-
من 30 سالم نیست. خیلی کمتره. چشم اون تایپیک رو هم میخونم.
مشکل واقعیم با خداست. قبلا هدفم ته ته هدفم فقط و فقط خدا بود. تنها کسم خدا بود. غم داشتم اما ته داشت. مهربون بودم اما دلیل داشت. صبور بودم اما علت داشت.
الان وقتی به کسی کمک میکنم از ته دلم احساس بدی دارم. مثل احساس سو استفاده شدن.
من دردم اصلا ازدواج نیست . من مشکل راهه. فقط راه. هر آدمی تو هر راهی باشه به ته اش میرسه. راهی که من رفتم و دارم ته شو میبینم اون چیزی نبود که میخواستم.
خوب من شکست خوردم. ولی دیگه خدایی نیست که به امید اون پاشم و وایسم.
کسی نیست بلندم کنه که وارد یه راه جدید شم.
خدا خیالی بیش نیست.
به هیچ آدمی نمیشه اعتماد کرد . کی باید بهتر از خودم بدونه من کیم و چی تو سرمه؟ چرا باید از دیگران بپرسم من چمه وقتی حتی خودمم نمیدونم چمه. این همه سال با خودم و فکرام
زندگی کردم اونوقت از یکی دیگه میپرسم چی تو سرمه؟
حرفای آقای حسین پور رو خوندم اما بیشتر حرفاشون بوی خدا و توکل میده.
من واقعا میدونم صادقانه از ته دل امید به خدا تو تنهاترین لحظات زندگی یعنی چی.
میدونم قدرتی که اعتقاد به وجود خدا وتوکل به اون و سپردن خودت به خدا تو آدم ایجاد میکنه یعنی چی.
میری بدون ترس و ته دلت اونقدر محکمه که اگه واقعا هم اشتباه کرده باشی خورد نمیشی. شاید دلت بگیره اما خورد نمیشی.
برمیگردی و میخندی و میگی خدایا شکرت که این راه روگذاشتی جلوم. تجربه ی بزرگی بود .
هیچکس به اندازه ی من شادی داشتن خدا رو نچشیده و هیچ کس هم به اندازه ی من تلخی نبودنش رو نفهمیده.
خدا واسه آدمای تنها یه تکیه گاه محکمه.
وجود خدا فقط یه اعتقاده و واقعی نیست. حیف. واقعا حیف.
یه داستان واسه آدمایی که هر چی مشکل دارن بندازن گردن اون و بگن قسمت بود و دست من نبود و شب راحت بخوابن.
نمیتونم به خودم دروغ بگم. برای خودم متاسفم که اشتباه کردم. از اول اگه اینهمه پشتم به خدا گرم نبود الان راحت خواب بودم.
فکر نمیکنم مشکل من راه حلی داشته باشه.
ممنون که نظر دادید.
درخواست میدم تایپیکمو ببندن.
-
سلام عزیزم
این گفتگوهایی که شما با خودت داری برای من بسیار اشناست. ( از ادمهای مختلف شنیدم و یا زمانهایی بوده که این تفکر رو داشتم)
بی تابی های اکنون شما ( اگر قاطعانه در پی رفع اون باشی) ارامش فردا را برایتان به ارمغان میاره.
فقط در این راه خسته نشو . در کنار این تاپیک هم می توانی بطور خصوصی از مشاورین کمک بگیری.
اتفاقا به نظر من در این راه شنیدن حرفهای کسانی که راه رو رفته اند و یا تخصصی در این زمینه دارند بسیار کمک کننده است. خ خوبه که تاپیک زدی و بهتر میشه اگر در کنارش تخصصی تر ادامه بدی
خوبه که ماهیانه هزینه ای برای روح خودت انجام بدی ( شارژ روحی: بررسی دیدگاههات. اشنایی با ادمایی که جایگاهشون رو دوست داری و یا اونایی که دوست نداری. بررسی ایدیولوژی هاشون ...مطالعه ...
خوبه که ماهیانه برای تقویت بعد زنانه ات هزینه کنی. بقول خودت خ تا سی فاصله داری پس اول راهی. بقول جیم رهن اگه از ضخصیتت راضی نیستی عوضش کن درخت که نیستی. فقط بی تابی کمک نمی کنه در کنارش سعی کن ارامش هم داشته باشی
کتابی هست به نام زن بودن . این کتاب خوبه. درسته الان ازدواج دغدغه ات نیست اما اگر همین جوری بخای ادامه بدی ( خ مستقل جوری که خ فشار روت باشه) دغدغه ات میشه. انسانی موفقه که تعادل رو رعایت کنه. بهتره ادم همه استعدادهاش رو شکوفا کنه. هر چی بصورت قابلیت داده شده. بنظر من هم زن بودن یک استعداد بالقوه است. ما خانومها هر چقدر هم موفق باشیم اما در کنارش خانواده و همراه مناسب داشتن هم مهمه. این کسی حمایت کنه نه این که حمایت کنیم. دغدغه هایی که داری مهم هستند. من خودم هیچوقت ازدواج دغدغه ام نبود. حتی الان :) اما بنظر من خوبه که دغدغه باشه. خوبه که بیش از اینا دختر باشی
حتما ماهیانه هزینه کن برای وضعیت ظاهرت
اون تاپیکی که گفتم این بود
http://www.hamdardi.net/thread-10999.html
شما احتمالا اقای حسین پور( نقاب) رو با اقای حسین40 اشتباه گرفتین
بنظر من هیچ وقت احساساتت رو منکر نشو. بجای انکار بپذیرشون و علت یابی کن
موفق باشی گلم
-
شکوه به نظر من خیلی هم واضح توضیح نمی دی
یا شاید همون طور که خودت می گی خودت هم درست نمی دونی چی شده
واسه همین به حای اینکه بخوای این تاپیکو ببندی بهتره باشی و ادامه بدی. انقدر بنویس که بفهمی مشکل چیه
به نظر من کنارش تاپیک خصوصی هم بزن تخصصی مشورت بگیر
احساس هایی که می شناسمو برات می نویسم
- ممکنه اقایی رو دوست داشتی خیلی بالا پایین پریدی که اونم دوستت داشته باشه اما نشده بعدش فکر کردی خودت چه ایرادی داری که نشده و بعدش زیاد خودتو زیر سوال بردی بعدش اعتماد به نفست کم شده...
- ممکنه اعتماد به نفست کلا کم بوده. واسه همین هم .. هویت خودت رو توی اهدافت گذاشتی یعنی مثلا خودت رو با تخصیلاتت تعریف کردی. حالا یکی پیدا شده زده این باورها و هویت رو داغون کرده. تو هم می ندی چی کار کنی..... خودت رو مستقل از همه چی در نظر بگیر. خودت رو نچسبون به اهداف. تو شکوهی. و شکوه خودش ارزشمنده. بقیه چیزا هم برای خوشحالی و راحتی بیشتر خودته
- ممکنه حالا دیدی از سرشتت زیاد دور شدی یه جورایی احساس ناراحتی داری که با خودت اشنایی کمی داری. اینم همونه که نوشتم. چند ماه نهایتا یه سال طول می کشه که حس کنی زنی :) کار سختی نیست اصلا. تا حالا نیاز ندیدی حالا نیاز می بینی. همین.
- نمی دونم چرا فکر می کنی تحصیلات و کار و اینا اشتباه بودن. برای اینکه بتونی ازاد زندگی کنی ازاد عشق بورزی نیاز داری به یه چیزایی. به استقلال. تو استقلال مالی رو داری. این عالیه. احساسی و فکری رو هم داشته باش. بعدش ازاد عاشق میشی. ازاد زندگی می کنی...... سیال میشی در جریان می یفتی همراه میشی با خود زندگی
- بغضی که داری رو از خودت دور کن. .......... کسی حقت رو نخورده. منظورمو می فهمی؟ ببین اون دختر خوشگلا انتخاب کردن که اینطوری باشن. مثل تو که خودت خواستی و نیاز دیدی درس بخونی. خوب اوتا به تو بغض داشته باشن که تو درس خوندی و نخوندن؟ به حای ناراحتی یه کم فقط یه کم تلاش کنی خودت یه پا دختر خوشگل می شی تو ظاهر :))) پس بیخودی اعصابتو نذار رو این چیزا.
- اون اقا. شاید حقت رو خورده. نمی دونم. امضای میشل هست هر اتفاق بدی یه اتفاق خوبه. می دونم سخته. ولی اگه میشه و می تونی به جای ناراحتی سعی کن از اسیبی که بهت زده این اقا نتیجه ی خوب بگیری. مثلا همینکه به زن بودن خودت داری نزدیک تر میشی (در کتار درس و کار که داریشون و بایدم داشته باشی و عالی هستن) خودش یه نتیجه ی خوبه
- تو که خیلی سنت کمتر از سی هست. از چی ناراحتی؟ از خدا تشکر کن که بهت فرصت داده به وقت و زود بتونی بیشتر با خودت اشنا شی. یه سال رو این ابعاد زن بودنت وقت بذار. بعدش می بینی حالت خوبه. و می تونی یه همسر خیلی خوب داشته باشی. خیلی به وقت داری به خودت رسیدگی می کنی. پس خوشحال باش
موفق باشی :72: