-
س
من والا با این وضعی که الان دارم شاید اگه جای شما بودم هم همینقدر میترسیدم.
ولی خب الان که از دور نیگا میکنم فک کنم اتفاقا اگه دخترتون یکمی بزرگتر شه اینطوری بیشتر اسیب میبینه.
به هر حال یه روزی به سنی میرسه که ببینه و بفهمه معنی و مفهوم پدر اون چیزی که میدیده نیس!!! فقط اونطوری یه شخصیت ضعیف از شما تو ذهنش میشینه که تا حالا همچین مردی رو تو زندگیتون نگه داشتین!
خب شما طلاق بگیرین.بعد بگین هفته ای یه بار بیاد ببینه دخترتونو بازم! نمیشه؟؟
-
طلاق گرفتن شما و ارتباط دختر و پدرش دو مقوله جداست.
طلاق گرفتن یعنی جدایی شما از همسرتون. اما اون مرد تا ابد پدر این دختر هست.
قرار نیست همدیگه را نبینند. ولی وقتی شما جدا بشید، آرامش بیشتری دارید. مادر سالم تر و بهتری خواهید بود.
مادری که خودش داره هر روز این همه تحقیر و شکنجه روانی را تحمل می کنه و هر بار با اومدن و رفتن اون مرد یکبار دیگه تمام روح و روانش به هم می ریزه و برمی گرده سر پله اول،
می تونه مادر خوبی باشه؟
پدر که وضعیتش معلومه. در همین حالت هم مثل یک پدر طلاق گرفته داره با دخترش برخورد می کنه.
نهایت یکی دو سال دیگه، دختر شما با بزرگتر شدن، مدرسه رفتن و دیدن زندگی اطرافیانش، متوجه همه چیز می شه.
همین حالا هم مطمئنا با دیدن زندگی دوست و آشنا می دونه که زندگی خودش نرمال نیست.
شاید یک شب اومدن پدر این امید را بهش می ده که زندگی ما هم مثل دوستانم شده و پدر و مادرم کنار من هستند و فرداش همه این امیدها سراب می شه.
اثرات این امید و سراب بدتر از دونستن واقعیت براش نیست؟
طلاق که بگیری می تونی با کمک یک مشاور همه چیز را براش توضیح بدی که چرا شما جدا زندگی می کنید
و بعد هم طبق همون قوانین جدایی و ... پدرش هفته ای یکبار بیاد دخترش را ببره بیرون گردش و همدیگه را ببینند یا اگر به توافق رسیدید و اطمینان داشتی یک شب خونه مادربزرگش بمونه و ....
شما قراره طلاق بگیرید، نه دخترتون.
-
به نام خدا
سلام
مهسانه خانم! به همدردی خوش اومدید. قبل از هرچیزی اگر در بیانم تندی احساس کردید عذر میخواهم ولی اینو بدونید که تنها راه چاره ، تحمل تلخیهایی است که شما از آنها به دلیل انفعال شدیدتان پرهیز کرده اید ولی در چرخه زندگی ، تلخیهایی از نوع دیگر را با کمال رضایت دارید نوش جان میکنید و اگر بر همین روش ادامه دهید تلخیهایی به مراتب بدتر در انتظارتان خواهد بود! پس همتی کن تا فرجی شود
هر چند توضیحاتتان بسیار ناقص است و جای سوالات زیادی دارد اما در همین مختصر نوشتارتان انفعال شدیدا موج میزند!
چون در حال حاضر وقت کافی ندارم فهرست وار عرایضم را مینویسم. امید که در فرصت بعدی بتوانم به تاپیکتان سر بزنم تا شاید بتوانم کمک بیشتری بنمایم.
و اما.....
1- موضوع اصلی شما همسرتان و ادامه یا قطع زندگی با او نیست بلکه اصلی ترین مشکل شما رفتار و افکار منفعلانه شما نسبت به خود و روابطتان با محیط خارج است. که قطعا در سایر ارکان زندگیتان نیز نمود خواهد داشت.
2- مقالات رفع مشکل منفعل بودن را که در این سایت فراوان است حتما مطالعه بفرمایید.
3- شما مادر کودتان هستید نه خدای او پس در حد یک انسان دیگر که انسان است و محدود و در عین حال مادر او نیز هست نقش ایفا کنید نه بیشتر!
4- خداوند در قرآن چنین فرموده که "عزت برای خداست و برای رسولش و برای مومنین" پس تو نیز ای بنده خدا چون خلیفه خدایی بر روی زمین ، عزت برای توست سپس برای دیگرانی که مومن به خدایند. این کلام یعنی اول انسان موظف به حفظ عزت انسانی خویش است سپس در مرحله بعد رعایت عزت دیگری. چه بسا عزتمندی شما باعث رشد و نمو عزت فرزندتان و هر آنکس که بخواهد در زندگی شما باشد خواهد شد.
5- همیشه حضور کرکسها در جایی دیده شده که فرآیند مرگی در حال وقوع هست. پس اگر میخواهید کرکسهای اطراف همسرتان را دور کنید اول باید خود را به سمت زندگی پر امید و روشنایی بخش سوق دهید ، آن زمان هست که خود به خود کرکسهای اطراف ناپدید خواهند شد.
تا فرصتی دیگر دعا گوی شما در راه رشد و بالندگی روز افزونتان هستم.
.
در پناه حق.
-
ممنونم از همه دوستانی که نظر خودشونو گفتند. این چند روز خیلی جدی تر به زندگیم و ایندم فکر کردم.
-
انسان و آدمي اول از همه بايد خودش به خودش احترام بزاره زشت زيبا بي سواد باسواد هر چي كه باشه وقتي خودت به خودت احترام ميزاري اين انرژي از تو به ديگران ساطع ميشه
اشتباه اول شما عروسي با مردي بود كه منفعل و زودباور (البته با اراده ضعيف ) اشتباه دومت به دنيا آوردن فرزند بود و اشتباه سومت موندن تو اين وضعيته .
نگران فرزندتي؟
خب اين نگراني رو با پدرش در ميون بزار حتي صداشم ضبط كن كه درآينده برا دخترت بزاري
اگه قبول كرد كه پيششما برگرده كه هيچي اگه نه حقوق قانونيت رو بخواه و با يه وكيل مشورت كن به علت عسر و حرج مي توني راحت طلاق بگيري
مطمئن باش اونم دنبال دردسر نيست و دخترت رو بهت ميده فقط نزار اون رو ببينه
عزيز من وقتي خودت به فكر خودت نيستي توقع داري بقيه باشن؟
توقع داري شوهرت باشه ؟
-
سلام
شما باید بیشتر در مورد زندگی تون و ارتباط با شوهرت بگی
وقتی شوهرتون میاد خونه با شما چطور رفتار میکنه؟ باهات حرف میزنه؟ دوستانه و مهربون باهات حرف میزنه ؟یا طلبکار هست و کم محلی میکنه؟ جلو دخترتون چطور با شما بر خورد میکنه ؟
دست خالی میاد خونه؟ برا دخترش چیزی می گیره؟ برا شما میگیره ؟ اگه چیزی ازش خواسته باشی وقتی میاد با خودش میاره ؟
اگه کاری داشته باشید براتون انجام میده؟
شما چط.ور باهاش رفتار میکنی ؟ از امدنش خبر داری ؟ یا سر زده میاد / وقتی میاد استقبالش میری؟ ازش پذیرایی میکنی؟ مشکلاتت را بهش میکی؟
ارتباط ج .... با هم برقرار میکنید ؟
چرا با خانوناده اش اختلاف داری؟ تو مراسم ها و برنامه های خانوادگی (تو فامیل خودت یا شوهرت) با سه نفری میرید ؟ یا دو نفری با دخترت یا اصلا مهمونی نمیرید؟
-
از وقتی من برگشتم شهرمون فقط چند بار اومده اونم به فاصله های ماهی دو یا یک بار و وقتی میاد بین ما هیچ بحثی نیست و به خاطر دخترم معمولی رفتار میکنیم. اون به من هیچ کاری نداره حتی حالمم نمیپرسه همونطور که گفته بودم گاهی برا دخترم لباسی یا خوراکی میاره.و کلا به یک شبانه روز حضورش توی خونه نمیرسه و میره. قبل اومدنش خبر میده . منم باهاش معمولی رفتار میکنم. شوهرم چند ساله با خانواده من قطع رابطه کرده بخاطر همین مشکلاتمون. خانوادشونم اهل رفت و امد و مهمونی نیستند. کار ما ازین حرفا گذشته که بخاد درست بشه.درست شدنی نیست. طلاق رسمی باید بگیرم. همونطور که دوستان گفتند این پدر به درد دخترم نمیحوره نداشتنش براش بهتره. فقط ایکاش میتونستم حقو حقوقمو لااقل نصفه نیمه ازش میگرفتم
-
کاش همون شب که تو هتل با یه دختر دیدیش یک اقدام جدی میکردی
آخه این همه بی احترامی و بازم سکوت؟!!
به نظر من بعضی وقتا لازمه که آدم به خاطر غرورش منافعش رو زیر پا بذاره.
درست نمیگم دوستان؟؟
-
سعی کنید مادر خوبی برای فرزندتون باشید.و فرزندتون رو خوب تربیت کنید.(از مشاور برای تربیت صحیح فرزندتون کمک بگیرید تا گرایش به خانواده پدرش پیدا نکنه) باید به نظر من از خیلی وقت پیش به این فکر می افتادین که جدا شین
طبیعه که فرزند معصوم شما با دیدن پدرش خوشحال بشه.
ولی این مرد و خانوادش اصلا ارزش شما رو ندارند.