-
سلام
و اما من...حالم خوب نيست.فكر كنم از دست ناله هاي من خسته شده باشيد.ولي چي كار كنم.دارم زندگيم رو به جهنم تبديل مي كنم.هفته بعد سالگرد ازدواجمه.هيچ برنامه اي ندارم ...من لج بازم دوست دارم بدونم اون چه برنامه اي داره.ولي اون گير الا تو اول بگي.من قبلا بهش يك چند تا ايده داده بودم ولي اصلا يادش نيست.اخرش ميگه اين اصلا روز توئه.براي تو مهمه ما مردا به اين چيزا اهميت نميديم واسم من مهم نيست.اين حرفش منو عصبي تر كرد.گفتم روز منه!!!!!مرسي پس لازم نيست تو بياي خودم واسه خودم ميرم مسافرت.
اين روز ماست .ميگه من چيزي تو ذهنم ندارم.من بهش مي گم من دوست دارم ببينم سطح توقعت در چه حده تا من هم در اون حد ايده بودم.اومده با يك شوخي مسخره ميگه بريم ستار باكس ،يك كافي شاپ!!!!بهش مي گم مرسي از ايدت سالگرد ازدواجم برم قهوه بخرم؟ميگه به خاطر همين نميگم.بهش مي گم من هر موقع كه دلم مي خواد مي تونم اون جا برم .مي گه اهان حتما بايد برم يك جايي كه هر موقع كه دلت مي خواد ،نتوني بري.!!!!!
من و اون تا حالا هيچ چيز خاصي با هم نداشتيم.دوست دارم حداقل سالگرد ازدواج خاصي داشته باشيم.
ولي من مي دونم همش به دوست نداشتنم ربط داره.همه ي دعوا هامون.
-
سلام دوست عزیز
دقیقا همه اش به بهانه هات ربط داره ،آخه دختر خوب سالگرد ازدواجت قهوه بخوری چی میشه ؟؟؟؟حتما باید آپولو هوا کنی؟
ببین خانومی کمیت مهم نیست کیفیت مهمه،اون روز خاصه ولی خاص بودنش به مکان نیست به حس خاص شما و همسرتون هست،حتی نیاز نیست جایی بری توی خونه کنار هم شاد باشید،یه شام خوب بخورید یه هدیه از روی عشق بهم بدید،چقدر الکی سخت میکنید زندگی رو ...گاهی وقتها یه پیاده روی ارزشش بیشتر از سفر دور دنیاست.بهانه نگیر
-
سلام،
چرا همه چیز رو انقدر پیچیده میکنی؟ اگر هم شوهرت برنامهای داشته باشد، با این رفتارها تو فقط انگیزه او را از بین میبری، نه تنها برای این سالگرد ازدواج بلکه حتی برا مناسبتهای دیگر در آینده... خیلی راحت بگویم، در واقع با این رفتارها تنها داری او را دلزده و هر روز از خودت دور تر میکنی...
من نمیفهمم، کی میخواهی یاد بگیری که به عواطف شوهرت پاسخ مناسب بدهی؟ مگر هدف از یادآوری سالگرد ازدواج چه هست؟ غیر از تقویت رابطه، عشق و محبت بین شما دو تا هست؟ اما تو داری این فرصت برای نزدیکی بیشتر به همسرت را، تبدیل به یک بهانه برای درگیری و دلخوری بیشتر میکنی.
مهم نیست که جشن ازدواج را کجا میگیرید، اگر همدل باشید و از بودن با هم لذت ببرید، اگر از این فرصت استفاده کنید و رابطه تان را محکم تر کنید. راستش، من اگر جای تو بودم از پیشنهاد استار باکس حتی استقبال میکردم. به نظرم اصلا جای بدی نیست برای شروع یک جشن کوچک دو نفره. بروید دو تا قهوه سفارش بدید، یک کیک شکلاتی بگیرید و در حالیکه دارید این کیک رو با هم میخورید، بشینید در مورد رابطتون، زندگیتون، برنامتون برا آینده، با محبت، بدون محکوم کردن همدیگر و پیش داوری حرف بزنید. همین صحبتها در همین کافی شاپ ساده، حتی اگر درصدی به بهبود رابطه شما کمک کند، بسیار ارزشمند تر از با دلخوری نشستن در بهترین رستورانهای شهر هست.
مطمئن باش، اگر شوهرت از با تو بودن لذت ببرد، دلش میخواهد لحظه لحظه وقتش را با تو بگذراند، بهترینها را برایت فراهم کند و همه تلاشش را برای شادی تو بکند.
چیزی که من نمیفهمم این هست که چه اصراری داری که به شوهرت ثابت کنی او را دوست نداری. به همین سالگرد ازدواج نگاه کن، به او نشان دادی که مکان این جشن برایت اهمیت بیشتری از رابطه ات با شوهرت و هدف اصلی این جشن دارد.
دلم نمیخواهد فردا اینجا تاپیک بزنی که شوهرم میخواهد از من جدا شود و ...برای همین باز هم به تو برادرانه هشدار میدهم، در رفتارت تجدید نظر کن. سعی کن با محبت شوهرت را جذب کنی، عواطفش را درک کنی، دلزده اش نکنی. مطمئن باش، بازنده نهایی این رفتارها فقط و فقط خود تو هستی. شوهرت را عاشق خودت کن که اگر به چنین نقطهای برسی مطمئن باش او میخواهد همه دنیا را به پایت بریزد.
موفق باشی،:72:
کامران
-
سلام،
یکی از دلایل اینکه دوست داشتنش برات سخت شده، اینه که اجازه ندادی حس دوست داشتن اون شکوفا بشه. اغلب وقتی یه پسر کسی رو دوست داشته باشه، میتونه عشق رو در اون دختر ایجاد کنه. پس به جای اینکه به خودت فشار بیاری که دوستش داشته باشی، ببین چه چیزهایی باعث میشه اون تو رو بیشتر دوست داشته باشه؟
ببین به چیا علاقه داره؟ بهش احترام بذار. همدردی مقاله های خیلی خوبی در این مورد داره (حتما بخون، تو گوگل هم سرچ کن) مثل این: http://www.hamdardi.net/thread-32323.html
کلا این هدف رو برای خودت در نظر بگیر که خودتو تو دلش جا کنی. اینکار به خودی خود لذت بخشه و علاوه بر لذتش باعث میشه اون در موقعیتی قرار بگیره که تو رو عاشق کنه. یعنی کلا فضا پرمحبت میشه و این خیلی بهت کمک میکنه.
موفق باشی.
-
سلام دوستان
مرسي از نصيحت هايي كه به من داديد.اوضاع روابط من و شوهرم داره بهتر ميشه.از موقعي كه فهميدم برادرشوهرم عاشق يك دختر بي حجاب شده و مي خواد باهاش ازدواج كنه ،اون حس مثبتي كه نسبت بهش داشتم از بين رفت.و روابطم با شوهرم خيلي بهتر شده.ولي الان يك مشكل ديگه دارم كه واقعا هم جسمي و هم روحي داره اذيتم ميكنه،مادر شوهرم(خاله ام).خاله اي كه مثلا مثل مادره نقش عزرائيل رو داره تو زندگيم ادا ميكنه و جونم رو ميگيره.
-
عروس خاله میشه جزغاله :58::311:
- - - Updated - - -
یه چند مورد میشه مثال بزنید تا بهتر متوجه بشیم در مورد برخوردتان با مادرشوهرتان؟