soha ی عزیز طبق حرفتون یه برنامه ی 3 روزه میریزم و البته اگه کمکتون در مورد نفس کشی جواب نداد روی کمک خود کشیتون حساب باز میکنم.
نوپو عزیز،لطفا چند تا روانپزشک خوب بهم معرفی کنید. اما دوست داشتم بدون دارو و با روانکاوی خوب بشم.
نمایش نسخه قابل چاپ
soha ی عزیز طبق حرفتون یه برنامه ی 3 روزه میریزم و البته اگه کمکتون در مورد نفس کشی جواب نداد روی کمک خود کشیتون حساب باز میکنم.
نوپو عزیز،لطفا چند تا روانپزشک خوب بهم معرفی کنید. اما دوست داشتم بدون دارو و با روانکاوی خوب بشم.
کلینیک آتیه | نوروفیدبک - بیوفیدبک - درمان افسردگی
مدیرش دکتر رضا رستمی است . می توانی تحقیق کنی.
یکی هم دکتر علیرضا ظهیرالدین است که مطبش توی خیابان سمیه تهران است. این دکتر فقط دارو درمانی می کند. اما مطمئن است.
طب سنتی هم در کنار دارو درمانی خیلی موثر است. یک دکتر طب سنتی می شناسم که خیلی حاذق است. دکتر علی تجری. اگر خواستی فردا شماره اش را می دهم.
سلام. چه طوری؟ خوبی؟ :72:
هر کسی در یک زمینه استعداد داره و هوش بخش های مختلفی داره. هوش ریاضی داریم, هوش ادبی داریم و.... ولی مهم تر از هوش تلاش و پشتکار. ادیسون میگه 99 درصد تلاش و تنها 1 درصد هوش در موفقیت مهمه.نقل قول:
راستش این موردی تو فامیل بوده و از نزدیک دیدم ولی خوب اون سابقه ی تحصیلیش میگه خیلی باهوشه.به نظرم کسایی که هوششون خیلی خوب باشه میتونند مثلا هم بچه داری کنند هم درس بخونند. از این نظر که هوشم زیاد خوب نیست مطمئنم. بابام همیشه میگفت داداشت بچه بود شعرا رو زود حفظ میکرد ولی تو نه. الانم اون نخبه هست و من...
برای رسیدن به چندتا کار به طور همزمان نیاز به تلاش و کار زیاد, برنامه ریزی, تعهد و مسئولیت و کمی هم از خودگذشتگی داره!!! وقتی به خواهرم نگاه می کنم چنین چیزی می بینم!
خب خوبه میگی دانشگاه چیزی یاد نمیده. پس ارشد برای چی می خوای؟ ارشد میتونه در فراگیری کار عملی بهت کمک کنه؟ یا صرفا تئوری؟نقل قول:
2ساله دارم میگردم. تو دانشگاه چیزی یاد نمیدند خودم هم کار نکردم. بیرون هم ادم مسلط با سابقه کار می خواند. حتی کارآموزم قبولم نکردند.
از ادامه تحصیل هدفت چیه؟ منظورم اینه که کار اکادمیک دوست داری و می خوای استاد بشی یا اینکه به طور عملی کار کنی و در یک شرکت مشغول بشی؟
ببین تو این دوره زمونه خودت باید کار درست کنی.
من برنامه نویسی نمی دونم و نمی تونم خیلی نظر بدم. تا جایی که میدونم برنامه نویسی کار سختی. ولی اگه بخوای میتونی خودت یک برنامه کوچک بنویسی یا نه؟ یا با همکاری دوستات؟
ببین یک بار در رادیو با یک اقایی که کارافرین بودن مصاحبه می کردن. ایشون لیسانس نرم افزار داشتند و یک برنامه نوشته بودند که وقتی متنی را می خوندی فارسی تایپ می کرد.
ایشون با همکاری دوستانشون بدون هیچ سرمایه ای شروع کرده بودند و چند سال وقت گذاشته بودند و نسخه ابتدایی را نوشته بودند و کم کم پیشرفت کرده بودند و نسخه های تخصصی نرم افزار را برای پزشکان و وکلا هم نوشته بودند. و بعد از چند سال کارشون رشد کرده بود و به درامد خوبی هم داشتند ولی خودشون گفتن که اول رایگان نسخه ازمایشی را ارائه می کردند و اوایل فروش جندانی نداشتند و... ولی در نهایت موفق شده بودند.
و به نظرشون مهمترین سرمایه ان شرکت سرمایه انسانی بود که داشتند.
ببین به نظر من اول تصمیم بگیر که ارشد می خوای بگیری یا نه؟ برات مفید خواهد بود یا نه؟
اگه مثبت از الان بشین برای امسال بخون.
و باید بالاخره از یک جا شروع کنی دیگه. نمیشه بری رایگان کار کنی؟
پژوهشگاهی نیست که بری همکاری کنی؟ همکار طرح بشی؟! نمیدونم تو رشته شما میشه یا نه.
ببین در کدوم گرایش یا بخش رشته ات بیشتر علاقه و توانایی داری بعد یک کلاس ازاد ثبت نام کن.
شاید کمکت کنه. از استاد کلاس هم میتونی راهنمایی بخوای. دوستی که هم رشته ای شما باشه نداری؟ خودت ایده برای کار نداری؟ خلاصه سعی کن در بخشی که دوست داری و می تونی تخصص کسب کنی حالا هر طوری که می تونی. خوندن کتاب و مقاله و همینطور ترجمه و بعدا انشالا نگارش.
کلاس های ازاد, یا برو دانشگاهی که درس خوندی یا یه دانشگاه دیگه و با اساتید و دانشجوها صحبت کن. حتما بهت ایده و راهنمایی های خوبی میدن.
ببین منم اینطوریم. برای همین گفتم صلاحیت ندارم چیزی بگم.نقل قول:
اگر فرض رو بر تنبلیم بگذاریم، یعنی امکان داره کسی انگیزه و علاقه زیاد به موضوعی داشته باشه اما به خاطر تنبلی به اون نپردازه؟ چون من هنوز فکر میکنم مشکلم فقط انگیزه هست و به خاطر شکستهای پی در پی ناامید شدم و نمی خوام شروع کنم.
یه چیز جالب اینه که بعضی وقتها که یه محرک پشتم هست فوق العاده زرنگ میشم. مثلا همین چند هفته قبل شرکتی برای گزینش کاری رو بهم داده بود که یک هفته ای باید تمومش میکردم. من به خاطر از دست ندادن اون کار فکر کنم فقط 24 ساعت اون هفته رو خوابیدم و بقیشو کار میکردم.(که البته اخرشم گزینش نشدم)
ببین منم نیاز به محرک بیرونی دارم. منم حوصله درس خوندن ندارم چون رشتم را دوست نداشتم و کار ندارم و خیلی هم به اینده کاریش امید ندارم. کارای دیگه ای که دارم را سریع انجام میدم ولی تو درسا خیلی تعلل می کنم منم کارایی که نباید را می کنم و کارایی که باید را نه.. سر این موضوع بدجوری اسیب دیدم و خیلی وقت تلف کردم. الان دیگه خودم خسته شدم. و در نهایت به خودم گفتم اگه این رشته ای نبود که می خواستم و ایده الم نیست و در اینده منو به همه چیزایی که می خوام نمیرسونه, ولی ادامه دادنش از هیچی بهتره! در حال حاضر تنها راه پیش رومه و تصمیم گرفتم فعلا دیگه به هیچی فکر نکنم به جز ان چیزی که الان اهمیت داره فکر کنم و و توقع ام را کم کنم و از کارای کوچکی که می کنم انرژی بگیرم و یکم زندگی کنم و احساس ارامش! می خوام امسال ارشد بدم و یک ازمون ازمایشی هم ثبت نام کردم و با برنامه اش درس می خونم. منم خیلی خستم و خالی از هر گونه انرژی, منم روزی دوست داشتم از دنیا برم البته نه با خودکشی, از خدا خواهش می کردم!
ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم هر چه قدرم زندگی مطابق خواسته های فرد نباشه و هر چه قدر هم که سخت و دردناک و ملال اور باشه ولی باز زندگی کردن شیرینه! اگه بخوای با این سختی ها مقابله کنی, می بینی که خود این مبارزه با مشکلات شیرینه. هر بار که یک مشکل را از سر راه برداری انرژی می گیری و به خودت امیدوار.
بیا چندتا هدف کوچولو تعیین کن و فکر علم و تخصص باش و با کسانیکه در رشته کاریت موفق و فعال هستند صحبت کن و راهنمایی بخواه. ببین شاید در نت یک فروم تخصصی رشته ات را هم پیدا کنی و بتونی اطلاعات مفیدی کسب کنی.
موفق و سلامت و شاد باشی دوست گلم.:72:
- - - Updated - - -
راستی بزار تجربه خودم را از مشاوره بهت بگم.نقل قول:
soha ی عزیز طبق حرفتون یه برنامه ی 3 روزه میریزم و البته اگه کمکتون در مورد نفس کشی جواب نداد روی کمک خود کشیتون حساب باز میکنم.
نوپو عزیز،لطفا چند تا روانپزشک خوب بهم معرفی کنید. اما دوست داشتم بدون دارو و با روانکاوی خوب بشم.
خیلی خوبه. حتما برو ولی پیش یک فرد مطمئن برو و اگه رفتی لطفا به گفته هاشون عمل کن.
به نظر من برو پیش یک روانشناس بالینی و اگه لازم بود ایشون خودشون شما را به روانپزشک جهت دارودرمانی ارجاع بدن.
و اما تجربه خودم. چند سال پیش اعصابم خیلی خیلی خورد بود. ان موقع مثل شما ناراحت بودم و تو نت سرچ کردم و یک روانشناس با تجربه پیدا کردم. از رزومه شون خوشم اومد. فوق دکتری از هاروارد گرفته بودن و استاد تمام و 75 سالشون بود و......
میدونی بهم چی گفتن؟
گفتن میدونی مقصر کیه؟ گفتم خودم! و با سر تکان دادن تایید کردن!
و در نهایت گفتن باید بپذیری که یک چیزایی را میشه در زندگی تغییر داد و یک چیزایی را نه.
و گفتن که هر وقت ناراحت بودی به خودت بگو خدایا توان انچه را که نمی توانم تغییر بدم به من بده.
و گفتن واقع بین باش و از فرصت ها استفاده کن.
و همچنین گفتن که باید بپذیری هر خواسته ای بهایی داره!
و اگر خواستی هدفی تعیین کنی, ببین اول واقع بینانه است و توانش را داری و اگه پا سخ مثبت ایا سختی هاش را حاضری به جان بخری و پی همه چیز را به تنت بمالی؟؟؟!!! یا نه؟ اگه بله بسم الله
یادمه بهشون گفتم ادامه رشتم هم سخته و هم باهاش کار خیلی سخت پیدا میشه و در جواب, موارد بالا را گفتن.
ولی من به حرفاشون متاسفانه خیلی گوش نکردم. چون مطمئن نبودم که حاضرم بهاش را بدم یا نه.
حالا از من بگذریم.
شما بیا با خودت صادق باش و ببین به نظر خودت توانایی ارشد قبول شدن را داری یا نه؟ و به دردت می خوره یا نه؟ میتونی یک برنامه نویس خوب بشی یا نه؟ و ایا حاضری کلی کتاب بخونی و زحمت بکشی و هر کاری که لازمه بکنی بدون اینکه در ابتدا و یا چند سال کار و درامد هم نداشته باشی ؟؟؟!!!
اگه بله برو دنبالش و به حرف بقیه کار نداشته باش.
میگن وقتی ادم در کاری قدم برداره, خود راه بهش میگه چه جوری باید بره!
عزیزم علائمی که من درت میبینم، به نظر افسردگی میاد. هرچند جایی خوندم که سندرم 30 سالگی بسیار شبیه به افسردگی عمل میکنه.
این کتاب برای افسردگی عالیه: از حال بد به حال خوب
من که با خوندن چند صفحش خوب شدم!:18: همون چند صفحه ی اولش بینشی در مورد احساساتی که تجربه میکنیم ایجاد میکنه، که خیلی اثرگذار هست.
قدر و ارزش خود را گره زده ای به اعتباریاتی مثل مدرک تحصیلی بالا و کار در جایی خوب و ...... برای همین وقتی اینها نباشد زندگی برایت بی معنی می شود و افسرده و بی انگیزه و بی رمق می شوی . نیاز داری نگرش و نگاهت را به زندگی و خودت تغییر دهی ....
این اعتباریاتی که بخاطرش خودت را اینهمه سرزنش و اذیت می کنی و در نبودش خودت را هیچ می بینی آیا ماندنی هستند ؟ نه تنها ماندنی نیستند بلکه می بینی که گاه وبال آدم هم می شود مثل این وقت که شما وابسته به آن شده ای و تمامی بود و نبود خود را به آنها گره زده ای و این همه از مواهب دیگر زندگی و از لذت بودنت ترا انداخته است .... اینها کجایش فی نفسه ارزشمند است .... این انسان است که به اینها ارزش می دهد و الا فی نفسه چیزی نیست ... اگر انسان نباشد مهندس و دکتر بودن و .... اصلاً معنی می دهد ؟ .... حال این انسان خاصیتش چی هست که به اینها می تواند هستی ببخشد و معنا بدهد ..... همان خاصیت انسانی را بچسب ... وقتی ما به این ابزارها که خلق شده دست خود ماست اینقدر وابسته می شویم و اینقدر خود را در آن الینه می کنیم طبیعی هست که چنین حالی پیدا کنیم که دیگر زندگی بی معنی شود و نخواهیمش ....
میشل حرف خوبی زد ، گفت وقتی به اینها می رسیم باز هم احساس می کنیم یه چیزی کمه .... چسبیدن به اینها و اعتبار خود را گره زدن به آنها باعث می شه از درون خالی بشیم و وقتی اینها را می فهمیم که یا به این اعتباریات دست نیابیم یا دست بیابیم و بعدش ببینم خوب که چی ؟
عزیزم ، خانمی ... برو سراغ ارزشهای وجودیت که سرمایه اصلی و ماندی همینه و درکشون کن و از این کمال گرایی محدود به اعتباریات دنیایی صرف بیرون بیا بعد می بینی که حالت چقدر خوب شد .
فکر کن که خب اصلاً من ارشد قبول نشم ، دکترا نگیرم و سرکار هم نرم ... آیا دنیا به آخر میرسه ؟؟؟ آیا من ارزشم به همینهاست ؟ آیا دیگه هیچ چیزی ندارم که ارزش زندگی کردن را داشته باشه ؟؟؟
اگر دیدی ارزشت به همینها محدود هست و بدون اونها ارزش زنده بودن برای خودت قائل نیستی ، پس خیلی تنگ نظر هستی عزیزم و حیفه که اینقدر نگاهت و دنیات کوچک باشه .....
نیاز داری از کمال گرایی در این زمینه ها بیرون بیایی و عزت نفست را تقویت کنی .
لینکهای زیر در این مورد را حتماً بخوان :
http://www.hamdardi.net/thread-15050.html
درمان شخصیت کمالگرا (شخصیت وسواسی)
چگونه میشه عزیز شد ؟
سلام
راهنمایی های دوستان قشنگ بود، واقعا قشنگ بود. اینو از این جهت میگم که تو یه وقتهایی، ممکنه برای همه ما پیش بیاد که قشنگی ها رو نبینیم. گاهی بعضیها از بس همیشه قشنگ حرف میزنن، قشنگی اش هم برای ما عادی میشه. حال ما موقع درک زیبایی ها تو دید ما اثرگذاره. بکوش زیبایی در نگاه تو باشد...
روزی میرسه که با سرزدن مجدد به تاپیک، قشنگی صحبتهای دوستان رو میبینین و لمس می کنین، و امیدوارم این روز، خیلی دور نباشه
امام علی(ع): إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلاَ تُبَلْ مَا کُنْتَ
اگر به آنچه می خواستی نرسیدی، از آنچه هستی نگران نباش
خیلی وقتها، این حکمت حکیمانه مولا، به فریادم رسیده.
گاهی فکر میکنم می بینم کل نظریه یه روانشناس، تو یه حکمت هم جا نمیشه. راجرز، روانشناس مشهور، علت اصلی اضطراب رو ناهمخوانی بین خودواقعی و خودآرمانی میدونه و میگه این فاصله باید نزدیک بشه تا اضطراب هم کم بشه و راه اولش، پذیرش خوده.
حستون رو درک میکنم، چون این حس مختص شما نیست. هیچکس از درجازدن خوشش نمیاد، انسان دلش میخواد همیشه پیشرفت کنه، بهتر بشه و هرلحظه اش از لحظه قبلش تکامل یافته تر شه، اما راهی که انتخاب می کنیم و نوع نگاهمون، نیاز به اصلاح داره، نه حسی که داریم.
راهش چیه؟
1. از آنچه هستی نگران نباش:
امام علی(ع): اگر به آنچه می خواستی نرسیدی، از آنچه هستی نگران نباش
2. مشخص کردن خواسته، با توجه به توان:
چیزی که میخوای به دست بیاری، مادیه یا معنوی؟
اگر مادی هست، فانی هم هست؛ اما اگر معنویه، اونوقت باید شماره سه رو اجرا کنی...
اما قبل از اون، لازمه بدونید که خدا بیش از توان تکلیف نمیکنه، پس ما از خدا جلو نزنیم!
لا یکلف الله نفسا الا وسعها...
3. نیت و تلاش مهمتر از نتیجه:
خدا پاداش نیت و تلاشت رو میده، نه لزوما آنچه حاصل شد. منظور این نیست که نیت کرد و رها کرد! منظور اینه که نیت کرد و در حد توان تلاش کرد.
4. همّت:
امام علی(ع): كُن بَعیدَالهِمَمِ إذا طَلَبتَ، كَریمَ الظَّفَرِ إذا غَلَبتَ
هرگاه در پى چیزى هستى، بلندْ همّت باش و آنگاه كه چیره شدى، در پیروزى كریم باش.
5. شناسایی اولویتها و همت در مسیر درست:
امام علی(ع): همّت خود را صرف چیزهایی کن که به آن نیاز داری و آنچه را به کارت نمی آید پی گیری مکن.
6. برنامه ریزی:
امام علی(ع): برنامه ریزی و آینده نگری قبل از شروع کار تو را از پشیمانی ایمن می سازد.
7. استقامت:
امام علی(ع): کار (خیر) اندک، که بر آن مداومت ورزی، از کار بسیار که از آن خسته شوی، امیدوار کنندهتر است.
8. واگذاری نتیجه به خدا:
اگر این مورد رعایت بشه، البته با انجام موارد قبلی، اونوقت انسان میتونه به مقامی برسه که به فرموده قرآن کریم:
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
تا بر آنچه از دستتان می رود اندوهگين نباشيد، و بدانچه به دستتان می آيد، شادمانی نکنيد...
همه این موارد، توضیحات مفصلی لازم داره، اونها در جای خود
اما آنچه فعلا برای شما کاربردی هست، مورد شماره یک هست. شما فعلا رو شماره یک کار کنید. ان شا الله همین شماره یک، حال شما رو بهتر خواهد کرد. اما در این مرحله توقف نکنید. این آغاز کاره. پس از اون، مراحل بعدی
سلام exito عزیز :72:
تاپیکتو خوندم البته نه کامل. اما اینکار رو میکنم و دیدم کارشناسای زیادی در این تاپیک حرفای زیبایی زدند. حرفایی که واسه من هم خالی از کاربرد نیست.
نمی خوام در مورد همه مشکلاتت صحبت کنم می خوام بهت بگم دنبال ریشه باشی. فرشته عزیز ریشه رو بهت نشون داد. منم دقیقاً مثل تو فکر میکنم . این ریشه که میگم تازگی ها برای خودم پیداش کردم. اسمش جهان بینیه. و دوستان هم اشاره کردند.
یادمه تا سه سال پیش بدجوری از بابت اینکه ارشد نخوندم افسرده شده بودم 6 سال از لیسانسم گذشته بود و منی که آرزوی ارشد داشتم بهش نرسیدم اما الان که اینو می نویسم یک ماهه که ارشدم تمام شده. گرچه تو رشته لیسانسم نیست و رشته لیسانس رو سه سال قبل توی یک شهر دور قبول شدم و نتونستم برم و امسال توی شهر خودم اون رشته رو آورده بودن و منم همین طوری امتحان دادم و قبول شدم اما دیگه حوصله دوباره ارشد خودندن رو ندارم. یه جورایی نوش دارو بعد مرگ سهرابه. چیزی که میخوام بگم اینا نیست.
اصلاً تازگی ها فهمیدم زندگی به اینا نیست. گرچه اینا مهمن اما خیلی مهم نیستن. خیلی مهم چیزای دیگه ایه.
خیلی مهم بچمه که خیلی دوستش دارم و زمان و انرژی و ادامه ام واسه اونه.
خیلی مهم همسرمه که الان من نسبت به اون و دنیاش متعهدم
خیلی مهم سلامتیمه که الان که به مخاطره افتاده تازه فهمیدم چقدر نسبت به خودم بی توجه بودم
خیلی مهم ، مهم نبودن افکاریه که همیشه فکر میکردم مهمن!
خیلی مهم همینه که من هستم گر چه خسته ام اما نفس کشیدن رو دوست دارم چون کسایی هستن که به بودن من شادن.
منم آدم فوق العاده کم پشتکاری هستم. اما زندگی فرای ایناست.
شاید تا دو سال پیش فکر میکردم ارزش آدما به دکتر و مهندس بودن و فوق داشتن و پولدار بودن و زیبا بودن و لاغر بودن و... است اما حالا با جرات میگم زندگی به اینا نیست.
ما آدما عادت داریم دور خودمون قفسی بسازیم که میله های این قفس افکار وارفته و نه وارسته اییه که ما رو هر روز محدود و تنگ اندیش تر میکنه تا جاییکه فقط عادت میکنیم به صبح ها بلند شدن و شب ها خوابیدن و باز چرخه زیستی این موجود دو پا.
گاهی وقتا باید رها بشیم از اون چیزی که فکر میکنیم بهتره باشیم و فقط خودمون باشیم! خود واقعیمونو دوست داشته باشیم و بهش افتخار کنیم حتی اگه فکر کنیم دیگران ممکنه چه فکری بکنن.
زندگی به اینا نیست. اینا که میگم خودت حالا خیلی خوب با حرفای دوستان عزیزم فهمیدی کدوماست.
پس حرص نداشته ها رو نخور نداشته ها و داشته ها موندنی نیستن مثل خودمون.
شاد باشی و سلامت:72:
N.I.K.I،میشل، فرشته مهربان،rozaneh،mohseneazizi و دوستان دیگه, حرفاتون رو خوندم و ازشون نت برمیدارم.
امروز آروم بودم. تصمیم جدیدی نگرفتم چون فکر می کنم تا وقتی خود کم بینی تو وجودم هست نمیتونم درست تصمیم بگیرم و ممکنه راهی رو انتخاب کنم که با خود درونیم فاصله داره.می خوام آروم و شاد باشم. می خوام به خودم سخت نگیرم یه جورایی منتقد درونیم رو ادب کردم.مطمئنم اگه دوباره یه روز به هم ریخت سراغ soha6666 برای راه حلهای ...کشی نمیرم و خوندن مجدد این تاپیک و کمک شما دوستان آرومم میکنه:)
راستی امروز یه نرم افزار کرنومتر کوچولو برا خودم نوشتم به اسم"Best times in my life". دو تا دکمه شروع و توقف داره. وقتی یه کار مفیدی که برام لذت بخشه رو شروع میکنم دکمه ی شروع رو میزنم و وقتی تموم میشه توقف.و به همین منوال لحظات مفید دیگه هم ثبت میکنم. سعی میکنم هر روز مجموع لحظات زیبام از روز قبل بیشتر باشه.
اجرتون با خدا:72:
سلام:72:
خیلی خوشحالم که حالتون بهتره:46:
:104::104::104:نقل قول:
راستی امروز یه نرم افزار کرنومتر کوچولو برا خودم نوشتم به اسم"best times in my life". دو تا دکمه شروع و توقف داره. وقتی یه کار مفیدی که برام لذت بخشه رو شروع میکنم دکمه ی شروع رو میزنم و وقتی تموم میشه توقف.و به همین منوال لحظات مفید دیگه هم ثبت میکنم.