-
ممنون دوستان.
تازه دارم میفهمم نمیخوام ازش جدا شم. دوسش دارم. الان همه زندگی من اونه.
دوستان. تو رو خدا یه چیزی بگید.
زنگ بزنم بهش و از احساسم بگم و با مهربونی ناراحتی هامو بگم و بگم دوست دارم باهام مهربون باشی؟ اینطوری خوبه؟
چی کار کنم؟ چیکار کنم که به قول یکی از شما اونقدر ضعیف نباشم که دیگه اونقدر خیالش راحت نباشه که از دستم نمیده و با خیال راحت بهم بی توجهی نکنه؟ چی کار کنم؟
دیروز که اونجوری باهام حرف زد الان سبک کردن خودم نیست که خودم بهش زنگ بزنم و برای آشتی پیش قدم بشم؟
من خودم دلم میخواد بهش زنگ بزنم و حرفامو بگم. این اشتباهه؟
آقایون شما اگه زنتون رو ناراحت کنید و بعد خودش بیاد برای آشتی چه فکری میکنید؟ شماها یکم راهنماییم کنید.
-
نه.
مستقیم نگو. عجله هم نکن. احساساتی نشو.
الان تا فردا شب وقت داری که صحبت هات و رفتارت را طوری برنامه ریزی کنی که جلسه فردا ختم به خیر بشه.
لازم نیست الان زنگ بزنی. بشین فکر کن و برنامه ریزی کن. با پدر و مادرت هم بعد از فکرهات صحبت کن که جلسه را طوری پیش ببرند که به نتیجه مورد نظر تو برسید.
بزرگترها خودشون بلدن.
مثلا اگر لازم باشه پدرت می تونه بگه "پیانو زن" و آقای ایکس هم برن تو اون اتاق یه کم با هم حرف بزنن دلخوریهاشون رفع بشه تا ما کمی در مورد قیمت نفت و ارز بحث می کنیم. اینطوری اصلا جلسه از موضوع بحث خارج شده و بی سرو صدا تمام می شه. به دخالت بزرگترها نمی کشه.
اگر هم لازم می دونی یه موضوعاتی مطرح بشه و بزرگترها کمک کنند که باز از پدرت خواهش کن جلسه را اونطور که می خوای مدیریت کنه.
بد نیست از همسرت بخوای باهات بیاد مشاوره.
اگرم نمی آد حداقل خودت تنها برو.
رفتارهایی که از همسرت گفتی خیلی جالب نیست. ممکنه باز به مشکل بربخوری.
-
الان دارم فقط خودمو کنترل میکنم زنگ نزنم و بهش بگم لعنتی دوستت دارم.:54:یکم بفهم. :54: یکم قدر بدون.:54: یکم درکم کن:54:یکم بفهم منم آدمم:54:بیرحم یکم مهربون باش باهام :54:یکم تو هم نشون بده که منو میخوای.منو دوست داری. برات مهمم.:54:
-
سلام عزیزم...بنظر منم عجله نکن...ببین تو قبلا هم باهاش صحبت کردی ولی افاقه نکرده...واسه یه بارم که شده جدی باش...اصلا لازم نیست ازش جدا بشی اما اونم باید حقوق شمارو رعایت کنه....اگه الان جدی نباشی و باز ادامه بده بالاخره جلسه فردا شب برگزار میشه حالا فردا نه یه ما دیگه....پس چه بهتر همین فردا شب...اما بنظر من درباره ی نحوه ی حرفات واسه فردا حتما با یه مشاور یا یه آدم با تجربه صحبت کن ...خیلی مهمه...
ببین الان اگه قرار به تماس گرفتنم باشه ایشون باید تماس بگیرن با شما...البته اینا فقط نظر شخصیه دوستان بهتر میتونن راهنمایی کنن...
-
سلام . پست منو 100 بار بخون :97:
بانو اونچه که شما تا اینجا بیان کردی و حرف دیروز ایشون نسبت به بی تفاوتی به این زندگی بیان شد .
باید بگم برداشت من میگه شما در باتلاقی افتادی که هر چی برا نجات بیشتر دست پا میزی بیشتر فرو میری .
من حرف دوستانمو قبول دارم باید ادبش کرد ولی تو این راه شما هم لطمه خواهی خورد و عذاب خواهی کشید .
بانو حرف منو خوب گوش کن چند تا نکته مهم که میگم جابشو پیدا کن برا خودت
اول اینکه احساس ترحم مثل به خاطر خانوادم یا خانوادش یا اینکه گناه داره بریز دور . چرت نگو (عذر میخوام ناراحتم ) .
این تویی که میخوایی یه عمر با همچنین مردی زندگی کنی . میتونییییییی ؟؟؟؟ یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تصمیم بگیر .
شونه همسرت انقدر قوی پر محبت هست که بهش تکیه کنی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
الان سه ماه گذشته به این سردی رسیدی .مثلا همسرت باید نسبت به تو عتش داشته باشه نسبت به تو نهایت عشق محبت داشته باشه دارههههههههههه ؟؟؟؟؟؟؟ کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجاست ؟؟؟؟؟؟؟ وسط خیابون ولت میکنه میره.. :97:
عشق فقط تو امیال پست . خودش میبیه ؟؟؟؟؟؟/
بانو جای خواهرم بهت میگم فردا شب اومد بذار بزرگترا حرفاشونو بزنن تموم شد وسط جمع بگو من اگه جواب مثبت بهت دادم برا اینکه خواستم بقیه عمرمو در کنار تو بگذرونم با احترام و احساس خوشبختی بگو من بهت جواب دادم چون دوست داشتم :97:من یه دخترم احتیاج به یک تکیه گاه دارم و یه مردیکه پشتوانم باشه و بهم محبت داشته باشه . بگو باهات عهد بستم زیر عهدمم نمیزنم ولی به شرطیکه تو همونی باشی که من میخوام بگو من ازت هیچ تعهدی نمیخوام و برام ارزش نداره حرف و قولت برام سنده . در غیر اینصورت بهتره کاتش کنیم و هر کسی بره دنبال بد بختی خوشبختی خودش .
بانو به ناراحتی من توجه نکن اگه زندگی قبول گرد باید بهش فرصت بدی :43::203: باید صبور باشی تا اونم تصمیمشو بگیره یا به زندگی برگرده یا نه رهات کنه .
یه چیز دیگه . من با ادب کردن این آدم مخالفم خودتو عذاب میدی . نخواست کاتشکن . علتش اینه که قانون ها زیاد خوب و مستحکم نیست . فرض کن مهرت 1000 تا سکه باشه باز هم چیزی دستت رو نمیگیره .
نکته بعد اینکه انقدر نگو اونا از ما وضعشون بهتره و یا جاشون بهتره اصلا ربطی نداره همه چی به فهم شعور طرف برمیگرده .
بانو جدایی سخته فعلا درس بیخیال تا تکلیفت مشخص بشه. جدایی حتی از یه شب زندگی دردناکه از فوت مرگو میر بدتره
بابت این سه ماه هیچی درد نکشی 9 ماه باید تحمل کنی دردشو تازه اگه راحت کات کنی و کار به دادگاه نرسه .
بابت تلخی کیک عقدت متاسفم .
باز تا میتونی تلاشتو بکن زندگیت از دست نره فقط فقط به خودت فکر کن پای خانواده خودتو اونو وسط نکش خودتو گول نزن .
برات آرزوی خوشبختی میکنم . ببخش حلالم کن ناراحت شدم که چطور بازندگیت بازی شد و عین خیالش نیست .
-
خانومی با زنگ زدن پدرتونو کوچیک میکنی بذار خانواده ها بیان ولی از پدرتون بخواه بگن شما برید تو اتاق با هم حرف بزنید وپدرتونم از پدر مادرش بخواهند نصیحتش کنن وایرادای ایشونو به خانوادش انتقال بدن ولی زمانی که همسرتون نباشه
صبر کن
هرچی دلت میخواد اینجا بنویس ولی صبر کن این حرفها رو فردا وقتی دوتایی شدید بهش بزن اما محکم بگو التماس نکن ضعیف نباش بعدم سعی کن جلو خانواده ها خوردش نکنی بالا ببریش وو همه پلها رو خراب نکنی همه خودت هم خانوادت احترامشو نگه دارید تا اوضاع خراب نشه
-
به هيچ وجه زنگ نزن... تا فردا ک اومدن خونتون صبر کن
دوست داشتن و عشق شما قابل ستايشه ولى نه به اندازه از دست دادن حقوقت...
-
سلام
وقتی شما به ایشون میگید نظرت درباره جدایی چیه و اون میگه برام فرقی نداره یا نطری ندارم یا هرچیزی شبیه این
یعنی نمیخوام جداشیم ...ولی حاضر هم نیست اینو بگه
کسی که بخواد جدا شه و دوست داشته باشه جدا شه خیلی راحت میگه ترجیح میدم جدا شیم ..کشش نمده
کسی که داره یک داستانی رو طولانی میکنه یعنی دوست داره طولانی شه
اما اینکه چرا باشما بد و بی احساس برخورد میکنه ...حتما برای خودش دلیلی داره..( نمیگم دلیلش منطقیه یا حق داره با شما این برخورد رو کنه...نه ایشون حق نداره با شما برخورد نامناسب داشته باشه)فقط میگم هر رفتاری یک دلیلی داره...این دلیل میتونه ناخوداگاه باشه یعنی خودشم خیلی بهش واقف نباشه..ممکن هم هست خودش تا حدودی دلیل این رفتار رو بدونه
میتونه دلایل رفتارش خیلی موارد باشه باید خودش بگه دلیلش چیه
میتونه قبلا خاطرات بدی با زنها داشته باشه..ممکنه ادم حساسی باشه ، حساسیتی که پشت غرور و بی تفاوتی پنهان شده
ممکنه به خاطر همین حساسایتش رفتار کوچیکی از شما دیده داره تلافی میکنه...و خیلی دلایل دیگر
نمیشه حدس قاطعی داد
باید خودش در این باره صحبت کنه
بهتر بود قبل از اینکه پای دیگران رو باز کنید خودتون باهاش صحبت میکردید..نمیدونم این کار رو کردید یا نه و چه برخوردی داشته
اما وقتی پای بزرگترها باز بشه شاید اون لجبازتر و سردتر بشه
این جلسه اجازه بدید بیشتر بزرگترها صحبت کنن اگر اون صحبتی کرد و دلایلی برای رفتارش آورد با دقت گوش کنید ببینید چی میگه ..حرفهاش رو خوب گوش کنید و یادتون بمونه
بعد ببینید بعد این جلسه رفتارش چه تغییری میکنه
اگر رفتارش کماکان سردو بی تفاوت بود یک روز خیلی جدی اما بدون تهدید یا غر زدن بگید میخواید باهاش صحبت کنید
خیلی رک اما با لهن آروم ازش بپرسید مشکلت با من چیه؟ میخوام واقعا گوش کنم...هر چیزی که گفت با دقت گوش کنید ...سعی کنید حالات تدافعی نداشته باشید
هر مشکلی رو که عنوان کرد سعی کنید اون مشکل رو بااز کنید و ازش دربارش سوال کنید.
بگید هر مشکل دیگه ای هم داری بگو گوش میکنم
یک جلسه فقط به حرفهاش گوش کنید بدون قضاوت........ بدون جبهه گیری .....حالت تدافعی هم نداشته باشید..بینید میشه مثله رو باز تر کنید برای خودتون
طوری رفتار کنید انگار میخواید جواب یک سوال رو پیدا کنید نه اینکه از خودتون دفاع کنید یا ازش ایراد بگیرید
باهاش جر و بحث نکنید و فقط گوش کنید
بعد اون جلسه خوب روی حرفهاش تمرکز کنید ببینید میتونید منطق یا توجیح خاصی توی حرفاش پیدا کنید
خبرش رو هم بنویسید اینجا لطفا:72:
-
سلام وقت شما بخیر.
من هم با نظر جناب سروش موافقم.
ایشون از لحاظ شخصیتی نا پخته هستن، بلد نیست متاسفانه چه طور با شما برخورد کنه بازم عرض میکنم بلد نیست.
این که به شما میگن براش فرقی نمیکنه که زندگی رو با شما ادامه بده یا نه باز هم دلیلش همین عدم بلوغ شخصیتی ایشونه و نه بیان احساسش نسبت به شما.
ایشون به 2 دلیل از تماس پدر شما ناراحت شدن:
1: اینکه باید مشکل فی مابین، به دیگران انتقال پیدا نکنه.
2: اینکه با تماس پدر شما با خانواده ایشون، غرورش شکسته، الان میگه پدر شما اصلا دامادش رو به حساب نیورده و مثل یه بچه با من رفتار شده، اگه من رو به حساب میورد بایستی اول مشکل رو با من مطرح میکرد و نه با خانوادم.
و رفتار ناپخته ایشون بعد از تماس پدر شما عکس العمل این دو برداشته( خصوصا دلیل دوم) .
امیدوارم هر چی که خیر و مصلحت دو طرفه اتفاق بیوفته.
موفق باشید
-
اگه دوستان باز نیان ایراد بگیرن به نظر من حتما طلاق بگیرید