد تو زندگیت رو بیشتر بدونی... من شک ندارم که اینده خیلی خوبی چشم به راحته...
خواهر من هم وقتی عقد کرد کم کم دید این ادم همون ادم قبل نیست... کم کم دروغ گویی و پنهان کاری و ... ازش میدید و اصلا هیچ چیز براش مهم نبود ... مثل ادمای معتاد بود... انگار منتظر بود خواهرم حرف از جدایی بزنه... تا اینکه از زمانی که خواهرم بهش گفت جدا بشیم تا زمانیکه توافقی جدا شدند کلا شاید یک هفته هم نشد...
ولی الان خدا رو شکر با کسی عقد کرده که هر روز خدا رو شکر میکنه که چنین ادمی وارد زندگیش شده.. و دقیقا نقطه مقابل قبلیه... و این باعث میشه خواهرم هر روز بیشتر از دیروز قدرشو بدونه و تمام تلاششو برای زندگیش بکنه..
پس اصلاااا ناراحت نشو عزیزم... اینده رو هیچ کس نمیتونه پیش بینی کنه ولی حکمت و مصلحت خدا رو که شکی بهش نداریم... پس همینطور محکم و ثابت قدم حلو برو و به خدا توکل کن...
برات ارزوی خوشبختی میکنم...
راستی تو این مراحل به هیچ عنوان باهاشون در نیفت و اگر حرفی زدند و بی احترامی بهت کردند مبادا تو هم مثل اونا برخورد کنی... هرچند از نوع صحبتهات مشخصه دختر عاقلی هستی... همه چیزو بسپار به خدای بزرگ.. اگر حرفی زدند بگو من فقط واگذار کردم به خدا همین...
شاد باشی و سعادتمند................:43: