نوشته اصلی توسط
دختر 7
توجیه عزیز
حرف های شما کاملا درسته
ولی من به عنوان زنش این انتظار رو دارم که نظر من و شرایط من رو هم درک کنه
وقتی می بینم همه کارهاش توی شهر محل سکونت منه و هفته ای یک بار هم نمی ره خونه پدریش چون نمی تونه اینطوری به کارهاش برسه همه دوست ها و فامیل خودش توی شهر من سکونت دارن وقتی اهالی روستای اون ها تو رنج سنی 60-70 هستن
دیگه برای من جوون 27 ساله چی می تونه سرگرم کننده و جذاب باشه ؟ اینکه شوهرم از دستم راضی باشه ؟ اینکه پدر شوهرم بگه به به چه عروس حرف شنوی دارم ؟
پس من چی ؟ نظر من ؟ خواسته من ؟ رضایت من ؟ ؟؟؟
خودم باید قید بودن و هست بودن و وجود داشتن خودم رو بزنم
وقتی کاری باعث شادی و خوشحالی من نشه یقینا انجامش نخواهم داد هر چند رضایت دیگران رو در پی داشته باشه
دوست داشتن به کنار و آینده نگری هم به کنار
من به این دنیا اومدم تا زندگیم رو اونجور که دوست دارم بسازم نه اینکه بدم دست اشخاص دیگه تا برام بسازنش
ساخته خودم حتی اگه بد هم ساخته شد می گم خودم کردم
ولی اگه بدم دست کس دیگه و بد بسازنش هرگز خودم رو به خاطر این بی مسئولیتی که خودم در حق خودم کردم نمی بخشم .