امتحان جمعه ام را فکر نکنم بروم بدهم خوصله ندارم تا آن جا بروم...
نمایش نسخه قابل چاپ
امتحان جمعه ام را فکر نکنم بروم بدهم خوصله ندارم تا آن جا بروم...
سلام.
جاثیه جان خوبی؟
من امروز تاپیکت رو خوندم.
یه پیشنهاد دارم.
دوستی نداری که بتونی باهاش هماهنگ کنی و ساعات مطالعه ت رو بهش گزارش بدی؟
مثلاً یکی از بچه های کتابخونه، یا هر دوست دیگه ای که داری که ترجیحا اونم کنکور داشته باشه.
این روش خوبیه که وقتی با هم استارت بزنین، انگیزه بیشتری داری برای خوندن. و هر ساعت یا هر دو ساعت وقت استراحت بهم اسمس یا میس بندازید. درس و استراحتتون با هم باشه تا بیشتر ترغیب بشی.
بعد یه چیز دیگه، کوچکترین تغییر مثبتی در روند درس خوندن دیدی خودت رو تشویق کن، قربون صدقه خودت برو، مثلا بگو الهی قربون رتبه یک کنکور برم من:)
این فکر رو از ذهنت بیرون کن که میگه: "من اگه روزی (مثلا) 8 ساعت درس نخونم قبول نمیشم. من هم که هیچ وقت به 8 ساعت نرسوندم. پس 1 ساعت و 2 ساعت و حتی 7 ساعت و نیم هم فایده ای نداره"
حتی اگه 5 دقیقه بیشتر از دیروز خوندی، با یک عالمه تشویق خودتو غافلگیر کن.
مثلا یه جدول بکش، روزهای ماه (مثلا آذر) رو توش جدول بندی کن. اون رو بزن به دیوار اتاقت.
اولش قانون این باشه که هر روزی یک ساعت مفید درس خوندی، خونه ی جدول مربوط به اون روز رو سبز کنی. در غیر این صورت قرمز.
تا 3 روز قانون روی یک ساعت باشه.
وقتی روزی رسید که 3 تا خونه برای یک ساعته ها توی جدول سبز شده بود، 3 روز بعدی شروع میشه، که اگه نیم ساعت بیشتر شد سبزش کن.
همین طور 3 روز 3 روز ساعتای مطالعه روزانه رو بیشتر کن تا حدودای 5 ساعت ببرش. (اگه فکر میکنی 3 روز کوتاهه، بازه ها رو 4 یا 5 روزه بگیر)
خیلی راه ها هست واسه اینکه آدم علاقه ش بیشتر بشه.
مثلا مباحث کتاب رو به کوچکترین تقسیم بندی موجود، تیکه تیکه کن و روی یه کاغذ بنویسشون. مثلا کتابت 10 فصل داره، هر فصلش هم 4 بخش داره.
مثلا بنویس
فصل 1 بخش 1
فصل1 بخش 2
فصل 1 بخش 3
فصل 1 بخش 4
فصل 2 بخش 1
و...
بعد هر قسمت رو که خوندی روش مارکر بکش.
به آدم یه انرژی خاصی میده. یه دونه رو که روش خط بکشی، دوس داری زودتر دومی رو هم بخونی و خط بکشی و همینجوری ادامه میدی. یه روز میشه همه رو مارکر کشیده باشی و یعنی اون کتابت تموم.
هر وقت کاری برات یکنواخت و خسته کننده شد عوضش کن. فکر کن و از خلاقیتت استفاده کن.
حتی اگه کتابخونه راحت نیستی و خوابت میگیره، یه مدت خونه بخون. اگه خونه محیطش مناسب باشه که خب برات بهتر میشه. اگه خونه محیطش مناسب نباشه هم بعد چند روز میری کتابخونه و ایندفعه قدرش رو بهتر میدونی.
کلا به کارای کوچیک مثبتت دقت کن و خودت رو بابت اونها تشویق کن.
وجودت به توجه احتیاج داره. توجه خودت هم فقط چاره سازه.
امیدوارم موفق باشی:72:
- - - Updated - - -
یه چیزی یادم رفت بگم.
ببین کلا وقتی آدم عزمش رو جزم میکنه که کاری کنه، فکر میکنه هزار تا درد و مرض داره.
مثلا اگه امسال نمیخواستی کنکور بدی، بدون فکر کردن به اینکه چه ناراحتی های روحی داره، روزهات میگذشت.
اما به محض اینکه میخوای متمرکز بشی روی درس، همه نیروهای منفی میاد تو ذهنت، یکی میگه تنهایی، یکی میگه چرا ازدواج نکردی، یکی میگه افسرده ای، یکی میگه نکنه باید قرص بخوری، یکی میگه .... (همه ی اینا تو وجودتن دارن حرف میزنن ها)
عرض کنم خدمت شما که اینا یه جورایی به تنبلی هم برمیگرده.
آدم میخواد از زیر کار در بره، هی میگه حالا من مریضم پس درس باشه واسه بعد!!
خودت بشین قضاوت کن. چون از دسترس آدمای بیرونی خارجه.
اگه از این جنس هست مساله، به هیچ کدوم از صداها گوش نده. تنبلی رو دورش بزن.
آدم بدونه با تنبلی طرف هست یا با یک عالمه بیماری های خفیف و شدید روانی، تکلیفش راحت تر مشخص میشه.
سلام. چه طوری؟ خوبی؟نقل قول:
امتحان جمعه ام را فکر نکنم بروم بدهم خوصله ندارم تا آن جا بروم..
نه حتما برو. حتی اگه نخوندی هم برو. حوصله ندارم یعنی چی؟:97:
بخش هایی که نخوندی را با ازمونهای مروری تکمیل کن. ولی اگه نری تنبل میشی.
بعد میری می بینی خیلی ها هم مثل خودت نخوندن! و یکم امیدوار میشی!
و از طرفی هم میری می بینی عده ای هم به شدت مشغول مطالعه هستند و در نتیجه حس رقابت در در درونت روشن میشه!
از شنبه درست و حسابی با برنامه ازمونها بشین بخون. اگر کسی از دوستات هم نیستن که باهاشون درس بخونی, همین کارنامه ازمونها می تونه بهترین مشوق برات باشه. هر دفعه که نتیجه بهتر بگیری, امیدوارتر میشی.
موفق باشی:73::72:
سلام دختر مهربون عزیزم :43: ممنونم.
فکر خیلی خوبی است . اما ندارم متاسفانه.....
متشکرم :72: کاملا درست است . باید همین کارها را بکنم.
- - - Updated - - -
دختر مهربون عزیزم کتابخانه زیاد راحت نیستم اما خانه هم نمی توانم بمانم پدر و مادرم مسن هستند و خانه مان کوچک است . احساس می کنم وقتی زیاد خانه می مانم از دستم حوصله شان سر می رود و بی دلیل با من دعوا می کنند. من هم ناراحت می شوم. اما اگر صبح بروم کتابخانه و عصر بیایم با من خوبند.
معمولا خودم را تشویق نمی کنم اما راست می گویی باید خودم را تشویق کنم که بهتر درس بخوانم....
تنبل که هستم واقعا و تنبلی زیاد می کنم. اما حس می کنم اگر کنکور نداشتم هم همین بود...... فکر منفی خاصی به ذهنم نمی آید مثل این که چرا ازدواج نکرده ام و نکند افسرده ام یا باید قرص بخورم فقط احساس بی حوصلگی و خستگی جسمی شدید دارم. درحدی که برایم سخت است کتابم را ورق بزنم مثلا. یا بین این که تصمیم بگیرم مدادم را بتراشم تا برش دارم و بتراشمش یک ربع طول می کشد!!!!..... وهمه اش می خوابم.........
عادت دارم انجام دادن یک کار را به تمام شدن کار دیگر موکول کنم. بنابراین یا همه کار را درست انجام می دهم یا هیچ کاری را درست انجام نمی دهم. عادت بدی است و باید ترکش کنم. چون تنبل هم هستم و خداییش کم پیش می آید که همه کار را بتوانم درست انجام بدهم .........
- - - Updated - - -
البته کتابخانه ای که می روم جای خوبی است . خیلی ها با شرایط نامناسب تر از من می آیند آن جا و درس می خوانند و قبول می شوند.
اصلا قابل تبرئه نیست که آدم این قدر تنبل باشد!!!!!
تو هم موفق باشی عزیزم....:43:
- - - Updated - - -
سلام niki عزیزم :43: بله . بله . درست است. باید بروم... سعی می کنم بروم.مرسی . موفق باشی!:72::72:
- - - Updated - - -
یک مقدار از منابع را از بس تنبلم نرفته ام بگیرم. کارنامه آزمونی که قبلا داده ام را هم از تنبلی نگرفتم ...باید بروم بگیرم . بله از همین شنبه ان شاالله ...
آخرش جمعه نتوانستم خودم را راه بیندازم که بروم امتحان بدهم.....
آخر واقعا چیزی بلد نبودم...... اما باید می رفتم ...........خیلی شرم آورم واقعا........
ولی برای دفعه دیگر درست می نشینم درس می خوانم. ان شا الله.......
از نکته هایی که دوستان تا به حال برایم نوشتند خیلی استفاده کرده ام واقعا :72::72::72: دارم بهتر می خوانم....
آن جا یک طوری است. از این که بروم روی صندلی بنشینم و بیایند ورقه و پرسشنامه بدهند پر کنم خوشم نمی آید. دلتنگ کننده است. آدم هایش هم همیشه دارند می گویند که این جا را خوانده اند و آن جا را نخوانده اند. شاید هم همه ی این ها فقط تصورات من هستند.....
فکر می کنم یک مقدار هم حضور در جای شلوغ برایم مشکل است. ترجیح می دهم نروم. در جای شلوغی که کسی به کسی کاری نداشته باشد مشکلی ندارم ولی در جای شلوغی که باید یک کاری بکنم.............
از خودم می پرسم می خورندت؟ می کشندت ؟ می گویم نه .نه . اما باز هم دوست ندارم بروم..........
شاید سنم برای تحمل این فضاها رفته بالا....... هنوز هم زیاد می خوابم . تمرکزم هم کم است. کلاسی که باید تویش امتحان می دادم پنجره نداشت.
این ها هیچ کدامشان دلیل نمی شوند. باید به خودم سخت تر بگیرم. مرا ببخشید که خودم هم می دانم دارم اشتباه می کنم اما می آیم اشتباهم را می نویسم.امیدوارم این طوری کمی به خودم بیایم . چون وقتی آدم یک چیزی را جلوی دیگران خراب می کند اقلا خجالت می کشد و امکان دارد این خجالت باعث شود که برود کارش را بهتر کند. اما اگر اصلا صدایش را در نیاورد و تمرکز هم نداشته باشد که تنهایی به آن فکر کند ممکن است مدت ها همان طوری ادامه بدهد.
الان هیچ کس در واقعیت نیست که مجبور باشم به او جواب پس بدهم. فکر می کنم احتیاج دارم به کسی یا کسانی جواب پس بدهم و می آیم این جا می نویسم........
سلام جاثیه جان
مطمئنا کنکور توی یه اتاق در بسته و جایی که فقط خودت باشی انجام نمیشه.نقل قول:
آن جا یک طوری است. از این که بروم روی صندلی بنشینم و بیایند ورقه و پرسشنامه بدهند پر کنم خوشم نمی آید. دلتنگ کننده است. آدم هایش هم همیشه دارند می گویند که این جا را خوانده اند و آن جا را نخوانده اند. شاید هم همه ی این ها فقط تصورات من هستند.....
همینه. تا خود روز کنکور هم همینجوره. حتی جایی که هیچ کسی از اطرافیانت رو نمیشناسی ممکنه پشت سریت ازت بپرسه فلان کتابو خوندی یا نه، یا ازت یه سوال بپرسه که شما جوابش رو ندونی.
اتفاقا اینجور سوالا (یا فضولی ها) الان خیلی خوبه. باعث میشه یه کمی به خودت بیای. روز کنکوره که اعصاب آدم رو بهم میریزه. که اون موقع باید یک گوش ت در باشه و یکی دروازه.
:72:
سلام جاثیه خانم گل:72:
کم خونی نداری/ یه چکاپ کن. ممکنه خواب آلودگیت از کم خونی باشه.
وقتی میری کتابونهو داری رس میخونی، یک سیب رو 12 قسمت کن و ببر همرات. هر وقت خوابت گرفت، بلند شو راه برو و یه قسمتش رو بخور. کشمش یا مویز حتما همرات ببر و بذار بغل دستت و هر مطلب رو که خوندی چند تا دونه بخور.
اگر شد در روز نیم ساعتی حرکات کششی به همراه تنفس عمیق انجام بده.
فکر کنم در کاهش حس خواب آلودگیت موثر باشه.
سلام دختر مهربون عزیزم:43: درست است . کاملا همین طور است . باید با این شرایط کنار بیایم.... ممنونم عزیزم که پیشم می آیی و کمکم می کنی:72::72::72:
- - - Updated - - -
سلام pooh گلم :43: کم خونی دارم! قرص باید بخورم که نمی خورم. یادم می رود. یک مدت خیلی سرگیجه داشتم و وقت راه رفتن تعادل نداشتم رفتم آزمایش دادم دکتر دارو برایم نوشت..... سیب را می برم فردا... بله ورزش هم واقعا اثر دارد..... ممنونم عزیزم:72::72:
خب پس حتما داروهاتو بخور. چون کم خونی خیلی مشکلات ممکنه برات ایجاد کنه.
اگه قرص آهن رو همراه شربت آبلیمو یا همراه یه قرص اسید فولیک بخوری جذبش بهتره.
سعی کن یک ساعت قبل و یک ساعت بعد از خوردن قرص آهن ، لبنیات مصرف نکنی. چون جذب آهن رو کم میکنه.
ممنونم عزیزم:43:
امروز گیج و ویجم و درس نخوانده ام و ................................... یادم نیست دیروز خواندم یا نه . به نظرم نخواندم. نمی دانم................... چیزی یادم نمی آید.....................
اهمیتی هم برایم ندارد. مطمئنم هرچه که بخواهد بشود می شود. خوب است این طوری ؟
بروم بخوانم حالا..............