نوشته اصلی توسط
تنهای خسته
سلام دوست عزیز نمی دونم چند ساله تونه ولی حدس میزنم از من کم سن ترین. من پدر مهربون و خوبی دارم و هیچ وقت حامی ام نبوده میشه گفت من تا اونجایی که از دستم بر اومده حامی پدرم بودم منم خیلی سختی کشیدم روزایی شده که حتی پول دکتر هم نداشتم برم . ازدواج ام نکردام و اونقدر زندگی خانوادگیمیون پر از نشیب بوده چون فرازی نداشیم که حتی پس اندازی ندارم و این ترس ام و از آینده بیشتر کرده. ولی در عوض دوستام باباهای پولدار و رفاه کامل دارن و طعم نداری رو نچشیدن. تو این دنیا ما تو خیلی چیزا حق انتخاب نداریم مثل فیافه، خانواده، پولدار بودن یا فقیر بودن و... یکی میشه پاریس هیلتون یکی میشه من و امثال من و از ما بدترها..... شده شبایی که تا صبح بیداری کشیدم و نارحتی کشیدم ولی چیزی تغییر نکرده یعنی زندگی ادامه داره. منم حمایت مالی ندارم حتی الان خواستگار خوب داشته باشم پول حلقه عروسی و نه خودم دارم نه خانوادم ولی تا جایی که از دستم بر میاد تلاش میکنم ولی چون دخترم تا یه حدی می تونم خودم و بالا بکشم مخصوصا تو جامعه ما. فقط این رو میدونم نباید امیدم رو از دست بدم چون تنها دلخوشی و انرژی برا ادامه زندیگیمه..