سلام دوست عزیز.
در اینکه شما بالغ و فهمیده هستید شکی نیست. بالاخره تو این سن قاعدتا به سطحی از بلوغ دست پیدا کردین. این رو هم میدونم که سن ازدواج تو خیلی از شهر ها و قومیت ها فرق میکنه و پایین هست. اما در جوانی دو جور بلوغ داریم.
یکیش بلوغ ایده آل هست: ابتدای جوانی بروز پیدا میکنه. شخص دست از لجاجت بر میداره و کم کم به تفکر و چاره جویی رو میاره واسه حل مشکلات زندگیش. او در این سن پر از آرزو هست و به ساخت جهانی ایده آل فکر میکنه. مثلا اینکه عشق و صداقت برای یه عمر زندگی زیبا و بی دغدغه کافیه. یا با احترام و تعامل میشه تمام اختلافات رو حل کرد. من میرم خونه مادر شوهرم، مثل دخترش احترامشو میکنم و کمک حالش میشم، مادرم بالاخره وقتی خوبی های همسرمو دید دامادشو مثل یه فرشته دوست داره و شوهرم مثل پسرش خواهد بود و ....
بله همه این ها بسیار زیبا هستند. خواب هایی برای زندگی که اگر تعبیر بشن دیگه هیچ دغدغه و غصه ای وجود نخواهد داشت. درست مثل اونهایی که خواهان جهان بدون جنگ هستند. ایده آلش اینه که هیچ کشوری کاری به کار کشور دیگه نداشته باشه. همه آزادی بیان داشته باشن، استبداد ریشه کن بشه، کسی به کسی جنگی تحمیل نکنه، سلاح گرم نابود بشه! بله این جهان خیلی رویایی و زیباست. اما در عمل آیا امکانش فراهمه؟
عملشو بلوغ تجربی پاسخ میده که چند سال بعد بروز پیدا میکنه.
بلوغ تجربی: این موقع هست که کم کم تجربه بهت ثابت میکنه که درسته زندگی ایده آل زیباست، اما همه چیز اونجور که ما میخوایم پیش نمیره. میخوای پزشکی بخونی، مهندس از آب در میای، میخوای 3 سال و نیمه دانشگاه رو تموم کنی، 4 سال و نیمه تموم میشی، میخوای به محض فراغت از تحصیل بری سر کار، تا دو سال کار گیرت نمیاد، میخوای ماشین بخری، یهو پراید میشه 20 میلیون، میخوای ارشد بخونی، قبول نمیشی، اصلا رشته مورد نظرت هیچ دانشگاهی ارائه نشده! .... کم کم میفهمی همه چیز اونجور که ما میخوایم پیش نمیره. نمیگم تلاشمون بی فایده هست. اما هیچ چیز صد در صد نیست.
واسه همین هنگام انتخاب همسر باید واقع گرا بود:
1. راجع به زندگی خود
2. راجع به زندگی همسر.
راجع به زندگی خود یعنی اگه هنوز یه ظرف شستن واست سخته، هنوز تختت نامرتبه، با حرف مادر از کوره در میری، به فلانی حسادت میکنی، از سر تنهایی دوست داری ازدواج کنی، هنوز مستقل نیستی.... بعدا تو زندگیت معجزه نمیشه. لازمه دست نگه داری و ابتدا ضعف هارو برطرف کنی.
و راجع به همسر: یه کاری پیدا میکنه بالاخره و پول مهم نیست و باباش کمک میکنه و سربازی هم ایشالا معاف میشه و تو دوران نامزدی اخلاقشو درست میکنه و قول داده رو عصبانیتم کار میکنم و خوشم میاد غیرتی میشه و اینها به زبان عامیانه کشکه!
و خانواده ها که دگه جای خود دارد. یه بار مادر شوهر بگه بالا چشمت ابرو موجود میباشد! کلی دردسر و بی علاقگی و بحث و اینها ایجاد میکنه. همچنین اگه مادرت یه روز در میون بخواد بد شوهرت رو بگه. بخندن که خانواده شوهرت فلان رسم و رسوم رو دارن، اونا بگن عروس ندیدیم که فلان جور باشه... تو قطب که قرار نیست زندگی کنید. باید در تعامل باشید با خانواده ها و شما رو از این گریز نیست و این تضاد خانوادگی میتونه مشکلات زیادی ایجاد کنه که شاید در یه دنیای ایده آل زیاد به چشم نیاد، اما در زندگی حقیقی و واقعی جولان خودشو میده.
به هر حال اگر میخواهی از ما تایید بگیری بحثش جداست، اما اگر دنبال راهنمایی هستی... کمی با خودت فکر کن دختر خوب، چطور ممکنه همه اشتباه کنند؟ لااقل باید اینجا یه نظر موافق میگرفتید. خدارو شکر اینجا همه بچه ها با تجربه اند چون اکثرا مشکلاتی پشت سر گذاشتند که اینجا هستند. لیکن اگر قانع نشدی، فکر نکنم حتی مادر بتونه مانعت بشه. ایشالا درست تصمیم بگیری.