سلام
تشكر دوست عزيز
دهه شصتى ها سختگير ترند ، چون پخته ترند
منم چند سال پيش از روى ناپختگى گرفتار اين مسأله شدم كه اگر به الآنم بود هرگز راضى به دوستى با پسرى نميشدم
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من سخت گیری ربطی به پختگی نداره. دلیلش حرص و طمع بیشتر و عدم اعتماده. این اتفاق هم که افتاده شاید قسمت شما بوده باشه. من اینارو 4 سال قبل شما تجربه کردم درکتون میکنم!
امیدوارم مشکلتون به زودی حل بشه
شايد دليل عدم اعتماد باشه اما حرص و طمع ندارم
منم كه به قسمت فكر ميكنم از بهم زدن و جدا شدن پشيمون ميشم
دوست دارم بيشتر درباره جزئيات رابطه 4سال پيش شما بدونم و درباره چگونه به اينجا رسيدنش
البته اگر ممكنه
ممنون اميدوارم شما هم به آرزواتون برسين
- - - Updated - - -
شايد دليل عدم اعتماد باشه اما حرص و طمع نيست ، عدم اعتماد هم بدليل تجربه آدمها از محيطه كه با چشم باز ميبينننميشه به هيچ انسانى اعتماد كرد
.منم كه به قسمت فكر ميكنم از بهم زدن و جدا شدن پشيمون ميشم
دوست دارم بيشتر درباره جزئيات رابطه 4سال پيش شما بدونم و درباره چگونه به اينجا رسيدنش
البته اگر ممكنه
ممنون اميدوارم شما هم به آرزواتون برسين
- - - Updated - - -
شايد دليل عدم اعتماد باشه اما حرص و طمع نيست ، عدم اعتماد هم بدليل تجربه آدمها از محيطه كه با چشم باز ميبينن نميشه به هيچ انسانى اعتماد كرد
.منم كه به قسمت فكر ميكنم از بهم زدن و جدا شدن پشيمون ميشم
دوست دارم بيشتر درباره جزئيات رابطه 4سال پيش شما بدونم و درباره چگونه به اينجا رسيدنش
البته اگر ممكنه
ممنون اميدوارم شما هم به آرزواتون برسين
و اما داستان ما
4 سال پیش بود من 18 سال داشتم تو نت با یک دختر خانم آشنا شدم. با اخلاق و رقتاری متین و خیلی خوش برخورد بود. ماه رمضان بود زمان آشناییمون. بعد اینکه بیشتر حرف زدیم از خودمون آشنا در اومدیم یجورایی، مادرم قبلا معلمش شده بود و برادرش همکلاسیم. مادرش هم با مادرم آشنا بودن. به هم دلبسته شدیم کاملا پاک. قرار گزاشتیم همو ببینیم. خیلی به دلم نشست. یه دختر چادری . ما دو سال هم موندیم تا اینکه مادرمامون مخالفت کردن. ما قول و قرارامونو گزاشتیم واسه دو سال بعد. و من به مادرمجریان رو گفتم و رفتن خواستگاری. امشب پدرامونم باهم حرف میزنن با مادرم میرن خونه دختر خانم. ولی منو نمیبرن :54: دیگه فوق سنتی شد. میخوان اولش اوکی شه بعد من عروس خانوم رو ببینم. دعا کنین کنار بیان تا دیگه منم ببرن با خانوم حرف بزنم:72:
- - - Updated - - -
اضافه میکنم منم میرم. مادرش خواسته منو ببینه :)
موفق باشید
یا حق
اضافه میکنم منم میرم. مادرش خواسته منو ببینه :)
امشب مراسم خواستگاریه و شرایطامونو مطرح میکنیم
موفق باشید
یا حق
مديران گرامى يا دوستان عزيز كه دسترسى به حذف مطالب دارن، (((لطفا اين تاپيك را حذف كنيد)))
تشكر
مديران گرامى يا دوستان عزيز كه دسترسى به حذف مطالب دارن، (((لطفا اين تاپيك را حذف كنيد)))
تشكر
سلام، باید مشترک آزاد سایت بشین و بعد تاپیک تون رو ببرین مخفیش کنین!
از اینجا میتونی بری: پرداخت اشتراک
ممنون همين مشترك اسير خوبه !