-
من درس نخوندم ضررشو میبینم ولی امتحان پایان ترم هم هست بازم وقت واسه جبران هست ؟! الان من باید خودمو تنبیه کنم چطوری؟ با فحش دادن به خودم با خنگ و بیسواد دونستن خودم با تنبل و بی ارزش خطاب کردن خودم بعدم خودمو ببخشم به خودم قول بدم برای پایان ترم جبران میکنم . اما نمیتونم به جبران فکر کنم الان میخوام خودمو بکشم!:301: چرا همیشه اشتباه میکنم میدونم دارم اشتباه میکنم اما بازم ادامه میدم بعدشم خودمو سرزنش میکنم این داستان ادامه دارد ...
- - - Updated - - -
چطوری میشه وقتی ناراحتی درس بخونی یا وقتی تمرکز حواس نداری چطوری ؟؟ ؟؟ من عصبانیم ناراحتم بیشتر هم از دست خودم . اشتباهاتی کردم که به خاطرشون از خودم بدم اومده انگار خدا نمیبخشه منو مجازاتم میکنه با تنها گذاشتنم با غمگین نگه داشتنم ...:302:
-
عزیزم. درست ترش اینه که اول خودتو خیلی دوست داشته باشی بعدش یکی دیگه رو. وقتی خودتو دوست داشته باشی تا حد زیادی اون اعتماد به نفست هم درست میشه. حتی شاید کاملا اعتماد به نفست هم درست شه.
عادت ماهانه هات با درد نیست انگاری :) وگرنه هر بار می فهمیدی یعنی چی سلامتی! عزیز دلم سلامتی جسمی خیلی هم مهمه.
الان یه مقدار به خاطر امتحان فردات تحت فشاری. برو درساتو تا هر جایی که میشه بخون. البته نمی دونم چه مقدار زمان داری برای خوندن چون شب شده. اما تمرکزتو بذار سر همون امتحانت و ارامشت. همین. بعدا فردا راجع به زندگی و تنهایی و این چیزا فکر می کنی. الان ارامش بده به خودت به این چیزا فکر نکن.
هیچوقت خودتو سرزنش نکن.
الان به خودت ارامش بده.
خدا سراسر بخششه. خودت خودتو ببخش. هیچکسی نمی خواد مجازات شی. خدا می خواد شاد باشی. خودت خودتو ببخش و انقدر سرزنش نکن. اینهمه کلمات مهرامیز. یکیشو به خودت بگو. بگو به خودت دوستت دارم. بگو من همیشه تو رو دوست دارم. بگو تو رو بی توقع بی شرط دوستت دارم. تحت هر شرایطی.
:72:
-
آرامش بدم چطوری؟ دیگه انقدر گریه کردم که نای درس خوندن ندارم . دیگه دیره .
- - - Updated - - -
نمیدونم چرا باید خودمو دوستداشته باشم هر وقت از خودم خوشم میاد خیلی کوتاه و زود گذره دوباره از خودم متنفر میشم
- - - Updated - - -
وقتی اشتباهی میکنم وقتی ضعفامو نشون میدم هیچ تلاشی هم واسه خوب و آدم شدن خودم نمیکنم به نظرم یه حیوون لالم نه از حیوونم کمترم باز حیوون یه فایده ای داره
-
اگه واقعا دیگه فرصتی نداری بخونی پس غذا مسواک لالا بی اینکه خودتو اذیت کنی. اگه یکی دو ساعت می تونی وقت بذاری بسته به اینکه درست چی باشه یه خلاصه مختصری سریع نگاه کن. کلیت رو بخون. دیگه به جزییات نمی رسی. در حدی که بتونی یه چیزایی تو دستت داشته باشی که بنویسی و همونا رو خودت گسترش بدی.
واسه اینکه بهمون از بچگی یاد دادن که باید خوب باشیم تا دوستمون داشته باشن. بقیه رو که ول کن. ولی خودمون دیگه می تونیم خودمونو مفت و مجانی دوست داشته باشیم. دوستی بی قید و شرط. تو دوست داشتنی هستی. دوست داشتنی بودنت هم هیچ ربطی به اینکه الان چقدر درس خوندی یا نخوندی نداره. نمره 20 نمی تونه دوست داشتنی بودنتو تعریف کنه. اصلا اینا به هم ربط ندارن. تو خودت دوست داشتنی هستی. نیاز نیست کاری کنی که ثابت کنی اینو به خودت.
-
آره مینوش جون کاش بتونم خودمو بی قید وشرط دوستداشته باشم مرسی از توجهت :43: :72:
-
سلام دوستای عزیزم :72: من اینهمه دیشب حرص خوردم استادم امتحان نگرفت! :311: :227: صبح که تو راه دانشگاه داشتم درس میخوندم خیلی بیشتر پشیمون شدم که چرا تنبلی کردم درسمو نخوندم چون خیلی خوب و شیرین بود ادبیات بودا! کلی دوستداشتم :43:
یه فال حافظ هم گرفتم ؛ خیلی حالمو خوب کرد! :43:
- - - Updated - - -
همای اوج سعادت به دام ما افتد :72: اگر تو را نظری بر مقام ما افتد
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه :72: اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع :72: بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار :72: کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال می بستم :72: که قطره ای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز :72: کزین شکار فراوان به دام ما افتد
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی :72: بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ :72: نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
خب دیگه آدم ناامیدی مثل من با غزلی از حافظ دلش خوش میشه .
-
سلام پونیو خانم، من تاپیکهات رو خوندم. یعنی سعی کردم پستهای خودت رو بخونم. متوجه نشدم که مشکل اصلی سر خوشگذرونیت فقط درس هست؟! یعنی مثلا اگه امشب بخوای خوش بگذرونی چی مانعت میشه؟ اگه چی نباشه یا چی باشه بهت خوش میگذره؟
مثلا من روزهای پنج شنبه بعدازظهر خیلی بهم خوش میگذره، چون همون کارهایی رو میکنم که دوست دارم ولی اگه فرداش خیلی کار داشته باشم یا یک کار عقب مونده داشته باشم، اینجور وقتها فشاری که روی من هست نمیزاره اونجوری که دوست دارم لذت ببرم.
تو هم همینجور چیزها باعث میشه که بهت خوش نگذره یا مشکلات مهمتری داری یا اینکه اصلن نمیدونی چرا؟
-
سلام آقا توجیه . خوش گذروندن تو تنهایی واسم سخت شده. با وجود اینکه عادت دارم به تنهایی گاهی وقتا خیلی آرومو خوشحالم اما یه وقتا خیلی بهم فشار میاد چون رابطم با خانوادم صمیمی نیست هیچ رفت و آمدی هم با فامیلو اینا نداریم . وقتی با دوستام هستم توی دانشگاه خوشحالم دوستامم نظرشون راجع به من اینه که یه موقع ها خیلی خوشحالم یه موقع ها افسرده و ساکت ! ولی تازگیا دیگه با دوستامم سعی میکنم اون حال بدم رو نشون ندم ؛ وقتی میام خونه تنهام تو اتاقم آخر هفته ها دو سه روزی که تعطیلم هیچ کاری نمیکنم که بهم خوش بگذره استراحت کردن هم دوست ندارم با اینکه خیلی به نظر آرومو شل میام ولی دوستندارم تو خونه بشینم بخورمو بخوابم. دانشگام به خونه دوره 3 ساعت تو راهم کلاسم که تموم میشه دوستدارم زود برسم خونه بخوابم استراحت کنم . ولی تا میرسم دوباره یه عالمه حس منفی میاد سراغم با اینکه میرسم چشم به هم میزنم ساعت 12 شبه و باید بخوابم صبحم زود پاشم برم دانشگاه بدون هیچ هدفی فقط میرم که نگند بی سواد موندو از قافله عقب نباشم
قبل ازینکه کنکور بدم کلی دعا میکردم که حتما قبول بشم تنها امید و دلخوشیم این بود که برم دانشگاه حتما هم دولتی باشه چون هزینه آزاد رو نمیشد تامین کنن . قبول شدم خدا روشکر . ولی الان دیگه برام هیچ ارزشی نداره حتی رشته ای که انقدر دوستش داشتم دیگه اونقدر برام جذاب نیست شاید من دمدمی ام نمیدونم چرا از کاری که قبلا عاشقش بودم دیگه لذت نمیبرم ؟؟
- - - Updated - - -
فشار کاری؟! من اگه خیلی فشار کاری برام مهم بود که الان 6 ترمه نبودم دلایلی که دارم واسه مشروط کردن خودم در ترم 3 این بود که اصلا دوستنداشتم برم سر کلاسام حالم از دانشگاهو نقاشی بهم میخورد افسردگی شدید کلاسامو همش خواب میموندم به کلاسام نمیرسیدم
راهمم دور بود و فشرده بودن و زیاد بودن کلاسام ،که اینم تقصیره آموزش دانشگاه بود که نزاشتن با انتخاب واحد خودم ترمو شروع کنم اصلا درک نکردن که من راهم دوره گیر میدادند که نمیتونی حذف کنی اگه حذف کنی 5 ترمه میشی ! هیچی دیگه آخرش مشروط شدم 2 تا درسو حذف به صفر شدم ! همش دوستام سرزنشم میکردن دیوونه شدی باید میومدی التماس استاد میکردی بهت نمره بده اما من برام دیگه هیچی مهم نبود زدم به بیخیالی گفتم به درک اصلا میرم انصراف میدم اصلا میخوام 5 ترمه شم به شما چه ؟! اینکه معدلم بیاد پایین بهتره یا یه ترم کوتاه بهمن رو که مثل باد میگذره ( الانم داره تموم میشه) بازم بیام دانشگاه ؟! من واسه اون نمره ها واسه کم بودن معدلم ناراحتم احساس مزخرفی دارم الکی الکی مشروط شدم وباعث شد که 6 ترمه بشم وگرنه الان ترم آخر بودم :54: حالا تو فامیل میپرسند دانشگاه میری هنوز کاردانیت باید تموم شده باشه من نمیدونم چی بگم خجالت میکشم فکر کنم اصلا لیاقت اینکه ادامه بدم رو ندارم .
- - - Updated - - -
مثلا ترم 3 رو که مشروط شدم سر کلاسام نمیرفتم به جاش میشستم تو خونه گریه میکردم ای کاش لا اقل خوش میگذروندم ! خیلی هم حضور ذهن ندارم اصلا نمیدونم چم شده بود . یادمه بیشتر وقتا خسته بودم . الان که رفتم سایت نمره ها مو دیدم بازم اعصابم خورد شد من کار احمقانه زیاد انجام میدم مثلا حتما میخواستم نمره ی خوب بگیرم میرفتم به زور التماس آموزش و استاد میکردم که منو حذف کنن اما نه حذف به صفر بعد که دیدم تلاشم بی نتیجست گفتم باشه اصلا بزار صفر بگیرم ترم دیگه برمیدارم انقدر میخونم تا 20 بگیرم . یا استدلال دیگه ای داشتم تو درسای تخصصی اون استادی که بهتر بود رو واسش کارعملی خوب انجام میدادم که ازش 20 بگیرم ولی اونی که باهاش حال نمیکردم یعنی کاری که ازم میخواست رو دوست نداشتم انجام بدم نمیرفتم سر کلاساش ! اونم حذفم کرد با وجود اینکه ازم خوشش میومد مشکلی باهام نداشت حتما باهام راه میومد اما روز ژوژمان نرفتم کارامو نشون بدم خب کارام خیلی کم بود یادمه استاده خیلی ازدستم ناراحت شده بود نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم . یه دلیل دیگه کم کاریم این بود که کارایی که باید انجام میدادم عجله ای بود به خاطر تعداد شون که زیاد بودند . اصلا خوب نمیشد منم که ارادم ضعیف شده بود دلم میسوخت پول بدم به بوم و رنگ . میخواستم یه کار خیلی با ارزش انجام بدم که همه تحسین کنن ! همش فکر میکردم اشتباه کردم این راهو رفتم من استعدادشو ندارم . ولی یه عده میگند استعداد داری ولی باور نداری . شاید میخوان دلخوشم کنن ازین نا امیدی در بیام .
-
پونیو خانم، خوشگذرونی توی زندگی همه خیلی مهمه. من حتی فکر میکنم که هدف زندگی چیزی بجز خوشگذرونی نباید باشه. تو هنوز سنی نداری. جای دختر من به حساب می یای. میتونی با رعایت کردن بعضی چیزهای کوچک و تغییر مسیرت در آینده ای نزدیک برای خودت زندگی خیلی خوبی بسازی که هم خودت ازش لذت ببری و هم کسانیکه باهات هستند از در کنار تو بودن لذت ببرند.
من فکر میکنم که یک اصل مهمی هست که هیچ وقت نباید یادمون بره اونهم اینه که ما داریم زندگی میکنیم که لذت ببریم. همین. هدف خلقت فقط و فقط لذته.
بهونه های لذت و راهش رو باید خودت پیدا کنی. فقط نباید یادت بره که این لذت برای اینکه تداوم داشته باشه و حتی همین حالا برای اینکه یک لذت واقعی باشه باید یکسری کارها مثل درس خوندن یا بعدن شاغل بودن،... باید کنارش باشه وگرنه توی زندگیت شاد نخواهی بود، لذت نخواهی برد. ولی انجام اون کارها هم باید طوری باشه که ازشون لذت ببری. البته در مورد شما الان نمیشه روی این موضوع بحث کرد. شما فعلا باید مدرکت رو بگیری و این چند ترم رو تموم کنی. پس باید از همین رشته ای که الان میخونی یه جوری خودت رو قانع کنی که لذت ببری.
من چیزهایی مثال میزنم که خودم از اونها استفاده میکنم شاید بهت کمک کنه. تو هم اگه بعدن اگه کارهایی سراغ داشتی که در زندگی بهت لذت میده لطفا برام بنویس :
- اول اینکه شب قبل باید مشخص کرد که فرداش چه کارهایی باید انجام داد. یعنی همون مقدمه لذت که کار و درس هست! تعداد کارهایی که مشخص میکنی باید کم باشند که از عهده اش بر بیای. ضمن اینکه از همون ابتدای روز به فکر انجام اون کارها هستیم و سعی میکنیم زودتر انجامشون بدیم تا خیالمون راحت بشه ولی همیشه توی ذهن باید باشه که ما وظیفه اصلیمون خوش گذرونی هست!
- چندتا از این کتابهای صوتی البته رمان توی گوشی داشته باشی که اگه جایی بیکار بودی بهشون گوش بدی (البته چون من رمان دوست دارم، شما هم مثلا توی مسیر رفت و برگشت از دانشگاه باید کاری رو بکنی که دوست داری).
- سر زدن به خواهر برادرها. مخصوصا خواهرها اگه بچه های کوچک دارند! اونوقت دیگه هر فرصتی گیرت بیاد باید از اونجا سر در بیاری
- توی خونه تلویزیون باید کم دید. به نظرم تلویزیون آدم رو از خودش و از زندگیش دور میکنه. یک رادیو البته اگه از داخلی ها خوشت نمی یاد از نوع اینترنتی باید پیدا کرد و اونرو دنبال کرد
- اگه بتونی گاهی سازی مثلا تار بزنی و حال کنی.
- اگه کسی گیرت بیاد باهاش شطرنج بازی کنی!
- هوا خوب باشه بری بیرون قدم بزنی. توی پارک میشه ساعتها نشست و فقط ملت رو تماشا کرد و لذت هم برد!
- یک برنامه بچینی برادری، زن برادری، خواهری، شوهر خواهری، بچه خواهری، یک کسی رو پیدا کنی سر کار بزاری و اذیت کنی!
.....
پونیو خانم، لذت. فقط لذت. لطفا با جزئیات ببین اگه چیزی هست که مانع میشه که لذت ببری اونها رو بنویس تا یکی یکی براشون راه چاره پیدا کنی. به آینده های دور هم سعی کن زیاد فکر نکنی. فعلا فقط آینده ای که بهش فکر میکنی کاری هست که باید فردا انجام بدی.
-
خیلی ممنونم ازتون آقای توجیه :72: درسته من تو این سن و سال باید خوش بگذرونم که بعد حسرت نخورم .ولی متاسفانه خوش نمیگذره . هنوزبیشترین دغدغه ی من همین درس و دانشگاست . خب همین درس و دانشگاست که باعث میشه موفق شم تو زندگی . همه چیز زندگی به این بستگی داره که چی کار بلد باشی انجام بدی اگه کاری بلد نباشی سریع بهت لقب بی عرضه و بی سواد رو میدن یا من که دارم هنر میخونم دیدم چند باری استادم به بعضیا میگفت عوام ! یجوری که انگار فحش باشه واسه آدمی که داره هنر میخونه . ولی من خودم همچین اعتقادی ندارم به نظرم همه ی آدما ارزش دارند شاید هم شعار باشه نمیدونم ! ولی دکتر و مهندس شدن برای مردم بیشتر ارزش داره تا هنرمند هنرمندام اگه کسی درکشون نکنه سریع میگند شما عوامید! :311: .
قبول دارین یه عده کلی درس میخونن بازم شعور ندارند بی ادبند یا غرور کاذب دارند هیچکس رو جز خودشون آدم حساب نمیکنند؟ (یوقت توهین نباشه به آدمای تحصیل کرده استثنا هست )
دیشب هم واسه خودم برنامه ریختم که فردا تعطیل نقاشی کنم یه کار عقب موندس حتی اگه دوست ندارم انجام بدم بازم انجام بدم شاید علاقه مند شم مثل قبل ؛ با آرامش بدون فکر به این که کار خوبی میشه یا نه بدون ترس ازینکه دیگران نظرشون چیه ، ولی خودم رو وابسته ی نت کردم , واسه این کار یه چیزی تو ذهنم بود اما خوب راجع بهش اطلاعات نداشتم شاید هم داشتم ولی چون میخوام کارم بی نقص باشه دوستدارم اول خوب ببینم ذهنم پر بار شه بعد اون کارو شروع کنم اما از اونجایی که فیلترینگ ایران کرمشو ریخت و منو عصبی کرد دوباره آرامش من رو بهم زد نتونستم اون کارای نقاشی رو که بهم کمک میکرد رو ببینم فیلتر شکن سایفون کار نمیکنه چرا اول صبحی اعصاب آدمو خورد میکنین پیرمون کردین ! من بیکارم که کلی از وقتم رو پای نت بگذرونم واسه دیدن چند تا تصویر که آخرم موفق نمیشم ببینم ! خب پول هم ندارم کتابای گرون قیمت هنری رو تهیه کنم چیکار کنم!؟ :97: حالا من مجبورم با خنگی و نادونی کارم رو انجام بدم ولی از خلاقیتم استفاده کنم . :18:
- - - Updated - - -
راستی اینم بگم چیززایی که باعث میشه لذت نبرم؛ فکر کنم ترس از نظر اطرافیان باشه چون خیلی حساسم خودمم خیلی وقتا خودمو زیر سوال میبرم . مدام جلوی آینه ام و از خودم ایراد میگیرم حالا دیگران بیان بگن تو خوبی من فکر میکنم دروغه چرا؟ چون فلانی یه ایراد ازم گرفت که هنوز یادم نرفته فکر میکنم اون رفتارم از نظره همه بده مثلا کم حرف وآروم بودن مثلا بزرگ بودن بینی ! حالا همه هم بیان بگن این بینی به صورت شما میاد با نمکی منم میگم انقدر دروغ نگین برا دلخوش کردن من ؛ شما دوستامید دوستم دارید که اینجوری میگید. حالا دوست من قسم میخوره به قرآن نه ! من باور کنم حرفاشونو یعنی من جلو آینه توهم میزنم که زشتم ؟!