-
مرسی از همه دوستان که نظراتشون رو گذاشتن
تو این مدت درگیر بودم . اومدم که خبرا رو بهتون بگم. ایشون با خانوادشون اومدن منزل ما چون من می خواستم پای همه وسط باشه و یه جورایی حرف خانوادش رو هم بشنوم. پدر و مادر خیلی خوبی داره. اون روز که اومدن مادرم ازشون سوال کردن که خوب از خودتون بگین و چی دارین و ... مثل لبو قرمز شد ، هل شد و بعده کلی من من کردن گفت خیلی سخته چی بگم ؟!! و یکی استارت بزنه !!!!!! جالب اینجاست که جو خیلی صمیمی و گرم هم بود جوری نبود که کسی بخواد هل بشه ، خلاصه اینکه یک کلام نتونست حرف بزنه و پدرش همه رو توضیح داد. میون صحبت ها (البته بعدش که رفتن و فکر کردم) فهمیدم بعد از 7 سال کار چیزی پس انداز نکرده در حالی که به من خلاف این رو گفته بود!
بعد اینکه کلاً چهره خندانی هم نداره اونجا هم همین جور اومده بود که برام خیلی عجیب بود چون با من تقریباً این مدلی نبود و خانوادم گفتن این چرا انقد تو قیافه بود؟!!!
خلاصه اینکه بعد از رفتنشون حدود ساعت 9 یا 10 صحبت کردیم اولش خیلی خوب بود تا اینکه من به خاطر مجموع رفتارا تصمیم گرفتم سوالی کنم. خانواده ایشون که همگی راضی بودن ، ازشون پرسیدم :" فرض بر اینکه پدرتون می گفت من مخالفم مثلاً از مادرشون خوشم نیومده و هیچ دلیل منطقی نمی گفت شما چی کار می کردین؟ " دنبال این بودم که ببینم اونقدر جذب وجود داشته که حداقل تامل کنه در تصمیم گیری و سعی کنه منطقی تصمیم بگیره؟ در جواب گفتن:" خوب بزرگترا یه چیزایی رو بهتر از ما می فهمن من هم قبول می کنم ، می گم هنوز که اتفاقی نیفتاده !!!" این جواب رو که گفتن من تقریباً پاسخ اصلی رو گرفتم و البته بگذریم که کمی ادامه پیدا کرد و حرف های دیگری هم زده شد اما در کل من گفتم گویا شما هنوز تصمیمی نگرفتی پس منو علاف نکن اگر حسی هست بگو ایشونم خیلی شیک (چون کلافش کردم که جواب بده) گفتن حس ندارم .
البته این بخش در اس ام اس گفته شد و من هم دیگه جوابی ندادم و این آقا محو شد به همراه جمیع اعضای خانواده :163:
خلاصه اینکه تموم شـــــــــــــــــــــد به سلامتی .
خیلی مورد جالبی بود تعریف کردم که در جریان باشین چه موجوداتی پیدا می شن در این کره خاکی!! در روابط دوستی دیده بودم که ابراز علاقه دروغ بشه ولی در ازدواج نه دیگه چون به نظرم لزومی نداره آدم رو در بایستی کنه . ایشون منهای رفتارای مشکوک ، ابراز علاقه زیاد می کرد یا دائم زنگ می زد اما بعد ....