نمایش نسخه قابل چاپ
خانم ریبال،شما بعد ازاون اتفاق،برگه ی پزشکی قانونی گرفتی،خودت هم حدس زدی که ممکنه همسرآیندت متوجه قضیه بشه،مدرکت فقط برگه ی پزشکی قانونی بوده.(به امید اینکه همسرتو رو خواهدپذیرفت)خب حالا نتیجه؛بددهنی شوهروسرزنشهاش واینکه مشکل خودته وبه من مربوط نیست. الان دقیقا هدفت چیه؟اثبات بی گناهیت وگرفتن حقت ازمتجاوز؟یا قانع کردن شوهربرای ادامه دادن؟بنظر خودت شوهرت چطورقانع میشه؟
خواهر خوبم شما که برگه پزشکی قانونی رو برای اثبات بی گناهیت داری الان مشکلت اینه که همسرت اونو قبول نداره ؟ یا میترسی قلبا بهت شک داشته باشه ؟ به نظرم بشین با شوهرت حرف بزن نه با دعوا بلکه با ارامش بهش بگو شما یه با ر مورد ظلم قرار گرفتی وفقط به خاطر ابروی خودت و خانواده ات مطرح نکردی حالام اگه میتونه با این قضیه کنار بیاد و دوستت داره حمایتت کنه و بهت ارامش بده وبا یاداوری اون هر لحظه تنتو نلرزونه یا اگه نمیتونه کنار بکشه وعذابت نده . نذار بدونه که تو از طلاق میترسی ولی بهش بگو که دوستش داری و دوست داری بهش تکیه کنی. واگه موافق باشه میتونی شکایتت رو پیگیری کنی .
ممنونم دوست گرامی واحد. بعد از سرزنش های که کرد یک جورایی دیگه باهاش راحت نیستم...هدف ااصلیم دقیقا به باور رسیدن همسرمه.من بهش حق میدم واقعا میخام که.مطمئن شه اما از طرفی هم میترسم تا آخر این شک باهاش باشه و یک روزی.که دیگه برای پیگیری دیر شده.تنهام بزاره و ترس دیگم.از اینه که مرور کردن خاطرات و پیشگیریش تاثیر بدی روم بزاره و زندگیمو تحت تاثیر قرار بده.هر لحظه ای که یادش بیوفتم بی اختیار اشکام.میاد میرم تو خودم حالا فرض کنید دوباره خاطرات مرور بشه اون آدم دستگیر بشه.و من دوباره ببینمش.داغون میشم...
- - - Updated - - -
آقای امین شوهرم سعی داره باور کنه اما.مطمئنم.قلبا.نتونسته براش سخته الان که بعضی وقتا بحث.میشه.من از حرفاش میفهمم باور نداره شاید از رو دلسوزی با منه،نمیدونم من میخام این شکو از بین ببرم از طرفی هم احساس بدی دارم از مرور خاطراتم نمیدونم به چه حالی میوفتم مخصوصا.که الان دیگه تنها نیستم این قضیه منو.مریض.میکنه
خواهر خوبم هم حال شما قابل درکه هم حال شوهرتون خوب ایشون هم بلاخره سخته براشون کنار اومدن با این قضیه خدا نگذره از اون ادم شیطان صفت و به سزای عملش میرسه حتما خدا جای حق نشسته مطمئن باشید . مطمئنم شوهرتون هم وقتی شناخت بیشتری از شما پیدا کرد دیگه به به اطمینان میرسه و هردوتون به ارامش میرسید.
سخته براش کنار اومدن؟اون مرد وظیفه داره الآن حامی زنش باشه.نه اینکه تحقیرش کنه.
ریبال،شوهرت باور نداره بهت تجاوز شده؟چه نظری داره؟
دوست عزیز فرهنگ بعضی وقتا که من اشتباهی میکنم همه رو.میزاره پای هم و سرزنشم میکنه میگه معلوم نیست با چند نفر بودی.فکر میکنه پی عشقم.بودم.و خودم خاستم.که این اتفاق.بیوفته بعدشم خودمو بهش انداختم دلم از حرفاش میشکنه.داغون میشم،من از یادآوری این خاطرات. حالم بد میشه،البته.یک بارم.پیش مامانش.گف این از اول مشکل دار بوده از اول بهم دروغ گفته من عصبانیش کرده بودم ولی خوب بازم نباید این حرفو میزد از رفتاراش میترسم که یک روز ابرومو ببره ااونوقت چجوری حرفمو به همه ثابت کنم هر چی هم زمان بگذره اثبات و.پیگیریش سخت تره
- - - Updated - - -
به نظر شما مخصوصا شما آقایون چه رفتاری با همسرم.پیش بگیرم؟؟کدوم راهو انتخاب کنم؟با توجه به سختی این خاطرات دنبال این کار پیگیری کنم میدونم.مریضم.میکنه و معلوم نیس چند وقت طول بکشه و سایش رو زندگیم باشه میترسم دیونه بشم.یا اینکه بیخیال بشم وشک همسرمو با مرور زمان با صداقت و...برطرف کنم.اصلا میشه؟شک از دلش میره؟؟شاید هم چند سال دیگه ابرومو ببره ترکم کنه که نه فرصتی برا اثبات هست نه جوونی برام مونده
ریبال خانم؛ من شما رو نمیشناسم فقط در حد همین خوندن چند نوشته تون هست. ولی با خوندن پست آخرتون من هم راستش شک کردم!
منظورم اینه که اگه میخوای بهت اعتماد کنه با قدرت و اصرار باید بری چیزی که گفتی رو ثابت کنی. این چیزی نیست که به قول شما با پا پس کشیدن شما و مرور زمان و صداقت و اینجور چیزها حل بشه. البته واضحه که خیلی سخته و میشه باهاتون همدردی کرد که توی شرایط بدی گرفتار شدین ولی به نظر من راه دیگه ای ندارین.
سلام
به تالار همدردی خوش آمدید
اصل مشکل بین شما و همسرت این مسئله نیست . برخورد همسرت و پتک کردن این موضوع یک عارضه هست . بین شما و همسرت مشکلات دیگری مثل عدم مهارت ارتباطی و احتمالاً عدم تفاهم در بعضی مسائل هست که منجر میشه به برخوردهای تلافی جویانه یا واکنش عصبانیت با این حرفها .
بهتره کمی بیشتر از روابط خودت و همسرت بگویی ، بخصوص اینکه بگویی در چه مسائل و موضوعاتی بین شما و همسرت اختلاف نظر هست ؟، چه وقتایی دعوا پیش می آید ؟ همسرتان چه انتظاراتی از شما دارد ؟ شما در مقابل انتظاراتش چگونه برخورد می کنید ؟ زمانی که بینتان دعوا پیش می آید شما چگونه رفتار می کنید ؟ شما چه وقتایی از او ناراضی هستید و چه کارهایی را از او نمی پسندید و چه واکنشی در مقابل اینگونه کار و رفتارها دارید ؟
در چه موقعیت هایی و در مقابل چه رفتارهایی همسرتان ابراز رضایت می کند یا شاد می شود و به عبارتی چه کاری و رفتاری از سوی شما او را خوشحال می کند ؟
شما در رابطه با همسرتان نگران چه مسائلی هستید ؟
پاسخ دقیق به این سئوالات در راهنمایی درست شما بسیار مهم هست .
با سلام!!
بنظر من!!تمام جزییات را برا شوهرت بگو فقط صادقانه!!!!اگه ازروی علاقه به متجاوز این بلا بسرت اومده با راحتی بشوهرت بگو چون شوهرت برین باورهست یا تو بگی یا نگی!!ولی اگر بگی لاقل بخاطر صداقتت ازت خوشش اومد.چندروزی پیش من مخواستم یه دختر طلبه بگیرم بااینکه خودم سرسخت به این مسائل حساسم دختره با کمال صداقت گفت تا فلان مرز پیش رفته وچی اتفاق افتاده!!بااینکه من اصلا تحمل شنیدن همچین حرفها را ندارم باور کنید دوستان!!بخاطر صداقت دربیان او !غیرتمو له میکردم که چقد صداقت دارد البته باکره بود ومیتونست اصلا چنین مسائلی را نگوید ومن بهیچ وجه بو نبرم ولی خودش گفت عذاب وجدان میکشم این اتفاقات را ازت مخفی کنم .این حس صداقت او منو دیونه کرده بودوبااینکه بعدها دیدم غیرتم عذابم میدهد وجواب رد دادم.بنظرمن شوهرت شاید به اندازه من حساس نباشه!!ولی صداقت هر اتشی را خاموش میکنه!!
اما درحالیکه ازروی زوربت تجاوز شده راهی دادگاه شو وازاون لعنتی انتقام بگیر!!ودرین صورت باورکن شوهرت بغیرتت افتخار خواهد کردوهرموقع بت گفت فلان کارو کردی وتو هم زبونت بلند میشه ومیگی او اون کارو کرد ومن دادم اعدامش کردند وجزای این کار اعدام هست!!
چه بلایی سر اشرف مخلوقات اومده که ناموس مردمو تجاوز والان خانواده هارا ازهم میپاشه!!نمیدانم چرا به انسان اشرف مخلوقات گفته اند؟یعنی چه این کارا؟!بر.و پیگیری کن وانتقامشو بگیر ویک عمر رو سفید زندگی کن ولی بااین حال محاله شوهرت بات زندگی کنه وزجرکشی تشدید ورسوایی وطلاق در پیش هست!!
نگو وقتش گذشته!!وقتی دادند اگاهی واعترافاتش معلوم میشه وبعد محکوم وانشالله اعدام!!
دوباره فکر و خیال داره دیونم میکنه