درود
استاد ایشون پست شما را مشاهده نکرده بودن.تازه امروز متوجه شدن و قرار شد از این به بعد با توجه به نظریات و راهنمایی های شما اقدام بکنند :104:
انشاالله با کمک و همیاری شما و تلاش بانو بهار مشکلشان حل بشه :323:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
بهار عزیز یکی از کاربران تاپیکی داشت دختر 22 یا23 ساله ای بود که پدرش پزشک بود و ریز دست نامادری بزرگ شده بود در روند تاپیک از رفتارای نامادریش هم صحبت میکرد که دوست دارم برات بگم،
اون کاربر میگفت وقتی پدرش میرفته سر کار اگر بهونه پدرش رو میگرفت یا شیطنت میکرده نامادریش اونو توی حمام دستشویی و در محیط تاریک حبس میکرده تا قبل اینکه پدرش بیاد یا اینکه دهنشو پر فلفل میکرده و میبسته طوری که تمام دهانش تاول میزده و نمیتونسته درست غذا بخوره حتی میگفت یکبار از پله ها هولش داده و دستش شکسته و هرچی به بقیه گفته که نامادریم هولم داده کسی باور نکرده و بخاطر ترس از نامادریش دیگه جرأت اعتراض نداشته و ...
ازخوندن پستاش اینقدر گریه کردم که تصمیم گرفتم دیگه تاپیکای غمگینو نخونم!
شما میدونی مردا بیشتر وقتشونو بیرون از خونه هستن و نظارت کمتری روی تربیت بچها دارن، تو چقدر مطمئنی که همسر بعدی شوهرت آدم خدا ترسیه که از بچتون خوب مراقبت کنه؟؟؟؟
حتی یکی از دیگر کاربران برای ازدواج مجدد اینجا راهنمایی میگرفت و از ازدواج اول بچه داشت، خانوم شرط کرده بود نباید بچت با ما زندگی کنه! و در کمال ناباوری آقا هم قبول کرده بود!!!!!
فقط میتونم ازتون خواهش کنم بخاطر آینده بچتون، پاره تنت برای زندگیت تلاش کن، مادر شوهرت در مقابل سرنوشت آیدا هیچه،هیچ...
خدایا بحق حضرت فاطمه(س) پدر مادر آیدا رو بهش برگردون
سلام بهار جان.
خانومی نمیدونم چی بهت بگم فقط میگم حواست به کارهایی که میکنی باشه که بعد ها یه وقت خدایی نکرده حسرت الانت و نخوری. بازم فکر کن عزیزم . برای جدایی عجله نکن. موفق باشی.
- - - Updated - - -
سلام بهار جان.
خانومی نمیدونم چی بهت بگم فقط میگم حواست به کارهایی که میکنی باشه که بعد ها یه وقت خدایی نکرده حسرت الانت و نخوری. بازم فکر کن عزیزم . برای جدایی عجله نکن. موفق باشی.
ممنونم گل شب بوی عزیز من اصلن دلم نمیخواد طلاق بگیرم این شوهرمه که رفته دادخواسته طلاق داده و 10خرداد دادگاه داریم فقط یکماه فرصت باقی است!
بهار عزیز میخوام اینو بدونی که من واقعا ازمشکلی که برات پیش اومده ناراحتم. نه قصدم به درد آوردن دلت بوده و نه زخم زبون و نه گفتن کلمه نامادری. (کلمه نارمادری رو بارها خودت تو پستات گفته بودی قبل از اینکه من بگم، وگرنه حتی دلم نمیومد اینو به تو و دختر نازت بگم)
هدف من از پستهایی که برات گذاشتم ، دیدن اون روی سکه و کوتاهی ها و اشتباهات خودت بود وگرنه ، نه من و نه هیچ کدوم از دوستان تالار خوب و پررونق همدردی، نگفتیم که تو 100% مقصری. فقط گفتم بفهم و بپذیر که تو هم خیلی اشتباه کردی. به مراتب حتی بیشتر از شوهرت. فقط به خاطر اینکه غرور بیخود داری.
این ششمین تاپیکت در مورد مشکلت هست و تو چون نمیخوای قبول کنی که اشتباه کردی، حتی یک درصد هم پیشرفت نکردی و چیزی که مونده فقط یک ماه زمان تا دهم خرداد و طلاقت هست. اما بازهم نمیخوای متوجه عمق این بحران بشی.
من حتی نمیگم نامادری وآیدا . من میگم خودت چی؟؟ چطور میتونی توی بیست و چهارسالگی اسم مطلقه باشه روت ( هرگزقصد توهین به دوستانی که جدا شده اند، ندارم) و مشکلاتت و تنهایی هات چندین برابر بشه. از لجبازی کوتاه نمیای. با پدر و مادرت، با همسرت، با آیدای نازنین، با مادرشوهرت و حتی با خودت لج میکنی.
فکر میکنی این حرفام از سر خوشیه و الکی بهت میگم؟ نه عزیزم، منم خیلی خیلی اشتباه کردم، یه راه اشتباه تا اعماق یه اشتباه بزرگ. تو گذشته ای که به تلخی سپری شده. اما هرچند که الان ، اوضاعم خیلی خیلی فرق کرد ، اما همیشه با خودم میگم ای کاش اون موقعی که راه اشتباه رو میرفتم(سنم کم بود) یکی پیدا شده بود و زده بود تو دهنم و بهم گفته بود اشتباه نرو و اشتباه نکن. اما هیچکس نگفت و من تاوان سختی برای اشتباهاتم دادم. حالا ازت میخوام که توام فکر کنی. اینقدر تقصیر گردن شوهرت و مادرش ننداز. این همه ناله و نفرین بیهوده نکن. به خودت فکر کن . به آینده و مشکلاتی که بعد از طلاقت برات به وجود میاد.
به آیدای پاک و معصوم. تو دلت کباب شد وقتی دیدی شوهرت ، بچه ات رو تو ماشین تنها گذاشته و رفته ، به این فکر کن که توام آیدا رو تنها گذاشتی و رفتی و بیشتر از شوهرت در حق بچه ات بدی کردی.
درمورد اینکه گفته بودی من راجع به چاقو کشی و.... بی انصافی کردم، یا اینکه گفته بودی مادرشوهرت بهت گفته ج....ه (عذر میخوام) ، بهار عزیز فکر میکنی تو دعوا حلواخیرات میکنن. خوب معلومه پر از این حرفا میشه ، من مطمئنم که توام پنج تا گذاشتی رو حرفاش و تحویلش دادی.
اگر اونا به بی انصافی از پدرومادر و برادرت شکایت کردن، هیچ کاری نمیتونستن بکنن و بازنده این شکایت بودن و اگر شمام اجازه نمیدادی که پدر و مادرت شکایت کنن و حکم حبس و شلاق رو نمیگرفتی الان برنده این ماجرا بودی و اونا داشتن پیش شما التماس میکردن که بر گردی به خونه ات و نه تو التماس کنی.
به هر حال توهم تو تلافی کردن همه چیز، کم نزاشتی، پس ناله و نفرین نکن که هیچ اثری نداره.
فکر میکنی برای من راحته بگم برو و از دل مادرشوهرت در بیار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه عزیزم. من خودمم ازدواج کردم و میدونم چقدر سخته که یه زن پیش مادرشوهرت عذرخواهی کنه والتماس کنه که برگرده سر زندگیش. اما این کار دو حسن بزرگ داره. اول انکه ممکنه دلشون به رحم بیاد و تو برگردی سر خونه و زندگی و بالا سر بچه ات باشی (که ختم به خیر میشه ) و دوم اینکه اگر خدایی نکرده و زبونم لال ، جدا شدید ، میتونی لااقل آروم باشی که همه تلاشتو کردی و کوتاهی نکردی.
به نظر من حتی باید از پدر و مادرتم عذر خواهی کنی که دل اونا رو هم به درد آوردی و به حرف مادرت گوش نکردی و همش نگرانت بودن.
اما مطمئن باش با این وضع، تو کوتاهی کردی و به خاطر غرورت، همه پلهای پست سرتو خراب کردی. به هرحال از حرفام ناراحت نباش. من و همه بچه های تالار دلمون میخواد تو بیای و بگی که بچه ها دارم میرم خونه خودم و آشتی کردم. :72: الهی آمین.
ممنونم مهربونی عزیز
چون دارم تو انجمن آزاد راهنمایی میگیرم اینجا دیگه چیزی نمینویسم
فقط یه چیزی من هیچ وقت جواب مادرشوهرمو ندادم حداقل تو روش بهش چیزی نگفتم
من دیگه ناله نمیزنم نفرین نمیکنم واگذار کردم به خدا اگه خطا کردم الان دارم چوبشو میخورم و اگه امتحانه صبر میکنم تا ببینم خدا برام چی مقدر کرده
مطلقه شدن برام سخته ولی اگه شوهرم منو نخواد و مثل قبل هرروز بگه ازت متنفرم برام خیلی سخت تره
ممنون خانم بهار که به تاپیک من سر زدید و راهنمایی کردید
همیشه برای شما و دختر گلت دعا میکنم
بهار جان دیشب سر دعای توسل مدام شما و دخترت می اومدین تو ذهنم
ما رو بی خبر نذار, پیشرفتی داشتین؟