RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
من هر روز میامو سر می زنم تا ببینم کسی نظری داره یا نه
از افراد با تجربه و کارشناسای محترم خواهش می کنم جواب بدن
یه زمان هایی می گفتم این که مردم می گن به بن بست رسیدیم یعنی چی ولی الان می فهمم به بن بست رسیدن یعنی چی
امیدوارم هیچ وقت گیر آدمای بی منطق و زور گو نیافتین
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
خانوادش ازم خواستن خودمو بکشم کنار شوهر خواهرم که خیلی راحت گفت از زندگی برادر من برو بیرون خانواده ی من تو رو نمی خوان اگه بکشی کنار و به برادرم نه بگی اونم دل سرد مشه پا فشاری نمی کنه
از یه طرف تمام شخصیتمو بردن زیر سوال از طرفی هم وقتی این همه اصرار و پا فشاریو مقاومت طرفمو می بینم نمی تونم بهش بگم من نمی خوا چون اون داره به خاطره من خانوادشو کنار می زاره
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
سلام عزیزم
من کاملا درکت می کنم ولی خوانومی چرا اینقدر درمونده شدی؟خدارو یادت رفته ها.حیفه آدم خدای به این خوبی داشته باشه و اینقدر نا امید باشه.حالا چرا اینقدر اصرار دارین حتما الان مشکلتون حل بشه؟یکم کوتا بیاند بزارین زمان کار خودشو بکنه.الان که هم تو هستی هم عشقت .کسی خدارو شکر چیزیش نشده.هر دوتون شکر خدا سالمیند.یکم خودتونو بی خیال نشون بدین بذارین آتیشه این ماجرا خاموش بشه.عجله کار شیطونه ها.مطمئن باش وقتی وقتش برسه همه چیز حل می شه یه جوری که اصلا نفهمی چی شد.البته من کوچیکتر از اونیم که بخوام نصیحت کنم فقط راهی رو که خودم انجام می دم رو به تو هم پیشنهاد میکنم.من چند وقته با خدا کلی دوست شدم نمی دونی چقدر قشنگه این دوستی.چشمامو می بندمو باهاش حرف می زنم.کنار خودم احساسش میکنم.اول سعی کن از محیطایی که برات استرس زاست دوری کنی.دوم باید به هه خوبی کنی.مخصوصا اونای که بهت بد کردند.میدونم سخته ولی میشه.فقط از خدا بخوا تا کمکت کنه.اینجوری یواش یواش رفتارا عوض می شه.سعی نکن با شوهر خواهرت بد رفتار کنی برعکس اینقدر باهاش خوب باش تا شرمندش کنی.خیلی سخته ولی میشه.من خودم دارم این کارو میکنم.حالا بگم برات از دوستی با خدا
از صبح تا شب سعی میکنم با همه خوب باشم.به همه مهربونی میکنم.حتی کسانی که خیلی بهم بد کردند.اصلا به روی خودم نمیارم که از دستشون ناراحتم.ولی شب که میشه وقتی با خدا تنها میشم.همه چیزو بهش می گم.مثل 2 تا دوست.اول نماز می خونم تا من باهاش حرف زده باشم بعدش کلی گریه می کنم بهش میگم فلانی بامن این کارو کرد.خلاصه از هری شکایت دارم بهش میگم.حتی بهش میگم خداجون دلم واسه عشقم تنگ شده (آخه ما رابطمونو کم کردیم)بعضی وقتا خودم خنده ام میگیره شدم عین بچه ها .بهش می گم خدا. نکنه یه وقت به خونواده ام بگی که بهت گفتم دلتنگما.وگرنه باهات قهر می کنم.نمی تونم برات بگم چقدر قشنگه این دوستی.فقط می دونم که اگه عشقمو دارند ازم می گیرند به جاش باعث شدند من عشق خدارو بدست بیارم که حاضر نیستم یه لحظه شو با هیچی عوض کنم.شب وقتی همه حرفامو زدم به خدا میگم حالا نوبت توست که بگی.من خسته شدم از بس گفتم.آخه اینکه نشد حالا تو برام بگو.بعد میرم قرانو باز میکنم هر سوره ای اومد میخونم.البته با معنی.نمی دونی چقدر قشنگه.خدا هم از دست بنده هاش شکایت میکنه.کلی برام حرف میزنه.میگه اگه این کارو بکنی منم جوابتو میدم.منم باهاش قرار می ذارم که اون کارو بکنم .به شرط اینکه به قولش عمل کنه وجوابمو بده.یه جور معاماه.نمیدونی عشق بازی با خدا چقدر قشنگه.
بعدشم میرم بخوابم البته تنهائی نمی خوابمو.به خدا میگم باید بذاری من پیشت بخوابم وگرنه نمی خوابم .بعد احساس میکنم تو بغلش خوابیدم.نمی دونی چه آرامشی داره
خیلی حرف زدم.اگه دوست داشتی بگو تا برات بیشتر بگم از اون خدایی که خیلی با حاله
غصه نخور خانومی.به اون آقا هم بگو.حرفامو واسه اونم بگو
منتظر خبرای خوشتم
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
سلام ممنون ازتgole orkideh
من می دونم خیلی ها اینجا تو تالار مشابه مشکل منو دارن تاپیک خودتم خوندم ولی مشکل من اینه که اصلا آروم نمی شم
حتی فکر کردن به این که یه روز بخوام تمومش کنم منو نابود می کنه چه برسه به این که بخوام عملیش کنم
من شدیدا بهم ریختم هیچ کدوممونم قدرت فکر کردن نداریم آخرشم جفتمون راهی تیمارستان میشیم
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
سلام
من دیگه اینکه چه بلائی سرم اومده رو تو تایچیکم ننوشتم چون وحشتناکه.اینو بدون که خیلیا وضعشون بدتر از شماست.یکیشون خود من
ولی نا امید نیستم چون خدا رو دارم و بهش ایمان دارم
خیلی نا امیدی خانومم.خدا رو فراموش کردی؟
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
مرسی عزیزم از توجهت
من می دونم که هر کسی تو شرایط خودش داره با روزگاری که براش رقم خورده کنار می یاد منم خیلی از بلاهایی که سرم اومده ننوشتم اینا فقط ساده ترین ها و قابل گفتن هاش بوده برا همینه که دیگه رمق ندارم
من 23 سالمه ولی دیگه شاداب نیستم ولی چشب سعی می کنم بازم برگردم سمت خدا چون من حتی اعتقادمم سر این قضیه از دست دادم
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
فقط مقاومت. ما باید بدونیم که در زندگی مشترک فقط زن و شوهر برای هم می مونن نه کسای دیگه حتی پدر و مادر.
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
مرسی از قوت قلبی که بهم دادین ما هم داریم دقیقا مقاومت می کنیم
من نمی دونم شما نقاب آقایین یا خانم ولی اگه خانوم باشی حس می کنی من الان دارم چی می کشم و دم نمی زنم فقط برای اینکه دوسش دارم با تمام وجودم دوسش دارم
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
بازم همه ساکت شدند و حرفی نمی زنند ما هم داریم باهم روزها رو سپری می کنیم یعنی ما ذره ای رابطونو قطع نکردیم و همون طور بهم وابسته ایم اون ها هم ذره ای نظرشونو عوض نکردنو مخالفت می کنن
RE: بعد این همه سختی کشیدن خانوادش مگن نه
دیشب موقع خواب آرزو کردم کاش دیگه هیچ وقت از خواب بیدار نشم ولی وقتی صبح شد دیدم خدا به هیچ کدوم از آرزوهام توجهی نداره
امیدوارم هیچ وقت تو شرایط من قرار نگیرین خیلی سخته