-
سلام آقای 1234567.امیدوارم که خوب باشین
از درس خوندن نوشتید منم یاد خیلی از سال های زندگی خودم افتادم.من از وقتی که به یاد دارم همه ی اعضای خونواده م درس داشتند.خیلی کوچیک بودم مادرم دانشجوی لیسانس بود و پدرم مدام در حال سفر برای هزار و یک جور کنفرانس.من تلاششونو که علی رغم تموم خستگی هاشون دوست داشتن و سعی می کردن که نیاز های عاطفیمو برآورده کنن اون وقت نمی دیدم.وای که چقدر بدم از کتاباشون میومد که منو ازشون دور کرده بود.اما با این وجود تنهام نمیزاشتن.بزرگتر که شدم قدرت درکم بالاتر رفت.بیشتر بهشون افتخار کردم و پذیرفتم که به مشغله هاشون احترام بزارم.خیلی از سرگرمی های شاد بچگی من خواهرم بود که ازم 7 سال بزرگتر بود و وقتایی که مادر و پدرم نبودن همیشه پیشم بود.توی نوجوانیم دانشگاه قبول شد.رشته ی پزشکی اونم جایی به دوری شیراز.به خودم قول دادم که اگه بچه داشتم اصلا نزارم که درس بخونه!!!!!اما وقتی رسیدم به کنکور خیلی زحمت کشیدم.
رفتم دانشگاه.اونم رشته ی برق.دانشگاهی که رتبه ی خیلی خوبی بین دانشگاه های ایران داشت و سخت گیری هاش پاس کردن درسای نفس گیر رشته مو صد برابر می کرد.توی دانشگاه همیشه رتبه ی دوم یا سوم بودم.ترم هفتم و استرس ارشد.وای که چقد سختم بود.کلی درس خوندم ولی ارشد رو اون سال قبول نشدم.
اما رفتم سر کار و سال بعدشم ارشد قبول شدم.
من 26 ساله مه.از دید خیلی از آدمایی که میبینن منو خیلی موفقم.پدر و مادر تحصیل کرده دارم.تحصیلات دارم.کار دارم.اما خودم که به عقب نگاه می کنم میبینم که برای تک تکش بها دادم.بهای تحصیلات خوب و موقعیت اجتماعی بالای پدر و مادرم تنهایی بچگیم بود.بهای تحصیلات خوبم فدا کردن خیلی از تفریحاتم بود و بهای کارم از همش سنگین تر بود و سخت تر.
متاسفانه ما وقتی به دنیا اومدیم که این مملکتمون پذیرای خوبی برای استعداد هامون نبود.
من برای سر کار رفتن چند مرحله آزمون دادم.پیش خودم فک میکردم که ارزش مدرک مهندسیم اینقدر زیاده که برام فرش قرمز پهن می کنن!!!همه می گفتن که کار اداری روحیه ی خاص خودشو میطلبه و منم به روحیه ی آرومم مغرور بودم.اما چقد تصاویر ذهنیم از واقعیت کار دور بود.باید انعطاف اینو داشته باشی که مافوقت علم بسیار بسیار اندکی داشته باشی و تو با حداقل یکی دو level مدرک بالاتر زیردستش باشی.باید بپذیری که حقوقاشون حتی خرج رفت و آمدتو نمیده ولی بابت منت هم سرت میزارن.فکر کنید برای یه دختر 23 ساله چقدر سخته که همپای 4 مرد کار کنه.روز و شب شیفت بده اما بازم به خاطر جنسیتش کارش دیده نشه.کار اداری محاسن بسیار زیادی داره اما واقعا باید روحیه شم داشته باشین.
شما رشته تون عمرانه.پدر من و همسر خواهرم هم این رشته رو خوندن.من با اطمینان میتونم بگم که عمرانی ها وضع بسیار مناسب تری در برابر بقیه ی رشته های مهندسی دارن.شما امتحان های ورود به حرفه ی نظام مهندسی رو شرکت کردین؟حق امضا دارین؟نظارت،اجرا،طراحی میتونین توی هر کدوم وارد بشین.همیشه قدم های اول سخته.اما سخت تر اونه انتظار داشته باشین به محض ورودتون همه چی گل و بلبل باشه.
دامنه ی کاریتون زیاده و نه فقط محدود به ساخت و ساز.ساخت و ساز برای شما که اول راه هستین ریسکش خیلی خیلی بالاست.به خودتون فرصت بدین که چند سال کار کنید.
حداقل نیاز آکادمیک یه مهندس عمران هم به نظر آشنایی کامل با اتوکد و 3D-MAX و بقیه ی نرم افزاراشه.آشنایی دارین؟
یکم اراده،یکم سختی کشیدن و توکل مطلق به معبود راه گشای هر مشکلیه
امیدوارم موفق باشین:72:
-
با تشکر از همه دوستانی که برای من نظر گذاشتند
خیلی ممنون که وقتتونو صرف من کردید
من چند وقتیه که کتابهای فنی حرفه ای و هنرستان در خصوص ساختمان رو از اینترنت گرفتم و مطالعه کردم و حداقل اینو میتونم بگم که اعتماد به نفسم داره برمیگرده و دارم کم کم به اصطلاحات و نکات فنی تسلط پیدا میکنم
توی دانشگاه همش صحبت از تحلیل نیرو و فرمول و محاسبه وزن و تنش و کشش و از این حرف ها بود و یکی این وسط پیدا نمیشد مثلا مراحل اجرای پی سازه رو بگه و بگه کمچه یا شاقول یا شمشه چیه و طرز کارش چطوریه و ...
سر کار هم که اگر فرق این چیزا رو ندونی مزحکه کارگر و بنا و مالک و پیمانکار و ... میشی و وقتی متوجه بشن فوق لیسانس عمرانی ولی مسائل اجرایی سر در نمیاری به یه چشم دیگه بهت نگاه میکنن
اینبار دیگه مطالعه من به اجبار و سر گرفتن نمره نیست بلکه بیشتر بخاطر دل خودمه
از این سایت کتابهای مورد نظر رو گرفتم : پایگاه کتاب های درسی ، اداره کل نظارت بر نشر و توزیع مواد آموزشی
در مورد جوشکاری ،پی سازی ، تاسیسات ساختمان، مصالح ساختمانی ،نقشه کشی و نقشه برداری ، قالب بندی و آرماتور گذاری و خلاصه هر موضوعی که احتیاج داشتم مطلب جمع کردم
به جرات میتونم بگم اولین مطالعه لذت بخش زندگی من بود
در خصوص نرم افزار هم تا همین امروز 7، 8 تایی از فنی حرفه ای مدرک دارم و اگه خدا بخواد تا آخر تابستان چند تا مدرک دیگه هم به اضافه میکنم
حالا دیگه دارم کم کم در زمینه های مختلفی که لازم داشتم اطلاعات جمع میکنم و اگه همینطوری پیش بره تا تابستان حتما در یک شغل مناسب دست بکار میشم و در بدترین حالت آذر ماه برای امتحان نظام مهندسی شرکت میکنم و میرم سر کار
چیزی که من فهمیدم این بود که باید صبر داشته باشم و زحمت بکشم
البته بیشتر از این سایت در سایت های دیگه ای هم بودم و مطالب اون سایت ها رو پیگیری میکردم
بعنوان نمونه در این بخش حرفهای خوبی زده شده بود و خیلی به من کمک کرد:
ایران سازه، وبسایت تخصصی مهندسی عمران Forums-viewtopic-حرفای افسرده کننده
و نوشته ای که خیلی روی من تاثیر گذاشت در جای دیگری از سایت و این نوشته بود :
کد PHP:
من الان مهندس ناظرم.اما بازاریابی برای یه شرکت ساختمونی هم میکنم.میرم سر ساختمون تبلیغ کار فلان شرکتو میکنم.ماهی 4 الی 7 روز کار میکنم بعضی مواقع درامدش از نظارت بیشتره.دیگه نظارت که بهم نمیدن.معامله موبایل و هرچی فکر کنید میکنم.مسافرم سر راهم دربستی بخوره شاید ببرم.تقریبا دارم همه فن حریف میشم.مهندس عمران بیکارم.اوقات بیکاریم برای ازمون محاسبات هم میخونم.جدیدا کتابهای دست 2 ارشد هم گرفتم بخونم.شاید دانشگاه بدون هزینه ای هم قبول شدم.هرچند میدونم فوق لیسانس به درد نمیخوره.اما برای علاقم میخونم و شاید یه روزی شرایط عوض شد.داشتم برای زندگی ایندم پول جمع میکردم.تا اینکه یه روزی به ناحق رای دادگاه به ضرر پدرم دادن.سال 83 یا 84 پدرم به یک نفر 800هزارتومان بدهکار میشه.بعد طرف میاد زمین ورثه ای پدرم رو توقیف میکنه.زمین توقیفی رو یکسال بعد طرف میفروشه 18 میلیون.چند سال میگذره و شخص دیگه ای میاد ادعا میکنه که از پدربزرگم قولنامه همون زمینو داره.خلاصه زمینی که دست به دست فروخته بودند بر میگرده به صاحب این قولنامه.وبعد از این همه سال پدر بنده محکوم میشه به پرداخت 180 میلیون تومان درحق طلبکار800هزارتومانی سابقش.تا حالا رنگ 180 میلیون رو از نزدیک نه خودم دیدم نه پدرم.حالا اونم زندانه.منم با این همه بدبختی نزدیک 20 میلیونی جمع کردم.برادرم معتاده.مادرم مریضه.ولی بازم با همه این اوصاف بازم نا امید نیستم.بالاخره بابام بیرون میاد یه روزی.منم بالاخره بساز بفروش میشم.28 سالمه اما اگر امید نداشته باشم مطمینا الان اینترنت نبودم.الان زیر خاک خوابیده بودم.تا لحظه اخر زندگیم تلاش میکنم.شاید یه وقتایی گریه کنم.اما صبح که افتاب طلوع میکنه شروع میکنم به مطالعه و این در و اون در زدن.هنوزم بدبختی دارم.اما اینو گفتم که هرکاری میکنید بکنید.اما ناشکری نکنید.
این پست رو بعنوان جمع بندی و برای افرادی نوشتم که ممکنه مشکلی مشابه من داشته باشند مثلا هم رشته من باشن
از لطف همه دوستان عزیز هم ممنونم
به نظر خودم راه حل مشکلاتم مشخصه پس دیگه به این سایت نمیام
از دوستای خوبم تشکر میکنم و امیدوارم توی این مدت کسیو نرنجونده باشم
از دوست عزیزم آقای فرهنگ 27 و مدیر همدردی و فرشته مهربان هم عذرخواهی میکنم اگه حرفی زدم که ممکنه ناراحتشون کرده باشه
امیدوارم به بزرگی خودشون ببخشند
این اخرین پست من بود ،پست شماره 333 (تعداد پست هام هم مثل نام کاربریمه :58:،راستی نام کاربریمم میزارم برای فروش چون خیلی رنده :311: )
امیدوارم هرجا که هستید موفق باشید
-
جناب 1234567 چرا دیگه به تالار نمیاید؟؟؟
به این فکر کنید یکی با صحبتهای شما مشکلش حل بشه.