-
سلام عزیزم
من فکر می کنم اگه اشتراک آزاد بگیری خیلی بهتر از مشاوره رفتن هست تو شرایط فعلی
دوستان همه گفتنی ها رو گفتن فکر می کنم دیگه زمان این رسیده که پاشی زندگیتو شاد کنی خیلی شادتر و خاطره انگیز تر
برای همسر و فرزندت لحظات زیبا و به یاد موندنی بساز
-
اين روزها حالم بده بخاطرمصرف قرصها همش خوابم مياد سرگيجه دارم موندم بااين وضعيت چطوري با اين بچه شلوغ وبلا سرکنم اعصاب واسم نزاشته ازبس گريه ميکنه دادميزنه خدا........امشب همسرم وقتي ازسرکار برگشت خيلي ناراحت بود ازش پرسيدم بخاطراينکه برات ناهاردرست نکردم ناراحتي؟ چشم توچشمم شد دستموگرفت وبهم گفت نه اصلا بهم گفت يادته تودوران مجردي کمي چاق بودي ودلت ميخواست واسه مراسم عروسيمون لاغرتربشي گفتم آره گفت ولي هرکاري کردي نتونستي لاغربشي چون سفره بابات رنگين بود ولي حالا ببين توخونه من چقدرلاغرشدي بهم گفت دارم ازغصه ميترکم گفتم چرا؟ گفت صبح که بهم گفتي بخاطرداروها حالت بده و سرگيجه داري وسستي .سوزش معده داري کاش ميمردم واين روزارونميديدم ازخودم خجالت ميکشم آرزومه که يه ماشين بيمه داربهم بزنه بميرم واز جفاي اين دنياخلاص شم اونوقت پول ديمو بگيري ويه خونه بخري وباپسرم توش خوشبخت زندگي کني وخودتم ....مکث کرد بغضم ترکيد همديگرو به آغوش کشيديم ودوتايي باهم گريه کرديم اشکهاي گرمش پيراهنموخيس کرد................
اگه نصيحتهاي شمانبود اين روزها حتما باهمسردعواميکردم ونفرينش ميکردم که باعث شدکارم به قرص اعصاب برسه ولي خداروشکراخلاقم باهاش خيلي بهترشده وکمي دوسش دارم
-
ای کاش قدر زندگی و همسرت رو بدونی و بتونی خودت رو اروم کنی. خیلی از زنها تمام ارزوشون شنیدن همین یک جمله که نوشتی از همسرشون هست. اگر اشتراک داشتی می گفتم بری و توی خاطرات قشنگ من و همسرم این پست اخرت رو بنویسی. توصیه می کنم بری و اون تاپیک رو قسمت یک و دوش رو بخونی و ببینی چقدر زندگیت پر از این خاطره هاست.
این قسمت یک: http://www.hamdardi.net/thread-12049.html
اینم قسمت دو: http://www.hamdardi.net/thread-20196.html
من که با خوندن تک تک خاطرات اشکم در میاد.
(پاورقی توی تاپیک فرزندت دیگه نمی تونم پست بذارم چون باید اشتراک داشته باشم تا بتونم توی قسمت کودکان پست بذارم اما توی قسمت جستجو "بیش فعالی" رو سرچ کن. یک تاپیک هست از هاله نو که درباره بیش فعالی کمی توضیح داده و اینکه احتمال می دم رفتار کودکت بازخورد نگرانی و دغدغه های خودت هست. اگر بتونی خودت رو اروم کنی اونم کم کم اروم میشه)
-
ازهمه دوستانی که درموردپسرم راهنمایی کردند متشکرم خودمن هم دیگه توبخش کودک نمیتونم پست
بزارم برای همین اینجا میزارم من پسرمو توشهرخودمون دکتربردم واونها هم گفتن احتمالا بیش فعاله ولی
با احتمالا وشایدواگرکه نمیتونم بچمو بدم دستشون تا داروبریزند توحلقش واسه همین میخوام پیش یه
روانشناس کاربلدببرمش ولی نمیدونم ازمیون این همه مرکزمشاوره درتهران کجاببرمش که نتیجه بگیرم
یعنی به هزینه ای که میزارم(وواقعا برام سخته) بیارزه بازهم ممنون
- - - Updated - - -
سلام خانم بینهایت عزیز
پستی که برام گذاشتی به قدری تکونم داده که تا فکرهای ناجورمیاد توسرم میام وپستتو دوباره میخونم خدا بچه هاتوبرات نگه داره
یه سوال: شماگفتیدکه بخاطرهمسرتون توشهرغریب زندگی میکنید احساس تنهایی نمیکنید؟ دلتون نمیگیره؟ اوقات فراغتتونو چطوری پرمیکنید؟
وقتی بچه هاتون حوصلشون سرمیره خونه کی میبریدشون مهمونی آخه نه فامیل همسر پیشتونه نه فامیل خودتون.
راستش پسرمن خیلی زیاد دوست داره مهمونی بره موقع مهمونی رفتن به قدری شاده که ناراحت میشم چرابچم فامیل پدرنداره یا داره ولی یه پدربزرگ ومادربزرگ سردوبی عاطفه
.ولی بخاطرکمبودی که درخوداحساس میکنم حتی باخواهرهامم رفت وآمد کمی داریم پسرمو اغلب میبرمش پارک باورکن بجای اینکه بره سرسره بازی کنه میره میشینه
پیش پیرزنها وصورتشونو میبوسه که من بااین کارش خیلی ناراحت میشم
-
مامان فربد،
به نظر می رسه شما خسته ای.
خستگیت روی کوچولوتون هم اثر گذاشته. شاید با بی حوصلگی باهاش رفتار می کنید.
بهتر نیست روابط رسمی و کمی با خانواده همسرت داشته باشی؟
در حد یک رفت و آمد ساده و با فاصله.
این موضوع می تونه به همسرت کمک کنه و انرژی بیشتری برای زندگیتون بهش بده.
هر چقدر شما الان ناراحتی، همسرت چند برابر ناراحته.
اگر راهی هست و امکانی هست، به ارتباط خفیف داشته باشید بد نیست.
پسرت را هم یه کلاس عمومی ثبت نام کن. مهدکودک، نقاشی، ... یه کلاسی که با بچه های دیگه باشه.
انرژی اش تخلیه بشه. روابط اجتماعی داشته باشه. آموزش ببینه.
دو روز در هفته باشه هم خوبه. به بهتر شدن رفتارهاش کمک می کنه.
-
سلام مامان فربد عزیز
خیلی خوشحالم که احساس بهتری دارید.
اگه دقت کنید متوجه می شید که شرایط شما هیچ تغییری نکرده بلکه با خوندن چند جمله دیدتون به زندگی کمی تغییر کرده ودر نهایت حس بهتری بهتون دست داده.
پس احساس خوشبختی کردن سهم زیادیش مربوط به نوع نگرش ما به زندگی است .
زمانی که همسرم منتقل شد به این شهر ما یک بچه داشتیم و در اون حین من بچه دوم رو باردار شدم . اون زمان خیلی ناراحت و مستاصل بودم چون با اومدن فرزند جدید به نظر خودم تمام برنامه هام به خورده بود اما الان بزرگ ترین نعمت در این غربت داشتن 2 فرزند پشت سر هم بوده.
اینکه با هم بازی می کنند. و هم وقت خودشان با هم پر شده و هم زمانی برای اوقات فراغت من باقی نگذاشته اند.
البته پیشنهاد هایی به شما دارم . اگه امکانش هست که بذاریدش مهد در غیر این صورت می تونید براش برنامه ریزی داشته باشید.
یک سری کتاب های آموزشی هست براش تهیه کنید و باهاش کار کنید.
براش ابزار نقاشی تهیه کنید. و بذارید خودش رو تخلیه کنه لازم نیست که حتما قائده مند نقاشی کنه. به مرور می تونید باهاش نقاشی هم کار کنید .
بعضی از ساعات روز تلوزیون برنامه کودک نگاه کنه. ویا براش سی دی بذارید.
فوتبال بازی پر هیجانی است اکثر پسر بچه ها اونو دوست دارند. باهاش توپ بازی کنید.
دوچرخه سواری در صورتی که دوچرخه داره .
در کارهای خونه سهیمش کنید. تو این سن بچه ها علاقه زیادی به جارو کردن و گردگیری دارند.
براش کتاب بخونید.
الان که هم بازی نداره مجبورید هم بازیش بشید.
که البته من چون دوتان بیشتر در حال جدا کردنشون هستم که یه موقع بلایی سر هم نیارن.:311:
پارک ببریدش.
شده لباس بپوشید وببریدش سر کوچه دم سوپری وبراش یک بستنی بگیرید.
پارک برید و در پارک باهاش بازی کنید و اگر هم کودکی اونجا بود سعی کنید کاری کنید که با بچه ها ارتباط بگیره و دوست بشه.
باهاش صحبت کنید .
یادمه تو این سن ا ز پسرم با موبایل فیلم می گرفتم و اون می نشست فیلم هاش رو می دید.
خدا رو شکر با فامیل خودتون هم که مشکل عمده ای ندارید می تونید ارتباط هاتون رو حداقل با خانواده خودتون بیشتر کنید.
اما در مورد احساس دلتنگی نمی گم تونستم با شرایطم صد در صد کنار بیام اما خیلی اش هم مربوط به خلق وخو والبته نوع نگرش داره .
مثلا شما شادیتون رو در گرو ارتباط داشتن با فامیل همسرتون ونه حتی الزاما اونها یلکه سایرین می دونید.
البته در این شکی نیست که انسان ها نیازمند داشتن روابط اجتماعی هستند اما اونچه که می تونه به ما شادی بده خود ما هستیم .
خیلی از آدم های دور و برم رو می شناسم که به ظاهر خیلی اجتماعی هستند و روابطشون بازه اما به خاطر نگرش های منفی شون نسبت به دیگران خودشون رو آزار می دن .
می تونید کتاب بخونید و مطالعه داشته باشید.
به زندگی تون شور و هیجان بدید. برای سر پا نگه داشتن در خت عشق در زندگی باید اونو آبیاری کنی . و بهش برسی. براش برنامه ریزی کنی.
غذاتون رو حتی اگه نون و پنیر هست بردارید با همسرتون برید فضای سبز جایی که اسباب بازی هم باشه.
سه نفری برید قدم بزنید.
به خودتون برسید به زیبایی تون اهمیت بدید.
نمی دونم از لحاظ مذهبی چه عقایدی دارید اما گذاشتن زمانی برای نماز و عبادت خیلی آرامش بخش و شادی آفرین خواهد بود.
مامان فربد ما انتخابمون رو کردیم درست یا اشتباه . بهتره خودمون را ببخشیم و سعی کنیم در همین زندگی که داریم لحظات زیبا خلق کنیم. خیلی از لحظه های زیبای زندگی هم کشف شدنی هستند.
همسرت دوستت داره . خیلی هم دوستت داره. این امتیاز خیلی بزرگیه.
خیلی ناراحت شدم که همسرت چنین آرزویی رو به زبون آورده.
نمی دونم تاپیک روزن رو خوندی یا نه . به همسرت برس.باهاش صحبت کن.بهش امید بده.
بزرگ ترین گناه نا امیدیه.
شما تازه 4 سال از زندگی مشترکتون گذشته .شما قراره سال ها در کنار هم برای ساختن زندگی تون تلاش کنید.
2 سال پیش که داشتم به رها کردن شغلم فکر می کردم و می خواستم تصمیم بگیرم هر چی دودوتا چهارتا می کردم جور در نمی یومد. می گفتم همسرم از پس زندگی بر نمی یاد. همین جا خیلی از دوستان به من گفتن تو نقش همسری تو درست انجام بده خود خدا همه چیزو درست می کنه. نمی گم الان خیلی عالیه اما از اون چیزی که حساب کتاب کرده بودم خیلی بهتره.
الان که دارم می نویسم همسرم سر کاره اونی که در گذشته 12 ساعت در روز می خوابید و اگه استراحتش به هم می ریخت حالش بد می شد .الان 16 ساعت در شبانه روز کار می کنه الان هم تماس گرفته وقتی اومدم آماده باشید بریم بیرون به تابی بخوریم.
در مورد خانواده همسرت ببین آرامش واقعی زندگیت الان در گرو چیه ؟شاید دور بودن از اونها تا زمانیکه هم خودت هم همسرت از لحاظ روحی آمادگی گذشت کردن را نداشته باشید به صلاح نباشه. چون شما نمی تونید به اونها بگید که چطور باهاتون رفتار کنند بلکه این شماهایید که باید روش درست برخورد با اونها را در این شرایط یاد بگیرید.
امیدوارم بیای و از موفقیت هات و زندگی شیرینت برامون بگی.
-
بینهایت عزیز
سپاس فراوان ازوقت وحوصله ای که صرف گذاشتن این پست برایم کردید درسته درسته درسته تمامی صحبتهاتون . این همه بدبختی واین همه احساس تنهایی به خودم وافکارم برمیگرده
پس قبل ازاینکه بخوام کسی روتغییربدم یا شرایط زندگیمو بهترکنم بایداول خودمو اصلاح کنم اصلا ازکجا معلوم اگه خانواده همسرمن آدمهای خوبی بودن من عروس خوبی براشون
میبودم شاید اون موقع من لجاجت میکردم یا با افکارم هزارتا مشکل برای خودم ایجادمیکردم همونطوری که الان دارم بیخودی برای خودم ازکاه کوه میسازم شایدحق من نبود که اینگونه
بامن وهمسرم رفتارشود اما من هم رفتاری به مراتب بدترازآنها باهمسروشریک زندگی خودکردم (خدامنوببخشه ) پس من هم بی عیب ونقص نیستم
نتایج
1-بایدخودمو اصلاح کنم وطرز تفکرمو تغییر اساسی بدم
2-باتشکرازشیدای عزیز ایشون هم مثل شما مهدرو مناسب دونستن از همین امروز میبرمش مهد (البته خودمم همین فکرو داشتم ولی مطمئن نبودم)
3-اگه روند طولانی وطاقت فرسای این استخدامی تموم بشه وکارمند بشم اون موقع باخانواده همسرم ارتباط برقرارمیکنم وبه شکرانه استخدامیم همه بدیهاشون روفراموش میکنم
4-راههایی که پیشنهادکردید همه عالیند حالا میفهمم برای بچم جز دادزدن به سرش کاری نکردم چون کپک زده بودم زیر افکارمسموم ذهنم وشاید حرف مردم (هرچی بوده دیگه تموم شده)
درپایان میگم حس خیلی خوبی دارم وچون ازریشه متوجه مشکلاتم شدم این حس موقتی وزودگذرنخواهدبودان شاءالله
واین حس رو مدیون دوستانی چون شما شیدا مهربونی آویژه صالحه دلتنگ دلجو وهمه عزیزانی که به نوعی کمکم کردن تا جنبه های مثبت زندگیم روکه قطعا بیشترازمنفیهاست ببینم
ازصمیم قلبم برای شما بینهایت خوبم ودوستان بزرگوارم درنیایش هایم باخدا دعای خوشبختی وسلامتی خواهم کرد (همین ازدستم برمیاد )
ادامه دارد...............
-
خوشحالم که روحیه ات بهتر شده و امیدوارم ادامه داشته باشه.
اتفاقا اگر قراره به زودی کارمند بشین، خوب هست که بچه با مهد کم کم آشنا بشه.
فعلا که شما هستین می تونه روزی دو سه ساعت بره، یا یکی دو روز در هفته. انشاله وقتی شاغل شدین دیگه آماده شده برای زمان طولانی تر.
اگه یه چند روزی بیایی تالار متوجه می شی که مشکلاتت در مقابل برخی مشکلات (اعتیاد، خیانت و هوسرانی، کتک و ...) چقدر قابل تحمل تر هست.
وقتی همسرت همراه و همدل با شماست، دلگرمی بزرگی می تونه براتون باشه که در مقابل مشکلات زندگی کم نیارید.
درمورد رابطه با خانواده همسرت هم تصمیم خوبی گرفتی.
نشون می ده چه قلب پاک و بی کینه ای داری. :43:
یک رابطه محترمانه و معمول با خانواده همسرت داشته باش.
بذار همسرت دلش شاد باشه و بخاطر رفتار اونها این همه احساس دلشکستگی نکنه.
همسرت که شاد باشه، انرژیش به شما هم منتقل می شه.
اگر اونها بد بودند و با فرزندشون بد رفتار کردند، شما به فرزندت محبت و صله رحم یاد بده.
بذار فامیل پدرش را ببینه و محبت و احترام را یادش بده.
اونها هم انشاله با دیدن بزرگواری شما و با دیدن نوه شون، محبتش به دلشون می افته و رفتارشون بهتر می شه.
برای خودت و همسرت و کوچولوت لحظه های شاد درست کن.
امیدوارم کارهای استخدامت خیلی زود به اتمام برسه و بری سرکار :72:
-
سلام شیداجان ممنونم ازتعریفتون درموردمن راستش دیگه دارم ایمان میارم که کینه ونفرت اولین ضربه روبه خودآدم میزنه وازروزی که بدیهای خونواده همسرمواینجانوشتم ودلم سبک شد
کینشونم ازدلم بیرون انداختم چون این کینه ونفرت داشت نابودم میکرد حالا دیگه آرومم هدفم هم اینه تاجایی که میتونم خوب باشم حتی درموردخانواده همسر
-
سلام مامان فرید عزیزم
من همش میومدم و نوشته هاتو میخوندم. خوشحالم که حالت خیلی بهتره و احساس خوبی داری. مهم همین آرامشه که تو الان تو قلبت حس میکنی. باور کن خیلیا هستن که همه چیزی که نیاز دارن دم دستشونه و با احتماع گسترده ای در ارتباطن اما این حس آرامش رو ندارن.
اول اول به خودت برس. تو باید یه زن قوی و شاداب باشی. زیبا ، جذاب و قویو مستقل و در عین حال فداکار و با گذشت.
به فکر سلامتیت و درمان دردهات باش. انشاله وقتی خوب خوب خوب شدی، تازه افق های جدیدی از پیشرفت تو زندگیت باز میشه. پیشرفت روحی ، معنوی و مالی.
به خدا همسر خیلی خوبی داری . چقدر به فکرته و دوستت داره. دیگه هرگز نفرین نکن عزیزم. مگه آدم دلش میاد کسی که باهاش سر سفره عقد نشسته رو نفرین کنه؟؟
بهش محبت کن. خونه تو گرم ولبریز از آرامش کن. کاری کن از خونه تون همیشه صدای خنده و شادی بیاد .
حتی اگه آشپزی میکنی با چاشنی عشق آشپزی کن . لذت ببر از همسرت و فرید کوچولو.
وقتی تو و همسرت خوب باشین ، حتما پسر کوچولوتون هم خوب خواهد بود. به خاطر اون بچه تلاش کن .
انشاله کارت که درست بشه و استخدام بشی ، میتونی در کنار شوهرت کار کنی و مشکلات مالی تونم رفع خواهد شد. :72:
به نظر من با توجه به چیزایی که از خوانواده همسرت گفتی، برای شروع رابطه باهاشون خیلی مراقب باش و صحیح رفتار کن. از خدا بخواه اونچه که بهترینه براتون اتفاق بیوفته. رابطه ات رو در حد کم و دقیق نگه دار. تا به زندگیت لطمه نخوره.
بیا و بهمون خبر بده عزیزم.
- - - Updated - - -
سلام مامان فرید عزیزم
من همش میومدم و نوشته هاتو میخوندم. خوشحالم که حالت خیلی بهتره و احساس خوبی داری. مهم همین آرامشه که تو الان تو قلبت حس میکنی. باور کن خیلیا هستن که همه چیزی که نیاز دارن دم دستشونه و با احتماع گسترده ای در ارتباطن اما این حس آرامش رو ندارن.
اول اول به خودت برس. تو باید یه زن قوی و شاداب باشی. زیبا ، جذاب و قویو مستقل و در عین حال فداکار و با گذشت.
به فکر سلامتیت و درمان دردهات باش. انشاله وقتی خوب خوب خوب شدی، تازه افق های جدیدی از پیشرفت تو زندگیت باز میشه. پیشرفت روحی ، معنوی و مالی.
به خدا همسر خیلی خوبی داری . چقدر به فکرته و دوستت داره. دیگه هرگز نفرین نکن عزیزم. مگه آدم دلش میاد کسی که باهاش سر سفره عقد نشسته رو نفرین کنه؟؟
بهش محبت کن. خونه تو گرم ولبریز از آرامش کن. کاری کن از خونه تون همیشه صدای خنده و شادی بیاد .
حتی اگه آشپزی میکنی با چاشنی عشق آشپزی کن . لذت ببر از همسرت و فرید کوچولو.
وقتی تو و همسرت خوب باشین ، حتما پسر کوچولوتون هم خوب خواهد بود. به خاطر اون بچه تلاش کن .
انشاله کارت که درست بشه و استخدام بشی ، میتونی در کنار شوهرت کار کنی و مشکلات مالی تونم رفع خواهد شد. :72:
به نظر من با توجه به چیزایی که از خوانواده همسرت گفتی، برای شروع رابطه باهاشون خیلی مراقب باش و صحیح رفتار کن. از خدا بخواه اونچه که بهترینه براتون اتفاق بیوفته. رابطه ات رو در حد کم و دقیق نگه دار. تا به زندگیت لطمه نخوره.
بیا و بهمون خبر بده عزیزم.