-
سلام دوست عزیز کاربر تقدیر
حتماً نظرم رو در تاپیک شما در مورد آخرین موضوعات تون مینویسم . اما در مورد فرمایشات شما در مورد مشکلات من :
ممکنه که شوهر شما هم به تغییر خودش علاقه داشته باشه و ممکنه که حتی این تغییر رو آغاز کرده باشه ولی قرار نیست که به شما بگه!!! پس غرورش رو چیکار کنه!!!!!
اگر ادعا کردن نباشه ، من خودم رو آدم با وجدانی میدونم و این جمله شما به همین دلیل درسته : درون حساس و شکننده ایی دارید. بقیه پیش بینی شما در خصوص خشم و تحکم هم فکر کنم درست باشه!
در پاسخ به سوال شما در خصوص انگیزه پرداختن به خود : خوب آیا واضح نیست که من به مشکلات جدی خورده ام؟؟ واضحه!! پس اگر عقل در کله من باشه باید به فکر اصلاح خودم باشم و نه به فکر اصلاح دنیای بیرون . . .
بله شما میتونی کاری کنی که شوهرتون هم به همین نتیجه برسه و بره عمیقاً فکر کنه . راهش اجرای دستورات همون لینکی هست که بارها و بارها به شما و دیگر دوستان توصیه کرده بودم . باور کنید راهی به غیر از اون من سراغ ندارم و البته همون راه رو هم خیلی موثر می بینم . . .
-
سلام
من تمام تایپیک های شمارو از ابتدا تا به اینجا دنبال کردم.
خوشحالم که متوجه شدید اشکالی در رفتار شما سرنوشت شش سال زندگی مشترک شما و همسرتون و به اینجا کشونده.
از نظر منم کار همسر و خانواده ی همسر شما خیانت و سوء استفاده از اعتماد شما بوده. اما دلیل این خیانت خیلی مهمه و نباید به راحتی از کنارش عبور کنید که خوشبختانه شما متوجهش شدید و در جهت اصلاح و تعدیل رفتارهای اشتباه خودتون قدم برداشتید.
چیزی که من با توجه به تعریف ها و واکنش های شما نسبت به صحبت های دوستان متوجه شدم اینه که شما همیشه یا در اکثر مواقع در تعامل با دیگران و حل مشکلات ارتباطی تون با اشخاص ، حالا میتونه خانومتون باشه یا دوستتون یا هر کس دیگه ای ، برخورد و عقیده و طرز تفکر خودتون و بالاتر و برتر از دیگران میدونید و فکر میکنید که دیگران قدرت درک و تحلیل درست مسائل و ندارن و نمیتونن درست و عاقلانه فکر و رفتار کنن. این میتونه ناشی از نخبه بودن و تحصیلات بالای شما هم باشه که باعث شده این تصور براتون ایجاد بشه و خودتون و از نظر فکری بالاتر از دیگران بدونید.
دوست خوبم انسان به واسطه ی اجتماعی بودن ناگزیر به تعامل با دیگرانه و این دیگران همیشه و در همه حال مثل ما فکر نمیکنن. هر کسی برای خودش یه خط فکری رو دنبال میکنه و مطلقا هم نمیشه گفت که درسته یا غلط . مهم اینه که ما روی افکار و تصورات خودمون تعصب بیجا نداشته باشیم و برای تفکر دیگران هم در جایگاه خودش ارزش قائل بشیم.
دنیا پر از آدم های مختلف با تفکرات گوناگونه ، ما نمیتونیم انتظار داشته باشیم همه مثل ما فکر کنن یا بر طبق انتظارات ما رفتار کنن. اینطوری فقط باعث ناراحتی دیگران و خشمگین شدن بیهوده و غیر منطقی خودمون میشیم.
کاربر مینوش در این مورد مثال های زیبایی زدن.
کمال گرا بودن و در جهت کامل تر شدن ، قدم برداشتن خیلی خوبه اما به شرطی که باعث رنجش اطرافیان و اذیت کردن خودمون نشیم. در ضمن همیشه هم این احتمال و در نظر بگیرید که ممکنه تفکر شما هم اشتباه باشه. هیچکس در بالاترین جایگاه علمی و فکری هم که ایستاده باشه نمیتونه ادعا کنه که همیشه و در تمام مسائل زندگی درست فکر و رفتار میکنه و اطرافیان هم همیشه در اشتباه نیستن. حتی در تعامل با کم خردترین آدم ها هم چیزی برای یاد گرفتن وجود داره.
برای هیچ آدمی قابل قبول نیست که تحت سلطه و استبداد فکری دیگران قرار بگیره. این برخورد و طرز تفکر بسیار باعث رنجش اطرافیانمون میشه. خواهشا سعی کنید در جهت تعدیل این طرز فکرتون اقدام جدی داشته باشید.
انعطاف پذیری و پذیرش و درک دیگران خیلی به شما در تعاملاتتون کمک میکنه
سعی کنید تمام عقاید و نظرات مخالف و موافق دیگران و در آرامش بشنوید و چنانچه درست میبینیدش قبول کنید و چنانچه که گمان میکنید اشتباهه با احترام به عقیده ی دیگران خط فکری خودتون و همچنان دنبال کنید.
برادرم همیشه یه جمله ای میگه که از یه فیلسوف و ریاضیدان معروفه . جمله ش اینه که :
هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم ، چرا که ممکن است عقایدم اشتباه باشند
خانومتون در رابطه با شما دچار اشتباه بزرگی شدن و منم به هیچ وجه کار ایشون و خانواده شون و تایید نمیکنم و کار ایشون از نظر منم به معنی خراب کردن تمام پل های پشت سر برای بازگشت و ادامه ی زندگی بوده ، اما با تعاریفی که شما از خودتون داشتید و نکاتی که دوستان و خودم در رابطه با شما متوجهش شدم باید بگم که خانومتون در زندگی با شما بسیار از نظر روحی و عاطفی تحت فشار بوده و رفتارهای اشتباهش چه در زندگی با شما و چه در به اجرا گذشتن مهریه و جدایی از شما ، ناشی از همین فشار شدید روحی و عاطفی بوده.
مسلما اگه کمی در زندگی متعادل تر و مهربانتر با ایشون برخورد میکردید به هیچ وجه شاهد این اتفاقات ناخوشایند در زندگیتون نبودید. چون من یک زنم و جنس خانوم هارو خیلی خوب میشناسم. خانوم ها با کوچکترین محبت و کمترین احترامی که از شریک زندگیشون ببینن قلبشون نسبت به اون آدم سرشار از عشق و عاطفه میشه و تمام تلاششون و میکنن که در نظر مردشون بهترین باشن و در جهت خواسته های شوهرشون حرکت کنند. شما سه بار در زندگی مشترکتون با ایشون به مرزی رسیدید که ایشون و بردید و تحویل خانواده ش دادید و گفتید که ادامه ی زندگی ما به صلاح هیچکدوممون نیست. میدونید این چقدر برای خانومتون سخت بوده ؟ شما فقط رفتارهای اشتباه ایشون و می دیدید و حتی به ذهنتون خطور نکرد که منم عیب هایی دارم که زندگی با همسرم و داره به بن بست میکشه.
قهرهای طولانی مدت به خاطر اشتباه های کوچیک خانومتون ، میدونید چقدر آزارش میداده ؟ من اصلا معنی قهر کردن و نمیفهمم ، با اینکه یه زنم هیچوقت در تعامل با عشق زندگیم از این شیوه استفاده نکردم و نمیکنم. قهر کردن خودش یه ضعف رفتاریه. آدم ها باید بتونن مشکلاتشون و با گفتگو و از راه منطق حل و فصل کنند.
باید روش گفتگوی درست و همراه با محبت و احترام به همدیگه رو یاد بگیرن.
اینکه خانومتون جاهایی بهونه گیر میشده و مثل همون ماجرایی که تعریف کردین سر گذاشتن آچار تو کشوی نامناسب بحث میکرده یا غر میزده تا حد زیادی ناشی از نارضایتیش از تعاملات دیگه ش با شما بر سر مسائل دیگه ی زندگی بوده. البته همه ی خانوم ها گاهی از این رفتارها میکنن اما اگه همسرشون در زندگی با احترام و مهربونی باهاشون برخورد کرده باشه این رفتارو خیلی کم بروز میدن و صد البته خیلی ملایم تر
به هر حال امیدوارم اگه تصمیم گرفتید به زندگی قبلی برگردید یا زندگی تازه ای و شروع کنید حتما این موارد رو در نظر داشته باشید و برطرف کنید. براتون آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم.
-
تمایل نداشتم که در این وبسایت مطلبی بزارم ، حتی در تاپیک خودم . دلیلش هم رفتار سخیف مدیران تالار هست . حوصله ندارم به رفتارهای سخیف مدیران بپردازم و حیف از وقت که بخوام صرف این افراد کنم . اما امروز بعد از حدود 1 ماه سری به این تاپیک زدم . دیدم بی ادبی هست از دوستی مثل شما تشکر نکنم . لطف کردید که تمام مطالب من رو خوندید و لطف کردید که نظرتون رو گذاشتید . متاسفانه در کنار گردانندگان این تالار ، اکثریت اعضای تالار هم افرادی کودک و کوته فکر هستن . اکثریت شون اعتقاد داشتن که خیانتی در کار نبوده . اکثریت شون نگاه شون به زندگی شبیه به تفکرات فمنیستی هست و افرادی سطحی و پایین هستن . . .
دوست عزیز مریم ، از نظرات شما تشکر می کنم و موافقم . مختصری از وقایع جدیدتر می نویسم :
با دختر خانمی به قصد ازدواج آشنایی ایجاد کردم ولی احساس کردم که علیرغم تمام نقاط مثبت و ظاهر زیبای ایشون ، بهتره که این رابطه جلوتر نره و فعلاً تمایلی ندارم فرد دیگری رو بررسی کنم و شاید 2 یا 3 ماه به کارهای خودم برسم . . .
در همین بین دادخواست ازدواج مجدد من رد شد . خانمم گفت که حاضر به تمکین هست و به همین دلیل دادخواست من رد شد . چهارشنبه حکم تمکین اجرا خواهد شد و اگر ایشون به همراه مامورین دادگاه به خانه من نیاد ، عملاً نشوز ثابت میشه و اینبار اجازه ازدواج مجدد برای من داده میشه . . .
خانمم روی مهریه اجرائیه گرفت و 10 روز فرصت دارم 35 سکه رو بپردازم و بعدش هم باید ماهی یک سکه بدم . . .
رخداد دیگه ای نبوده که بنویسم ، به تدریج بقیه داستان رو بعد از وقوع می نویسم . باز هم برای این وبسایت و مدیرانش و اکثریت کاربرانش متاسفم. اگر مطلبی نوشتم به خاطر اون دسته از دوستانی بود که با مطالب من همراه بودن و با عقل و وجدان می خوندن و می نوشتن . اگر حساب کاربری من مسدود شد دوستان خوبم رو به خدا می سپارم . . .
-
دوست عزیز شما که در همین تایپیک هم باز از بالا به دیگران نگاه کردین و اونهارو کوته فکر و سطح پایین خوندین. سعی کنید با این دید به دیگران نگاه نکنید ، دلیل اینکه بعضی از دوستان عنوان میکردن که خیانتی در کار نبوده به نظر من طرز برخورد شما با اونها و تعریف هایی که از زندگی مشترکتون داشتین باعث شده چنین نظری بدن. چون کاربرهای خانوم در اینجا با خانومتون شدیدا همذات پنداری کردن و به همین خاطر هم با وجود اینکه میدونن کار خانومتون اشتباه بوده کمی غیر منصفانه نظر دادن. دقیقا میخوام بگم که نوع برخورد شما با دیگران و این نگاه از بالا به اونها در شما باعث میشه دیگران نخوان شمارو درک کنن و به نوعی با لجبازی و مخالفت به این برخورد شما عکس العمل نشون بدن. همونطور که نوشته بودین خانومتون هم در زندگی با شما زیاد این رفتارو (لجبازی) از خودش نشون میداده.
گفتین که دوست دارید اشتباهاتتون و در رابطه با خانومتون بدونید و من هم به این دلیل تا جایی که فهمیدم خواستم شمارو متوجه این اشتباهات بکنم. اینکه برای اصلاح و تغییر دیدگاه و رفتارتون قدمی بردارید یا خیر بستگی به نظر و تمایل خودتون داره.
بله به نظر من هم وارد شدن به یه رابطه ی دیگه اونم ازدواج برای شما کمی زوده و تصمیم درستی گرفتید. چون هنوز به نوعی درگیر رابطه ی قبلی هستید چه از نظر احساسی ، چه از نظر قانونی. البته شاید عنوان کنید که دیگه احساسی در میون نیست. اما خشم ، نفرت و احساس مورد خیانت واقع شدن هم به اندازه احساس عشق و علاقه میتونه روی انتخابتون تاثیر گذار باشه. دوما هنوز ایرادات رفتاری خودتون و اصلاح نکردین و این کار زمان بری هست.
اگه با همین تفکرات و رفتارها وارد زندگی دیگه ای بشین اون زندگی نیز برای شما محکوم به شکست خواهد بود.
در مورد وقایع جدیدی هم که عنوان کردید نظر خاصی ندارم. باید صبر کنیم ببینیم چه اتفاقاتی رو پیش رو دارید....
-
کاربر عزیز مریم ، چقدر جالب نوشتید : باعث میشه دیگران نخوان شمارو درک کنن و به نوعی با لجبازی و مخالفت به این برخورد شما عکس العمل نشون بدن
از صحبت های خوب شما تشکر می کنم . دیروز 4 شنبه حکم تمکین اجرا شد و خانومم برگشت!!!!!
اول کار باز هم شاخ و شونه کشید ولی نهایتاً قول داده که خونه و مهریه رو ظرف یک یا دو ماه به من واگذار کنه
-
فردا چهارشنبه ساعت 12 میرم دنبال خانومم تا مهریه رو کنسل کنه . باید «اقرارنامه بذل مهریه» رو در یکی از دفاتر اسناد رسمی امضاء کنه و هزار و یک سکه بهار آزادی رو از معادلات حذف کنه . . .
این گام اول خواهد بود و ماجرا ادامه خواهد داشت . مرحله بعدی واگذاری مسکن به من هست که قبول کرده بعد از بذل مهریه انجام بده . . .
اگر دوستان نظری دارن ، استفاده می کنم
-
سلام شما تصمیم دارین دوباره با خانمتون زندگی کنین؟
-
سلام دوست عزیز
تصمیم گیری دشواری هست . تصمیم من مطلقاً به رفتار اون بستگی داره . اول باید خونه رو پس بده و مهریه رو صفر کنه ، بعدش هم باید عذرخواهی کنه . باید از دل عذرخواهی کنه که البته بعید میدونم . . .
امروز خانومم رو دیدم . شرط و شروط غیر منطقی داشت و مهریه رو نبخشید . من هم راهیش کردم برگرده خونه باباش . . .
-
خوب من متوجه شدم که خانومم اصلاً از کارهایی که کرده پشیمون نیست و همچنان از خانوادش طرفداری میکنه و نسبت به من هیچ احترامی نداره و حرمتی قائل نیست .
متوجه شدم که تا آخر عمرش هم حاضر نخواهد بود خونه رو پس بده یا مهریه رو ببخشه . . .
ناچاراً به سیکل دادگاه کشی برمی گردیم . مثل یک کلاهبردار اقدام کرد و صرفاً برای ناشزه نشدن برگشته بود و ظاهراً تمایل واقعی برای سازش نداره . دادخواست منع از تحصیلش رو به دادگاه دادم و به هر حال ظرف یک ماه آینده نشوزش رو هم اثبات می کنم . چون عملاً تمکین نداره و در خونه من نیست . . .
همچنان وقتی باش تندی می کنم میره و با برادراش تماس میگیره و من رو تهدید میکنه . البته اگر با برادرانش روبرو بشم شاید فکشون رو خرد کنم . البته لات بازی در شان من نیست و میدم شون دست قانون . اگر هر توهینی هم که لیاقتشون هست به اونها بکنم باز هم من بازنده هستم! چون اونها در حدی نیستن که بخوام باشون همکلام بشم . . .
عجیبه! خانومم بچه نیست ولی اثری از عقل در رفتارهاش نیست . 8 ماهه که میگذره و اون همچنان میخاد بجنگه . . .
-
سلام واقعن خسته نشدین از اینهمه عصبانت؟خیلی راحتتر از این هم میشه زندگی کرد .شما که ادم با استعدادی هستید چرا نمیرین دنبال ادامه تحصیلتون ؟بگذرید برین دنبال زندگیتون .مگه ما چقدر عمر میکنیم چقدر جوانی وشادابی داریم؟چشم باز میکنید میبینید همش با جنگ ودعوا گذشت.