نوشته اصلی توسط
paiize68
شمیم الزهرای عزیزمگه وقتی میری پیش مادرت باید فقط درموردزندگی توصحبت شه؟این اشتباهه!اتفاقا برعکس حرف مامانت کسی اززندگی شخصی زن وشوهرنبایدخبرداشته باشه توباید محرم اسرار شوهرت وخانوادش باشی.باید اینو قبول کنی که خانواده شوهرت هم دیگه جزیی از زندگیت شدن.چراخوبی هاشون روبه خانوادت منتقل نمیکنی.تااونجایی که یادمه شما خیلی به اصول وقواعد دینی پایبندی پس باید سعی کنی دیگه غیبتشون روپیش مامانت نکنی.میتونی پیش مادرت ازاتفاقهای خنده دارکه توی خونه واسه خودت وشوهرت میفته تعریف کنی.یالحظه های خوبی که باهم دارید.متاسفانه مامانت هم به اندازه توازاین زندگی ناامید وناراضیه ونمیدونه چطرمیتونه بهت کمک کنه.خودت بایدیه کاری کنی که اون اینجوری فکر نکنه.قبلا هم گفتم ازخوبی هاشون بگو حتی اگه ندارن ازخودت بسازتااین کدورتهابرطرف بشه.اگه این کاروکنی صمیمیت بین شوهرت وخانوادت هم بیشترمیشه.
درمورداون عکسهایادرخواستهای دیگه ات اول باید سعی کنی رابطه خوبی باشوهرت داشته باشی تااونم ازت راضی باشه وهرکاری که توبگی روواست انجام بده.میشه توضیح بدی صمیمیت بین خودت وشوهرت چطورهست؟ازچندماه پیش تاالان تغییری کرده؟چیزی دراین باره نگفتی.