مرسی از همه دوستان .
خانمها سارا ، مصباح ، شیدا ، دلجو واقعا خوب تونستند من رو از لابلای همین چهار تا جمله ای که نوشته بودم بشناسند. چیزهایی رو گفتید که خودم هم به این دقت بهشون هرگز فکر نکرده بودم و شاید گذری از ذهنم رد شده بود. اما الان احساس می کنم تونستم خودم رو بهتر بشناسم
سارا واقعا ممنونم. کاملا فهمیدی که من چی می خوام . دلم واقعا جذب اون دسته ای که گفتم نمیشه .
مصباح جان
احساس می کنم تو از خودمونی بودن و سخت نگرفتن و ادعای خوبی و مداوم دم از اظهار دانش و... نکردن خوشت میاد.
فکر می کنم دوست داری همسرت آدم خیلی منعطف و راحتی باشه.خط قرمز داشته باشه ولی خیلی پررنگ نباشه.خیلی سخت گیر نباشه.اظهار فضل نکنه و آدم شیطون و شوخ طبعی باشه.کنجکاو باشه.اما نه کنجکاوی علمی؛کنجکاوی از روی شیطنت و سر به سر گذاشتن.
کاملا درست گفتی. می دونی راستش یه مدتی خواستگاری داشتم که بچه مثبت ++++ بود . ببین من با این آدم سه چهار ماهی آشنا شدم . بیرون می رفتیم و .... ولی من اصلا حس نمی کردم که با یه مرد بیرون رفتم. انگار با یه بچه بیرون بودم. این ادم کلی ابراز احساسات می کرد و دوستت دارم می گفت . اما فقط یه بار نه از من تعریف می کرد و .... مثلا یه بار بر نگشت بگه اندام خوبی داری یا مثلا من دو ساعت حاضر می شدم و به خودم می رسیدم اصلا انگار نمی دید . (فقط یه بار بعد از برگشتن با یه حالت خجالت ده بار اس ام اس داد که یه چی بگم ناراحت نمیشی و همش می گفتم بگو . می گفت آخه روم نمیشه و می گفتم خب نگو و میگفت آخه دوس دارم بگم و می گفتم بگو و .... خلاصه منو جون به لب کرد و بعد اس ام اس داد که امروز خیلی خ... شده بودی ! :| :| (منظورش خوشگل بود ، حتی روش نشد کامل بگه) . آی بدم اومد . آی بدم اومد ....
خب مرد رو چه به خجالت !! مرد باید پررو باشه و زن خجالتی . والاااا
دوس دارم بیرون که میرم تو سر و کله هم بزنیم . نه اینکه این مدلی ....
شیدا جان این رو هم درست فهمیدی. علاقه زیادی به کمک کردن به دیگران دارم که همیشه برام مساله ساز میشه . پس احتمال داره این موضوع هم تو این طرز فکرم موثر بوده باشه .
اگر ما همیشه برنده باشیم خسته می شیم
اگر همیشه بازنده باشیم هم ناامید می شیم و دیگه تلاش نمی کنیم.
نمی دونم چیکار کنم . ولی انگار خودآزاری دارم . دوس دارم توی نوسان گرفتن و نگرفتن محبت باشم. از آدمهایی که مدام بهم محبت کنن زده میشم و فراری. آدمایی هم که محبت نبینم ازشون رو سریع دورشون یه خط می کشم . نمی دونم اینجای کار برام مساله ساز خواهد شد یا نه . الان مساله اصلیم این موضوع شد !!!
دلجو جان از تو هم ممنونم .
از اون اول که جمله اول پستت رو خوندم فکرم مشغول شده که والد ، بالغ یا کودکم فعاله و هنوز به نتیجه نرسیدم . احساس می کنم هر سه به یه اندازه فعالن.
اولا که تمایل زیادی برای کمک به دیگران و حمایت اونها دارم که این انگار والدم فعاله
دوم اینکه با بچه ها بودن رو فوق العاده دوس دارم و خودمم قاطی شون میشم .و بر عکس پدر و مادرها که بچه ها رو دعوت به مودب بودن و ... می کنن من ازشون میخوام بپرن و بدواند و شیطنت کنند و جیغ و داد و بچگی کنن و واقعا لذت می برم و همیشه ام بهشون میگم سخت نگیرن و .... که همه اینا هم نشون میده کودکم فعاله
و از طرف دیگه هم اون قدر عاقل شناخته شدم که حس می کنم بالغم فعاله .
در واقع رسما گیج شدم .
و اما اعداد 1 الی 7
این بار از حضورت خوشحال شدم. مرسی که با وجود برخورد بد من باز هم به تاپیکم اومدی . من از رفتار بدم معذرت میخوام. خوشحال شدم نظرت رو خوندم.
و در جواب حرفات هم دوستان باید نظر بدن. چون روی صحبتت تا حد زیادی با اونها بود. در هر حال از اومدنت خوشحال شدم .