سمانه جون لیسانش 5 سال و ارشدش 3 سال طول کشیده الانم 7 ماهه سربازه. دیگه 29-30 سالش میشه. غروب بهم زنگ زد. ج.اب ندادم بعد اسمس داد بازم جواب ندادم. روز اخری که با هم بحثمون شد بهم گفت من با این همه تماس و بی تابی کردن عامل بدبختیش شدم و خستش کردم. می گفت ولم کن. حرفش یادم می افته بغض گلومو می گیره من بخاطر اینکه دلتنگش می شم اینقد بی تابی می کنم و حالشو دارم اما اون چی برداشت می کنه. سمانه جون طرح سربازی برداشته و شاید تا تیر اینده سربازیش تموم شه. نمی دونم باید چکار کنم اگه فردا اینا تماس گرفت جوابشو بدم یا ندم .... نمی دونم چه کاری درسته .. دیگه عقلم نمی رسه .... کلیم کار دارم باید چند ماه دیگه برم فرصت مطالعاتی خارچ. 2 ماه دیگه باید امتحان جامع و از پروپوزالم دفاع کنم. نوشتن مقاله و کارامم به کنار.... خدا جونم چکار کنم؟ رفتار درست با این آقا چیه؟
با رفتارای نسنجیده و بچگانه خودمو پیشش سبک کردم و همینه باعث شده اون به خودش جرات بده اینجور جوابمو بده. منی که بعضیا ارزوشونه نگاشون کنم؟ چه جوری دوباره احترام خودمم برگردونم؟ میشه راهنماییم کنید؟ ممنون می شم