-
سلام:72:
اتفاقا من همیشه میام به تاپیکت سر میزنم و خیلی برام جوابت مهم بود چن تقریبا اکثر دخترها با این موضوع درگیرند..
کیمیا جون شما اگر تا الان با خانوادت زندگی کردی ولی وقتی ازدواج کردی بدون از الان تا لحظه ی دور از جن مرگت باید با همسرت زندگی کنی..پس بایدانتخابت
طوری باشه که بتونی باقی عمرت رو باهاش سپری کنی...اصلا برای خوشحالی دل کسی حتی خانوادت خودت رو مجبور به بله گفتن نکن چون اگر با کسی ازدواج
کنی که دلت باهاش نیست بدون فقط به خودت ظلم نکردی بلکه ظلم اصلی رو به همسرت کردی چون دوستش نداری و به دلت ننشسته همسر خوبی هم براش
نمیشی و اون بیچاره گناهی نکرده...از طرفی شاید بخاطر خانواده جوابت مثبت باشه ولی اگر تو زندگی این آقا نتونه نیازهای عاطفی و جنسی شما رو براورده کنه
پدر و مادرت چه کمکی میتونن بهت بکنن در این زمینه؟؟؟
درسته حق با شماست و مادرتون خوب نبودکه جلوی مادر خاستگارتون اون حرفارو درباره شما بزنن..خوب بود میگفتن قسمت نیست و کلن یه طوریکه شما شرمنده نشی....
البته تا حدودی مادرتون حقم دارن چون به هر حال نگران آیندتون هستن..
-
دوست عزیز
شما تقریبا هیچی درباره ی ایشون نمی دونید،اطلاعاتتون برای تصمیم گیری بسیار کمه تنها راه شناخت ادامه ی این رابطه است.بنظرم شما معیار دقیقی ندارین که انقدر به حرف اطرافیانتون توجه می کنید روانشناس کاربلد می تونه کمک زیادی بهتون بکنه،بهتره با اون هماهنگ کنید و پیش برید.
-
سلام کیمیا جان اتفاقا برای من مهم بود تو فکرت بودم که چیکار کردی؟
کیمیا جان همون اول هم بهت گفتم اشتباه داری میری تو افتادی توی لج ولجبازی با خودت و خانواده ات!
وبه خاطر همین میخوای بزور زندگی انتخاب کنی که میدونی اون چیزی نیست که میخوای وهیچ رضایت قلبی و عقلی هم نداری .
پس عاقلانه ترین کار اینه تا کسی واقعا به دلت ننشسته و معیارهای اصلی تو رو نداره باهاش وارد رابطه اشنایی نشی!
در ضمن اگه دنبال یه شخص با ویژگیهای ظاهری خاصی هستی یعنی یه تصویر ذهنی داری که در خواستگارات دنبال اونی باید بگم هر چه زودتر اون تصویر رو پاک کن
واقعیت با تخیل خییلی فرق داره تا اون تصویر خاص توی ذهنت هست معلومه هیچکس نمیتونه رضایت تو رو جلب کنه!
ومطمئن باش بلاخره یکی پیدا میشه که به دل تو بشینه فقط با زندگیت لجبازی نکن منطقی با خانواده ات صحبت کن بگو منم دوست دارم زودتر سروسامون بگیرم ولی نه با هر کسی
تو با ازدواج میخوای به ارامش برسی نه اینکه از خودت و خانواده ات سلب ارامش کنی!
-
خانواده ت خوبه بشن و شما بده بهتر ازينه كه خداي نكرده يه عمر بدبخت بشي
-
درود
من و همسرم 90درصد تفاهم داریم کمتر پیش میاد اختلاف داشتیم.ولی خیلی راحت میگم دنیای متاهلی هم مشکلات خودشو داره و خیلی با اون چیزی که در تصورات شماست همخوانی نداره.یعنی رویایی نگاه نکنید لطفا
مجرد بودن خیلی بهتر از مطلقه بودنه :72:
در مورد نوشته های آخر شما شوربختانه تعداد زیادی از دختران و پسران هستند که مشکلی همانند شما دارند هرروزم به تعداد اینگونه افراد اضافه میشه.
1.معیارهای خودت را دسته بندی کن
2.اولویت بندی کن
3.جدولی درست کن و بر اساس شناختی که کسب میکنی از 1تا 5 نمره بده به خواستگارهایی که برایتان میان
مقاله زیر را مطالعه کنید:
http://www.hamdardi.net/thread-9311.html
پیشنهاد من بشخصه اینه یه تایپیک جدید بزنید در مورد معیارهایتان در باره انتخاب شووهر:72:
-
اگر به قول خودت این وسط بده شدی،
برای این که رفتار درست را نمی دونی. با لج و لجبازی بله می گی، وقتی می خوای رد کنی، یهو یه عالمه حرف توی دلت را می ریزی بیرون و ....
با این رفتارها زندگی مشترک جالبی هم نخواهی داشت.
برای هر حرفی که می زنی و کاری که می کنی باید فکر کنی، سنجیده عمل کنی.
شما اصلا اون حرفها را نباید به مادرت هم می زدی (مخصوصا وقتی مادرت را می شناسی)
باید خیلی محترمانه و سیاستمدارانه، با استفاده از حرفهای خودشون (که اینجا به کمکت اومده بود) خواستگارت را رد می کردی.
هم در انتخاب رفتار درستی نداشتی
هم در ارتباط و انتقال خواسته هات تدبیر و پختگی کافی نداری.
-
بقول خودتون پیش خانواده بده شدین ولی باز یهتر از خراب شدن آیندتونه . از لحاظ ظاهر که زیاد بدلتون ننشسته بود . شرایط کارو زندگیش هم که معمولیه .اخلاقیاتش هم که با روحیات شماسازگار نبوده پس زیاد فکرشونکن . حرف و حدیث خانوادت هم زود تموم می شه.
- - - Updated - - -
بقول خودتون پیش خانواده بده شدین ولی باز یهتر از خراب شدن آیندتونه . از لحاظ ظاهر که زیاد بدلتون ننشسته بود . شرایط کارو زندگیش هم که معمولیه .اخلاقیاتش هم که با روحیات شماسازگار نبوده پس زیاد فکرشونکن . حرف و حدیث خانوادت هم زود تموم می شه.
-
کیمیا جان به اینجاش هم فکر کن شما به دل اون اقا نشستی . یعنی اون الان دوستت داره و برای شما حاضره هر کاری بکنه . از کجا معلوم شما بعدا مردی هماهنگ با معیارهایت پیدا کنی ولی ایا اون هم شما رو اینقدر دوست خواهد داشت ؟ پیشنهاد میکنم اگه به دلت ننشسته با قاطعیت ردش کن و اگه نمیتونی اینکار رو بکنی بدون که دلت گیره . ضمنا اگه جواب مثبت خواستی بدی باید بدونی که ایشون اونجور که هست و با شرایط فعلیش بپذیری فکر نکنی بعدا تغییرش میدم یا شراکتش رو به هم میزنم . عزیزم زندگی واقعی با تصورات و تخیلات ما خیلی فاصله داره .
-
مرسی از همه ی دوستان که با حرفاشون راهنمایم کردن.
ولی یه گله دارم.
چرا بعضیا حرفمو نمی فهمن ؟چرا همش خیال میکنن من توی رویا یا خیال زندگی میکنم؟یا خیال می کنم مثل رمان ها مردی میاد که همه چی کامله؟!!!
باور کنید من هیچ تصور یا خیالی از همسر ایندم توی ذهنم نساختم که خواستگارامو با اون مقایسه کنم.. واگه بهش نزدیک نبود ردش کنم
من فقط می خوام در حدود 60یا 70درصد خواستگارم به دلم بشینه...من که تا حالا عاشق نشدم یا با کسی نبودم ایا این حق خیلی زیادی هست که می خوام...من 28 سالمه اینو میدونم که همون طور که من کامل نیستم یک مرد هم می تونه کامل نباشه به خدا همه اینارومن میدونم ولی همه فک میکنن دنبال یه پرنسسم!
چه اینجا وچه توی خانواده تا میگم دلم می خواد خواستگارم به دلم بشینه همه میگن توی رویا هستی که از دنیای خیالی میایی بیرون؟!!!!!در حالی که همشون وقت ازدواجشون همه ی جوانب رو در نظر گرفتن...یا دنبال پولش بودن یا قیافه...اما نوبت که به من رسیده میگن این چیزا مهم نیست تو باید خیلی ساده شروع کنی...کل حرف من اینه شخصیت وظاهرش توی ذوقم نزنه ولی اونا میگن اینم زیادیه؟!!
مگه خیلی زیاده که ادم بخواد شریک ایندش به دلش بشینه...چرا همه می خوان ادم چشم بسته وبه امید دوست داشتن در روزهای اینده با کسی ازدواج کنه؟!!!
----------------------------------------
کلافه ام از یک طرف عذاب وجدان نه گفتنم به خانواده ی پسر ناراحتم کرده از طرفی شرایط پیش اومده؟
حتی نمی تونم دیگه نماز بخونم حس میکنم خدا هم عصبانیه خیلی زیاد...تا میام خلوت کنم 2رکعت نماز بخونم یه خدای پر از عصبانیت میاد جلوی چشمام!
توروخدا نگین این بچه بازیا چیه؟
من پشت چهره ی جدیم ومغرورم وبه ظاهر قویم خیلی دارم خرد میشم
به خدا راست میگم.
تا حالا شده توی همچین وضعیتی باشین.؟
وقتی این حرفارو میزنم همه فک می کنن مثل دخترهای 18 ساله رفتار میکنم ...
این مدت از بس خود خوری کردم 3تا تب خال گنده روی لب هام در اومده...همیشه وقتی استرس بزرگی دارم از بچگی ان تب خال هارو در می اوردم.مامانم تا دیروز هی سرکوفت میزد که بیخود نه گفتی و این چور حرفها ..ولی امروز وقتی اون تب خال هارو دید خودش فهمید حال وروزم چیه و تموم کرد...
حالا میگین مگه یه نه گفتن این اداهارو داره؟ولی باور کنید تا به حال این دومین نفری هست که نه میگم بقیه اش بین خودمون به نتیجه رسیدیم که به درد هم نمی خوریم....
----------------------------
با این همه ممنون از همتون
اینجا هم جایی شده برای خالی کردن حرفایی که توی دلم تلنبار شده...
متشکر از همراهیتون...
به قول معروف این نیز بگذرد...
-
کیمیا جان عزیزم من کاملا درکت میکنم!
اینکه من یا دوستان میگیم واقعیت با خیال خیلی فرق داره به خاطر این بود من خودم چون دیدم گفتی هیچ پسری به دلت نمیشینه فکر کردم توی ذهنت یه چهره خاصی برای خودت ساختی
که توی ادمهای واقعی هم دنبال اونی ولی وقتی کسی اون خصوصیات رو نداره معلومه ناخودگاه جذبش نمیشی منم خودم اینجوری بودم تا چند سال پیش ولی دیگه اون تصویر ذهنی رو پاکش کردم.
هیچکس اینجا بهت نمیگه بر خلاف میل درونیت وبدون اینکه از اون اقا خوشت بیاد جواب مثبت بده.
معلومه که اگه به دلت ننشسته وشرایطش مناسب نیست نباید قبولش کنی!!
این مسئله خیلی مهمیه مگه میشه با کسی یه عمر زندگی کنی در حالی که هیچ احساس ورضایت درونی ازش نداشته باشی؟
تو نگران عکس العمل خانواده نباش بلاخره بعد از جواب رد دادنت ممکنه چند روز حالا به نحوی تو رو متهم به سخت گیری کنن یا بخوان سرزنشت کنن
ولی اینکه تو تن به ازدواج ناخواسته ندادی باید راضی باشی وتحمل کنی واز تصمیمت هیچ وقت پشیمون نشی!