زندگی من با هووم میخوام طلاق بگیرم

عزیزم به نظر من که ندیده میگم زیبایی.
خانم گل اعتماد بنفستو ببر بالا. ورزش کن و هیکلت رو زیبا کن. هیکل زیبا از هر چیزی برای مردها قشنگتره. ماشاءالله به خودت هم که میرسی میشی خوشگل بودی خوشگل تر شدی.
عزیزم از این مسائل بیا بیرون.
به قول آقای خاله قزی الان رو زندگی خودت تمرکز کن. شوهرت بالاخره با پدرش آشتی میکنه.
رو رفتارت تمرکز کن و به ظاهرت هم برس. مخصوصا به هیکلت. ولی رفتار قشنگ دلنشین تر از قیافه قشنگه.
چه زن های زیبایی که با اخلاق ناشایستشون هر مردی بعد از رابطه جنسی باهاشون، ازشون بیزار میشه.
زنی که بعد ازدواجش با دوستاش مسافرت مجردی بره اصلا زن زندگی نیست. حالا میخواد خیلی هم زیبا باشه.
روی رفتارت تمرکز کن. روی چیزی که اون خانوم هیچ امتیازی توش نداره و تازه امتیاز منفی هم داره.
فعلا به خانواده شوهرت سر بزن. انقدر خودتو وابسته به بودن شوهرت نکن. یکمی مستقل باش.
رفت و آمد شما میتونه اونو هم به دیدار پدرش تشویق کنه.
به نظرم اگر میخوای خونتو عوض کنی توی اون خونه همراه با خانواده شوهرت نرو. هر چقدر هم خوب باشن بالاخره یک وقتایی یک اتفاق هایی میفته که سوءبرداشت و چیزهای دیگه پیش میاد. صبر کن تا خانم هالک خودشون تشریف ببرن.
عزیزم اون نمیتونه این وضع رو تحمل کنه بهت قول میدم.
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.
:43::43::43:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نیکا88

کاملیا مرسی گلم درسته که من زشت نیستم ولی هووم از من زیباتره مخصوصا با لباسهایی که میپوشه تو دل برو تر میشه.منم تصمیم گرفتم از این به بعد حسابی به خودم برسم نمیذارم کسی زندگیمو از چنگم در بیاره.

---

سلام دوست عزیز
نیکا جان در این شکی نیست که به آراستگی یک زن برای همسر خیلی از همه جهت سفارش شده فقط خواستم بگم فراموش نکن امتیازی که باعث جذب همسرتان به سمت شما می شه آرامشی است که در کنار شما به دست می یاره. پس بیشتر روی این آیتم کار کنید.

در مورد ادامه زندگی در چنین شرایطی باید بدونید که زندگی تون سراسر با حاشیه همراه خواهد بود و باید برای ادامه ، توانایی هاتون رو در مواجهه با برخورد های پی در پی بالا ببرید.

نکته دیگه برخورداری از حقوقی که حق مسلم شما ودخترتون در این زندگی است می باشد شاید در کوتاه مدت شما بتونید از یک سری کاستی ها بگذرید اما در طولانی مدت براتون قابل تحمل نخواهد بود.

شما باید از همین اول از همسرتون با خوبی و از طریق احساسی خواسته های منطقی تون را عنوان کنید وبهشون یاد آور شوید که درقبال شما مسوولیت دارند وشما با هزار امید وارد زندگی ایشون شدید.

نحوه گفتن شما نباید به گونه ای باشه که ایشون وارد فاز درماندگی شوند بلکه با تحریک احساسات ایشون و از طریق عاطفی عنوان شود. خواسته هاتون رو بگید اما ایشون رو توی منگنه قرار ندهید.

مثلا با ابراز رضایت مندی از رابطه شب گذشتتون و اینکه در این 3 ماه اذیت شدید و همیشه منتظر ایشون بودید. والان چقدر حس خوبی دارید و دوست دارید که دیگه انقدر فاصله نیفته.
و خواسته های دیگتون.

سلام از همتون ممنونم.اینجا چقدر خوبه خیلی به من قوت قلب میدید دوستون دارم:43:باشه چشم من صبر میکنم فعلا هم راجب خونه جدا گرفتن صحبت نمیکنم.شما درست میگید اول از همه باید رابطه ام با شوهرم رو قوی کنم.خاله قزی عزیز تاپیکا رو حتما مطالعه میکنم ممنونم اگر بازم تاپیکی هست راجب جذب شوهر واسم بذارید.خداروشکر شوهرم دوستم داره اینجوری زودتر به نتیجه میرسم.اشتباه منم این بود که با فاصله گرفتن شوهرم منم ازش فاصله میگرفتم.امروز ناهار واسش قیمه بادمجون غذای مورد علاقشو درست کردم با روغن اضافی به قول خودش:) لباس شیک پوشیدم.کلا رمانتیک شدم:) بیشتر میخوام رو خودم کار کنم.با تغییر من قطعا اونم تغییر میکنه.میخوام امروز بهش پیشنهاد بدم بریم گردش و پیک نیک

چجوری عنوان تاپیکمو تغییر بدم؟؟؟چون دیگه به طلاق فکر نمیکنم

سلام

اینطور که من خوندم فکر میکنم شوهر شما ازنظر جنسی گرم مزاج هستن، شاید بهمین دلیل دوباره با زن اولشون با وجود اون همه بدی ازدواج کردن

شما هم اینطور که تو نوشته هاتون نوشتین مثیکه یک زن کاملی هستین فقط تو مسله جنسی درحد خیلی کمی کوتاهی میکنین.(البته اسمش و کوتاهی که نمیشه گذاشت منظورم اینه که یکمی این قضیه رو دست کم گرفتین.)

من اتفاقا میخواستم چند روز پیش براتون تاپیکی بزنم در خصوص همین که تو خونه بیشتر بخودتون برسین، تا همسرتون از این لحاظ هم کاملا جذب شما بشن.

که خودتون اینکارو کردین.

من فکر میکنم ، همسرتون قبل ازدواج دوبارشون فکر میکردن که با وجود شما دوزن یک زندگی کامل و پیدا کرده، یعنی همسر اولشون از نظر جنسی خیلی راضیشون میکنن همسر دوم مهربونه ، آرامش زندگی و بهش میده، حس پدر بودن و میتونه بهش بده، نگرانشه، و کلییی حس های دیگه ای که تو زندگی وجود داره و دراختیارش میذاره ، غیر از مسله روابط زناشویی از حد انتظار اوشون شما احتمالا یکمی پایین ترین.

ببینین یروز بخودتون رسیدین اون اتفاقی منتظرش بودین و اون توجهی که میخواستین نصیبتون شد.

اون زن دستی دستی داره خودش زندگی خودشو نابود میکنه، یعنی اون زن په بظاهر داره تلاش میکنه که شمارو بندازه بیرون اما اصلا راهشو بلد نیست، و هرچی بیشتر تلاش میکنه خودش یک قدم به طلاق نزدیک تر میشه .

شما الان حمایت شوهرتون و خانوادشونو دارین، ولی اون زن این دوتارو کامل با اخلاقش از دست داده.
شوهرتون با شما خوشبختره!

شما کافی یک خورده ای اعتماد بنفس داشته باشین و یک کوچولو در زمینه مسایل روابط زناشویی تلاشتون و بیشتر کنین !
دیگه میتونین نتیجه معجزه آساشو ببینین .

دیر یا زود شوهرتون از این سروصداها خسته میشه!

شما یکمی تو نقش دلسوزی گم شدین ، بیاین نقش همسر خوب و بازی کنین! یک همسر خوب به ابعاد دیگه زندگیشم توجه میکنه.
همسر اول اون اقا خوب میدونسته شوهرشونو از چه راهی جذب کنن! اما بقیه راه ها رو فراموش کرده بودن!
شما هم اثر معجزه آسا راوبط زناشویی و فراموش کردین !
همین باعث شده که اون مرد فکر کنه ، که شما و همسر اولش هردو براش میتونین نقش یک همسر و بازی کنین.یکی خانواده و آرامش براش به ارمغان میاره یکی دیگه روابط زناشویی در حد انتظارشونو!!
اعتماد بنفستونو ببرین بالا سعی کنین بیشتر بخودتون برسین

دختر بیخیال عزیز شما درست میفرمایید همسرم گرم مزاجه قبل ازینکه هووم بیاد مشکلی نداشتیم.علت ازدواج مجددش چون هنوز زن سابقش رو دوست داشت.وقتی اون هست من نمیتونم شوهرمو جذب کنم سرو صدا راه میندازه منم یه زندگی آروم میخواستم برای همین از شوهرم فاصله گرفتم که اشتباه کردم. الان دو شبه هووم نیست رابطم با همسرم خیلی خوب شده.
دیروز باهم رفتیم بیرون مهرداد و دخترم باهم بازی میکردند شوهرم گفت خیلی وقته بیرون نیاوردمت اومد پیشم نشست گفت بهترینی بعدش گفت چشماتو ببند دستاتو بیار جلو منه ساده همین کار رو کردم وقتی چشامو باز کردم از ترس دو متر پریدم هوا دخترم و شوهرم میخندیدن من گریم گرفته بود نامردا رتیل پلاستیکی گذاشتند تو دستم منم جبران کردم یخ گذاشتم تو پیراهن شوهرم هر کی میدیدش میخندید همه فکر میکردند داره میرقصه منو دخترم از بس خندیدیم اشکمون دراومد.این دو روز بهترین روز از عمرم بودشوهرم خیلی حالش خوبه دیگه پکر و ناراحت نیست.همش ازم تعریف و تمجید میکنه کلا عشقولانه شد حتی بهتر از وقتی که هووم نبود.منم خیلی خوبم که بعد مدتها دوباره تونستم شوهرمو در آغوش بگیرم:43:
هووم شنبه میاد:47:
زیادم مهم نیست چون باتریم فول فوله:311:
میخوام از این چند روزی که نیست حسابی استفاده کنم :227:
دوستون دارم:72:

سلام نيكا88 عزيز.:43:

زندگي شما مثل رمانهاي عاشقانه است.

من تايپيكهاي مراجعين متاهل رو دنبال نميكنم .دنبال هم كنم چون تجربه ندارم نظر نميذارم.

اما يه پيشنهاد به شما.

خاطرات اين روزهاي قشنگتون رو مكتوب كنيد .حالا يا با عنوان خاطره يا با عنوان نامه عاشقانه به همسر.

و در اون احساساتتون رو به همسزتون بيان كنيد و اگر ميشه در دسترس همسرتون قرار بديد.

من و دوستاني كه شما رو نميشناسيم با خوندن تايپيكتون تحت تاثير قرار گرفتيم .

با قلم زيباتون حتما اين احساسات زيباتون رو مكتوب كنيد.

حتي اگر در شرايط سخت قرار بگيريد اين نوشته هاي سرشار از احساس و مثبت .شما رو براي ادامه راه درست و ادامه زندگيتون در كنار همسر راسختر ميكنه.
(هيچ خاطره منفي رو مكتوب نكنيد .فقط وفقط مثبتها و ترجيها عاشقانه ها)

- - - Updated - - -

حتما براي همسرت پيام هاي عاشقانه بفرست.
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ !
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ ...ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ...ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...

بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی،
"تــــــــــــــــــمام" نـــــــــــــــــــــمی شوند … !
حضورشان"گــــــــــــــــ� �م" است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدای شان را کــــــــــــــــــــم می آوری !
هر دم هر لحظه "کـــــــــــــــــم" مـــــــی آوریشان …
و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت ...

خنکای یک عصر بهاری …
کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد
و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !

حتما براي همسرت پيام هاي عاشقانه بفرست.
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ !
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ ...

ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ ... ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ...

ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...

بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی،
"تــــــــــــــــــمام" نـــــــــــــــــــــمی شوند … !
حضورشان"گــــــــــــــــ� �� �م" است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدای شان را کــــــــــــــــــــم می آوری !
هر دم هر لحظه "کـــــــــــــــــم" مـــــــی آوریشان …
و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت ...

خنکای یک عصر بهاری …
کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد
و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !

صبوری جان ممنونم عزیزم چقدر زیبا نوشتی خودم تحت تاثیر قرار گرفتم حتما همینکار رو میکنم میخوام واسش یه هدیه بخرم تو یه کارت پستال اینا رو مینویسم فقط نمیدونم چی بخرم لباس زیاد داره امروز عصر میخوام بازار برم اگه میشد بگید چی بخرم خیلی خوب میشد
دوستان مهربونم راهنماییم کنید امشب میخوام سنگ تموم بذارم

:43:

http://mamisite.com/forum/t1723-4.html

به اينجا سر بزن.

هر چيزي خريدي روي كادو كردنش وقت و سليقه بذار خيلي تاثير داره.:43:

دسته‌بندی اس ام اس احساسی - اس ام اس جدید

اينم سايت پيام هاي عاشقانه قشنگ نيكا88 عزيز

خودت از بينشون انتخاب كن تا تمام احساست رو منتقل كنه.

دیشب سنگ تموم گذاشتم عصر دیروز با دخترم رفتم بازار واسه مهرداد ست چرم(کیف پول و ...) با یه تیشرت شیک خریدم تو یه کارت پستال متن عاشقانه نوشتم. کیک هم درست کردم متاسفانه قالب قلب نداشتم کیک دایره ای در اومد ژله میوه با سالاد پاستا هم درست کردم سر نماز به خدا گفتم خدایا تو از دلم باخبری هوامو داشته باش نذار زندگیم از هم بپاشه خودت کمکم کن درسته من دارم جهاد میکنم ولی میترسم ببرم زن پیامبر نتونست تحمل کنه من که بنده ناچیزی بیش نیستم بهم صبر بده.
من و نیکا میز رو چیدیم بیشترش به سلیقه نیکا بود دو تا شمع صورتی رو تو جاشمعی گذاشتم و خودم رفتم حسابی تیپ زدم خودمو تو آینه نگاه کردم گفتم زن به این خشگلی چرا بخودت نمیرسی:) دخترم پشت سرم بود میخندید به من گفت منم خشگل کن با اینکه دوست نداشتم ولی دلش رو نشکوندم گفتم فقط همین یه بار اونم قبول کرد.بعد از اتمام کارم بهش گفتم نیکا بهت حسودیم میشه از من خشگلتر شدی.چقدر خوشحال شده بود.
شوهرم رسید سریع برقا رو خاموش کردم و شمع رو روشن کردم از بس استرس داشتم نمیدونم چرا این شمع روشن نمیشد دستام میلرزید سریع رفتم تو اتاق شوهرم اومد خونه گفت اشتباهی اومدم!!!! برقا رو روشن کرد نیکا رفت بغلش مهرداد گفت این عروسک خشگل رو نگاه چقدر ماه شدی پس مامان کجاست؟از اتاق اومدم بیرون وقتی منو دید همینطور بهم خیره شد و گفت ببخشید شما الان باید تو آسمونا باشی اینجا تو زمین چیکار میکنی:) منم لبخند زدم اومد جلو بغلم کرد گفت* دوستت دارم نازدونه من* زیرگوشش گفتم نیکا داره نگاهمون میکنه سریع خودشو جمع و جور کرد و پیشونیمو بوسید رفت لباساشو عوض کرد اومد سر میز شام فقط به من نگاه میکرد منم لبخند میزدم بعد از شام کادوشو بهش دادم نیکا هم تیشرت رو داد از کادوها خوشش اومده بود.
صبح که از خواب بلند شدیم دستمو گرفت انگاری بغض داشت گفت قول بده همیشه کنارم بمونی منم گفتم این چه حرفیه تو مردمی به غیر از تو کسی و ندارم با صدای نیکا از اتاق رفتیم بیرون.بعد از صبحانه شوهرم گفت ناهار درست نکن میریم بیرون کل امروز رو بیرون بودیم غروب هم رفتیم شهربازی شام رو هم تو رستوران خوردیم خیلی خوش گذشت مهرداد همونی شده که آرزوشو داشتم*خدایا شکرت*
فردا هووم میاد.برام مهم نیست همین چند روز برام یه دنیا بود
*من مهردادم رو دارم*:43:

- - - Updated:43:

چقدر خوبه که قدر لحظه ها رو میدونی وبرای آینده ای که نیومده حالت روخراب نمیکنی. برای همین هر اتفاقی بیافته خوشبختی. اشکم از خوندن نوشته هات در اومد (البته از خوشحالی).

راستی خیلی هم خوب می نویسی و احساساتت رو در نوشته هات میشه لمس کرد.