-
خانمservin.بهتون پیشنهادمیکنم دراین وضعیتی که ظاهرا بلاتکلیف هستید،تصمیم گیری محافظه کارانه تر رواتخاذ کنید،اول تا جایی که امکان داره ازتمرکزبر رفتارهای آزاردهنده شوهرت توی خلوت خودت دست بردار.بعدش ازهر گونه رفتارتنش زا خودداری کن،سرمایه فکری وروانیت روبذار،روی اون رشته ی جدیدمعماری، حقیقتا معماری رشته ی شیرین ودلچسبیه،ودرایران نوپاست،اگه بعد ازیک گذر زمانی روابطت باشوهرت بهبود یافت که چه بهتر.اگرهم برگشتیدایران،داشتن مدرک وتخصص دراین رشته ازاون کشورمیتونه یه امتیازمثبت برای شغل خوب دراینجاباشه.
-
Ammin aziz
ممنون از شما،
مشکل دقیقا همین جاست. تک به تک جملاتی که نوشتید، کاری بوده که من تمام این سالها انجام دادم؛ یعنی اینکه تمام این ۸ سال، با وجود این رفتارها و صحبتهای همسرم، من بدون هیچگونه تمرکز روی اون، به تحصیل و کار و زندگی و بر طرف کردن مشکلات کوچک و بزرگمون مشغول بودم. اگه غیر از این بود که خیلی وقت پیش این زندگی از هم میپاشید. الان دیگه نه این حرفها و کارهاش، بلکه کّل این موضوع داره من رو عذاب میده، اصلا مضحک شده همه چیز. اینکه نمیتونم خودم رو بیرون بکشم از این زندگی، بیشتر عذابم میده، شاید بخاطر همینه که اصلا میخوام هر کاری میتونم انجام بدم که اصلا این زندگی رو از بین ببرم.
ممنون از پیگیری و توجهتون.
-
سلام sarvin عزیز
ناراحت شدم از کارت استعفا دادی وقتی میتونستی پیشرفت کنی و اینکه کلا از شوهر و زندگیت ناراحت هستی حداقل پس انداز میکردی و توی ایران استفاده میکردی در واقع به فکر آینده ی خودت میبودی ،چقدر بده که همسرت مسئولیت پذیر نیست و چقدر صبوری که اینهمه وقت تحمل کردی،سروین جان با یه مشاور خیلی خوب مشورت کن و همینطور با بزرگترهای با درایتی که قبولشون داری،و یکبار دیگه با همسرت صحبت کن اگه پذیرفت و به فکر بهبود زندگی بود بهش فرصت بده اگه نه اول مشورت کن و همه راههای صحیح رو یکبار دیگه حلاجی کن بعد تصمیم بگیر.راستی دست از تلاش برای خوشبختی و موفقیت خودت برندار،یکم استراحت کن یا حتی یه سفر برو بعد دوباره کارت رو شروع کن و درس بخون،استفاده کن از نیروی جوونی و استعداد و تواناییهات و به جایی که لایقش هستی برس ، منتظر نمون و تاوان اشتباه و بی مسئولیتی همسرت رو شما پس نده،برای بهبود زندگیت هم اگه راهی هست حتما اقدام کن ولی در کنارش اصلا از خودت غافل نشو،مرگ نیست که چاره نداشته باشه عزیزم،هرچند میدونم سخته و من جای شما نیستم اما توی خودت انگیزه بوجود بیار...
موفق باشی دوستم
-
Asemaneabi azizam
ممنون از تو دوست مهربونم،
ته دلم میدونم کار درستی نکردم، و شاید مشکلات جدیدی رو باعث بشه، اما دیگه قاطی کردم یکدفعه. اگه بتونم یک مشاور خوب پیدا کنم اینجا خیلی خوب میشه، البته بخاطر خودم بیشتر، وگرنه که همسرم دیگه از قدرت من خارجه، چون بس که دلم ازش شکسته اصلا دیگه جسمم یاری نمیکنه قدمی بردارم براش.
باز هم ممنون از لطفت و اینکه پیگیر تاپیک من هستی عزیزم.
-
وقتی میگید که چقدر بده که همسرم مسئولیت پذیر نیست، باعث میشه که خیلی تو فکر فرو برم.
همسرم یک سری اشتباهات داره مثل: قمار کردنش که گفتم و پولهامون رو میبازه و تازه به من سرکوفت میزنه، یا اعتیادهای دورهای که با اینکه من نمیتونم کاری کنم تا کامل و برای همیشه کنار بگذارتش، اما با سیاست همیشه کاری میکنم که هر بار که شروع میکنه، پس از یک مدت کوتاه بگذاره کنار...
اما اینها همه یک روی سکه هست، روی دیگر این سکه مسئولیت پذیری بسیار شدیدش در مورد من و زندگیمون هستش، یعنی خصوصیاتی داره که فکر میکنم کمتر مردی مثل اون پیدا بشه، مثلا اینکه: خیلی به خونه و زندگی و همکاری با من در تمام زمینهها اهمیت میده، بدون اینکه من ازش بخوام، مثلا تو کارهای خونه به قدری کمک و همکاری میکنه که اصلا گاهی وقتها مجبور میشم بیرونش کنم از آشپزخونه، چون دلم نمیاد و میخوام استراحت کنه، حتی شاید باور نکنید، من تا الان اصلا تنهائی هیچ گونه خریدی انجام ندادم، یعنی حتی یک پاکت شیر هم نخریدم، ریز و درشت خرید ها، از خوراک و پوشاک تا لوازم منزل، همیشه بدون اینکه من حتی ازش بخوام، با حوصله و سلیقه خودش وقت میگذاره یا با هم و یا به تنهایی انجام میده، حتی وقتی میخواد بره قمار، حاضر نیست من رو تنها بگذاره و بره ، باید حتما باهاش برم (البته من هم از این فرصت استفاده میکنم و یک بهونه میارم مثلا گاهی موفق میشم منصرفش کنم که نریم، وقتهای دیگه اما که پاش رو تو یک کفش میکنه که دیگه کاری از دستم ساخته نیست)، یا مثلا اینکه خیلی به کار و شغلش اهمیت میده و دوست داره در رفاه باشیم؛ کلی چیز دیگه هم هست که نمیشه همه رو بنویسم.
اصلا حواسش کاملا به زندگیمونه، اما خوب همونطور که گفتم این سکه دو رو داره، شاید همین نزدیک بودنمون باعث شد که این همه سال دووم بیارم و نتونم دوریش رو تحمل کنم.
-
ممنون از دوستانی که به تاپیک من سر زدند و لطف و توجه داشتند. نمیدونم دارم اشتباه میکنم یا نه، اما یک راهی پیدا کردم، شاید بتونم تا چند ماه دیگه از همسرم جدا شم. نمیدونم از انتخابم پشیمون میشم یا نه، اما در حال حاضر به تنها چیزی که نیاز دارم اینه که تنها و جدا از اون زندگی کنم. باز هم ممنون بچه ها.
-
بچه ها، خسته ام...از دست خودم عصبانی هستم که چرا اینهمه سال تلاش کردم زندگی کسی رو بسازم که تا این حد قدر ناشناسه، کسی که تمام سختیهایی رو که بخاطرش کشیدم و حتی خودش واسه این زندگی کشیده رو فراموش کرده و تیشه به ریشه جفتمون داره میزنه... کسی راهی بلده، تکنیک یا فرمولی که یکم قلبم و فکرم آروم بگیره؟ حس میکنم مثل یک کوه آتشفشان هستم که طغیان کرده، بهم بگید چطور آروم شم؟ کاش میدونستید چقدر این شبها تنهام. اگه راهی واسه آروم شدن بلدید، به من هم بگین :323:
-
سلا خواهر گلم مدتیه که تایپک شما رو دنبال میکنم ولی هرچه فکر میکنم نمی تونم چیزی بنویسم چون میترسم خدای نکرده حرف من باعث تصمیم غلط بشه شما با مردی زندگی میکنیدکه هم خوبه هم بده پس نمیشه در موردش راحت حکم صادر کرد ولی اینکه میشه گفت شما در مقابل خوبیاش خوب بودی و قدر شناس ودر مقابل بدیهاش بازم خوب بودی و صبور . من نمی گم تو مقابله کن و لی ایشون نباید فکر کنه هر کاری هم بکنه باز جایی هست براش که برگرده و ارامش بگیره . شما در امد خوبی داری و موقعیتشو داری که بتونی تنهایی بدون مشکل زندگی کنی پس فقط علاقه است که تو رو تو این زندگی نگه داشته . اینو بدون تو نمی تونی کسی رو تغییر بدی مگه اینکه خودش بخواد . چند لحظه ای دست از پارو زدن بکش تا ببینی ایا قایق زندگیت هنوز در حرکت هست ؟ یا تو تنها پارو زن بودی در تمام این سالها .
-
سلام.خانم سروین شرایطی که دراون هستی آزار دهنده ست.تمرکزت بر رفتارشوهرت برات شده یه عادت،من انکارنمیکنم اون دراین وضعیت بدون تقصیرهست،ولی تمرکز روبردار ازتکنیک"توقف فکر"استفاده کن وجلو افکارمنفی رو سد کن.خودتوبه ذهن سطحی وحراف نسپارخودتو در بخش عمیق ضمیرت رهاکن.وبه عمق برو.بعضی مشکلات حین تمرکزما سرسختی بیشتری نشون میدن.ازطرفی وقتی شوهرت ببینه وظیفه نگرانی واضطراب شرایط افتاده گردن تو،باخیال راحتتربه اشتباهاتی که داره ادامه میده.انگار قراره ۱۰گرم اضطراب برای زندگی شما مصرف بشه تو لاجرعه این جام غصه خوردن روسرمیکشی.اگه ذهنت دوباره زیادی خواست برکارهای شوهرت متمرکزبشه وچاره ای نداشتی.برخوبیاش متمرکزشو که حداقل آرامش خودت به هم نخوره
-
سلام واحد عزیز،
ممنون که برام نوشتی و متشکرم از لطف و توجهت.
فکر کنم من مصداق بارز اون کسی هستم که یک سنگی رو انداخته تو چاه که ۱۰ تا عاقل نمیتونن درش بیارن، با این تفاوت که من بجای سنگ، خودم رو انداختم تو چاه...
- - - Updated - - -
Ammin aziz
ممنون بابت این تکنیکها که بهم گوشزد کردی، حتما به دقّت ازشون استفاده میکنم، چون خودم اصلا از حالی که این روزها دارم راضی نیستم.
کاملا درک میکنم که چقدر مهمه رو رفتارهاش تمرکز نکنم، و میدونم تا چه حد شما میخواید من دست از این کار بردارم، اعتراف میکنم یک مقداری رفتارهاش برام مهمه، اما باور کنید اصلا گیر بهش نمیدم. بیشتر تلاش میکنم اگه اشکالی هست، بر طرف کنم، نه اینکه بشینم غصّه بخورم.
مثلا همسر من متأسفانه خیلی پرخاشگره و کوچکترین چیزها باعث میشه که توهین و بد دهنی کنه به من، یعنی اصلا سر چیزهای جزئی که فکرش هم نمیتونید بکنید، چون این سیستم شدیدا در خونوادش وجود داره و همسرم هم که اتفاقا آستانه تحریک پذیری بسیار بسیار پایینی داره، بسیار این مشکل درش وجود داره. من خیلی از این موضوع عذاب میکشیدم، چون تو خونواده خودم اصلا و ابدا توهین و بی احترامی وجود نداشت، و اینکه از زبون کسی که اینهمه عزیز بود برام، شنیدن این توهینها عذاب آوره. الان به این میگید تمرکز روی رفتار همسرم، درسته؟ از یک جهت شاید درست میگید، اما خوب من به قدری با احترام باهاش برخورد کردم و کاملا همیشه شرایط روحی و کم تحمل بودنش رو درک کردم و بر اون اساس باهاش رفتار کردم که الان دیگه، به خودش اجازه نمیده، یعنی اگه بخواد توهین کنه، اول یک ایست به خودش میده و به من هم یک تذکر میده و میگه: "نمیخوام توهین کنم".