نوشته اصلی توسط
asal25
ممنونم از نظرتون. بله دخالت خانواده ها هیچ ربطی به این چیزا نداره. نگرانی من از اینه مثلا کارش تو تهران خوب پیش نره و مجبور بشه بره روستاشون و من واقعا نمیتونم اونجا زندگی کنم. از طرفی خانوادش رو به هیچ عنوان نپسندیدم. اصلا وقتی اومدن خونمون شبیه همه چی بود غیر از خواستگاری. در پست اولم اشاره کردم که عموش چطور رفتار کرده. اینم بگم که نمیخواستن عموش رو بیارن ولی ظاهرا بیش از اندازه براش احترام قائلن (یعنی باباش نتونسته به عمو بگه نیا، منم میگم پسره خودش چطور میتونه جلو اینا وایسه و حرفش رو بگه؟) حالا خانوادم میگن اگه خانوادش خوب بودن، بدترین حالتش این بود که میرفتین روستا، بعد از مدتی میرفتین جای بهتر، ولی وقتی عمو هیچکس رو غیر از خودش آدم حساب نمیکنه، پدره نمیتونه رو حرف داداشش حرفی بزنه و مادره رو کسی به حساب نمیاره و اونم مثل مجسمه میشینه، خب به چه امیدی دخترمون رو بسپریم به این آقا با همچین خانواده ای که کلی هم تفاوت قرهنگی بینمون هست.
از لحاظ اقتصادی تقریبا مساوی هستیم. اما از لحاظ فرهنگی اختلافات خیلی زیاده. مثلا در خانواده ما اینجوریه که فامیلای درجه1(عمو دایی خاله عمه...) در بله برون از ماجرا خبر دار میشن و قبل از بله برون اگه کسی حرفی بزنه دخالت محسوب میشه، درحالیکه اونا عمو رو هم آورده بودن(تازه قرار بود دایی هم بیاد که براش مشکل پیش اومد و نشد)، یا مثلا اینکه در خانوادمون همه حق صحبت و اظهار نظر دارن و اونجوری نیست که یکی حرفش رو به بقیه تحمیل کنه، اما در طول جلسه خواستگاری مادرش حرف خاصی نزد یا بهتر بگم اجازه صحبت رو فراهم نمیکردن براش و اون هم هیچ مشکلی نداشت و کاملا براش عادی بود. یا مثلا عموش اجازه صحبت رو به هیچکس نمیداد، حتی به برادر خودش. ما اصلا در جمع خانوادگیمون هیچ وقت وسط حرف هم نمیپریم، چه برسه به خواستگاری که کاملا رسمیه، اما عموش اصلا اجازه حرف زدن رو به کسی نمیداد و حتی چند دقیقه اوضاع طوری شد که من ترسیدم مامانم و عموش دعواشون بشه!!! یا مثلا باباش و عموش پیراهن مشکی پوشیده بودن که ما خیلی ناراحت شدیم و دلیلش رو ازشون پرسیدیم گفتن 2ماه پیش یکی از فامیلامون فوت کرده (فامیل دور) واسه همین! خب حالا مشکی پوشیدن من کاری ندارم ولی میتونستن عوض کنن بعد بیان خونمون. بنظرم اینا نشانه سهل گرفتن و ارزش قائل نشدنه.
اینا چون از راه دور اومدن و موقع نهار میرسیدن ما براشون نهار تدارک دیده بودیم. ما همیشه یه بشقاب سوپخوری، یه بشقاب واسه سالاد و یه بشقاب برا غذای اصلی برا هرکس میذاریم. اینا که اومدن سر سفره اصلا هنگ کردن و نمیدونستن چیکار باید بکنن، همه چی رو قاطی کردن باهم! خب این مورد واسه من زیادم مهم نیست ولی میگم احتمالا تو بقیه موارد مهم تر هم اینجوری هستن و مشکل ساز میشه.