نمایش نسخه قابل چاپ
دوست عزیز:72:
به نظرمن بهتر است بخواهی به منزل خودتان بیایند چون بسیاری از سوالات و ابهامات برای شما و ایشان
و بالطبع خانواده هایتان برطرف میشود. از طرفی مطابق عرف مراحل مقدماتی شناخت را گذرانده ای.
همانطور که برای خانواده او سخت است باید برای خانواده شما هم سخت باشد و صد البته که خانواده شما
خانواده دختر هستند و در این موارد بهتر است آرام تر و سنجیده تر برخورد کنند.
---------------
ببخشید گویی پست من با پست فرهنگ همزمان شد.
ببینید منم مثل شما فکر میکردم دیروز هم خیلی جدی زنگ زدم که نظر منفی رو بگم
ولی ایشون میگن من نمیذام راحت تموم شه چون هیچ نکته منفی ازت ندیدم
میگن تو هم باید شرایط منو کمی درک کنی
دقیقا نمیدونم چکارکنم عقلم میگه تصمیمات درست رو باهاش که در میون میذارم انقدر از علاقه اش میگه و حواهش التماس که من هم کمی شریط خانوادهش رو در نظر بگیرم
خوب شما بگید چکار کنم؟
بهش نه میگم ولی کوتاه نمیاد سرد حرف میزنم سعی میکنه قانعم کنه که ما خیلی به درد همدیگه میخوریم
- - - Updated - - -
راستی ایشون ظاهرا دیروز هم رفتن دانشگاه که از یکی از همکلاسیای ما در مورد من تحقیق کنن
(ایشون یک سال از من بالاتر هستن)
همکلاسیم که خیلی واسش احترام قائل بودم خیلی سعی در عوض کردن تصمیم ایشون داشته مثلا گفته که من با یکی دیگه دوستم و ...
بنظر شما شیوه درست برخورد چیه؟
البته ایشون گفتن که من هیچکدوم از حرفاشو باور نکردم و اصل رابطمون رو بر مبنای صداقت گذاشتم!
واقعا میدونم در مقابل درخواست های ایشون چطوری برخورد کنم (مسئله خواستگاری اومدن خونه یکی از اقوام و چراحی زیبایی)؟
باورد کنید خیلی اذیت میشم تصمیم جدی میگیرم که قاطع جواب منفی بدم ولی ایشون سعی میکنن پشیمونن کنن و با هم تکرار درخواستاشون!
شما گویا همیشه میخوای در رویای پرکشیدن باقی بمونی. کار خودت رو میکنی. حرف باد هواست! صدبار بگه شما خوبی، مبنا رو بر صداقت گذاشتم، از تو بهتر نیست،....نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای پر کشیدن
شما خودت میتونی تصمیم بگیری که دماغت رو عمل کنی یا نه، اگر به این نتیجه رسیدی عمل میکنی. ولی ایشون با همین وضعیتی که داری، با همه حرفهایی که بقیه میزنند
و خودش هر جور دوست داره در موردش فکر کنه، اگه شما رو میخواد پدر و مادر و همه اقوام و فامیلشون رو برمیداره می یاد شهر شما خواستگاری.
اینکارو نکنه یعنی نمیخواد یا اونقدرها نمیخواد!!
تورو خدا راهنماییم کنید به خدا مهارت ارتباطی بلد نیستمنقل قول:
نوشته اصلی توسط toojih
خوب من الان چطوری بهش بفهمونم یا کلا چطور برخورد کنم که من الان شرایط عمل ندارم!
ببینید توجیه عزیز اون لحظه ای که من بهش میگم مخالفت هام رو در مورد عمل و محل خواستگاری قبول میکنه میگه من ادم منطقی هستم ولی چند ساعت بعدش باز میگه کاش توهم شرایط منو درک میکردی اینکه میگم عمل کنی چون نمیخوام جای هیچ مخالفتی باقی باشه!
در مورد شهر ما واسه خواستگاری اومدن میگفت برحسب تجربه ای که داداشش داشته خونواده ش کاملا مخالفن از شهر دیگه ولی برای بار اول بیایم شما رو ببینن بعدش نظرشون عوض میشه
باور بفرمایید قاطع برخورد کردم ولی میگه من نمیخوام از دستت بدم بعد رو مخم کار میکنه (از جنبه عاطفی) که شرایطش رو درک کنم انقدر تکرار میکنه که ناچار قبول میکنم که سعی خودم رو بکنم.
یه سوال که نگرانم میکنه اینه اگه بعدا قضیه من و ایشون منتفی شد توی دانشگاه واسه من که دخترم بد تموم میشه؟؟
اخه ما ورودی های گروهمون تعدادمون خیلی کمه و مطمئنن همه زود خبردار میشن
ببینید خانم چند مورد رو بگم شاید ندونید:
اینکه میگه مثلا شما بیایید شهرشون یا مثلا عمل جراحی کنی حرفی نمونه، یعنی چی؟ یعنی اینکه ایشون خود خودش فقط تصمیم گرفته برای این کارش و خونواده اش کلا مخالفن با اینکه مثلا دختر از یه شهر دیگه باشه ایشون هم می خواد که مثلا تو رو بهشون نشون بده (می بخشید اینو می گم، مثل یه عروسک) که بگه ببینید چقد خوبه چقد خوشکله.
اینکه اولش قبول می کنه بعدش دوباره میزنه زیر حرفش یعنی چی؟ یعنی اینکه اینقدر حتی قدرت نداره که بتونه خونواده اش رو راضی کنه برای یه دیدن ساده بیان شهر شما چه برسه به اینکه بتونه راضیشون کنه تو رو به عنوان عروسشون قبول کنن!
اینکه میگه شما بیایید شهرشون تا مثلا خونواده اش ببیننت یعنی اینقد کم شعور (می بخشید البته) هست که نمی تونه درک کنه این مساله چقد برای دختر گرون تموم میشه.
اینکه تو رو در از نظر عاطفی تحت فشار میگذاره تا خواسته هاش رو قبول کنی یعنی چی؟ یعنی اینکه اینقدر عرضه نداره که خواسته های خودش رو (حداقل در حد یک دیدن ساده) به خانواده اش تحمیل کنه (و به جای اون خیلی راحت از احساسات در حقیقت خرج میکنه و سوء استفاده می کنه) اونوقت چطور می خواد در آینده به عنوان یه مرد مثلا مستقل برای زن و بچه اش باشه؟!
اینکه مثلا خیلی همینجوری اصرار بی خود میکنه هم باز هم متاسفانه نشانه ضعف خودشه که به جای اینکه بیاد ایراد کارهای خودشو رفع کنه می خواد باز از احساسات تو خرج کنه!
در مورد اینکه توی دانشگاه مشکلی پیش بیاد یا نه: به هر حال باید هرچه زودتر تصمیم قاطعت رو بگیری و به اون هم تحمیل کنی (اگه واقعا دیدی به دردت نمی خوره اگه می تونی یه مدتی یه دانشگاه دیگه مهمان شو تا نبینیش).
در مورد اینک هم که می گی که مهارت کلامی نداری مثلا می تونی از پدرت بخوای نظرت رو بهش بگه لازم نیست که خودت باهاش کل کل کنی.
یه نکته دیگه هم بگم اونم اینکه بعضی شهرها فرهنگشون خیلی با هم فرق می کنه و در آینده احتمال ایجاد مشکل خیلی زیاده پس خیلی در این زمینه دقت کنید.
ممنون امین عزیز
شما درست میفرمایید دقیقا
امروز عصر به ایشون گفتم که توو یه سایت مشاوره عضوم وبخاطر این قضیه مشاوره گرفتم و نظرشون این بوده که شما خیلی مطمئن نیستی از تصمیمت و بایید شرایط رو همونچور که هست بپذیری نه به امید تغییر
ایشون هم گفت لطفا بهم نزن بذار همینجوری که هست پیش بره
من هم گفتم بهم نزدم ولی دوست دارم رابطمون منطقی پیش بره اینکه از من عکس میخوای که در مورد هیکلم مطمئن شی این قضیه یه جورایی توهین به شخصیت منه و اینکه الان وقتش نیست.
در جواب اس ام اس گفت یعنی عکس نگرفتی؟
گفتم نه
گفت اکی
و کلا خیلی سر سنگینه الان
ولی دیگه مهم نیست دوستان چون بنظرم خیلی هواسته های ایشون غیر منطقی و عجیب به نظر میرسن
فقط از این ناراحتم که همکلاسیام همه از این قضیه تا الان با خبر شدن!!!!!!!!
آفرین رویا،خیلی خوشم اومد.ولی با توجه به این و پست های قبلت و اینکه سعی می کنه بانقل قول:
اینکه از من عکس میخوای که در مورد هیکلم مطمئن شی این قضیه یه جورایی توهین به شخصیت منه و اینکه الان وقتش نیست.
تحریک احساسات شما رو از تصمیمات منطقی دور نگه داره،کم کم دارم مشکوک می شم.
آیا خواسته دیگری هم داشته،مثل دست گرفتن یا ملاقات در مکان های خلوت.
نه خواسته دیگری نداشته البته خواستم نگم ولی گفتم شاید در روند مشاوره تاثیری داشته باشهنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
البته فرهنگ عزیز من تا حالا فقط دو بار ایشون رو دیدم، و اون دوبار هم خیلی جدی بودیم.
سلام ببخشید نمیدونم الان جوابم بدردت میخوره یا نه .ولی این که بری پیش مشاور چی بگی خیلی راحت چکیده مشکلتو بگو اون اگه لازم باشه خودش سوالاتی میپرسه تا قضیه روشن شه وراهنماییت کنه. این مشاوره ای که من رفتم مشاوره ازدواج بود.
نه متاسفانه تو تهران نمیشناسم مشاور خوب از دوستان دیگه میتونی کمک بگیری
دوستان این مدت اتفاقاتی افتاد که دلخواهم بود جریانش زیاده و شاید از حوصله این بحث خارج باشه
الان یه سوالی خدمت همه دوستان عزیز دارم
تقریبا همه جی داره خوب پیش میره
الان ایشون تنها شرطشون مطیع بودن تو همه جوانب رندگی هست البته خودشون هم گفتن آدم منطقی هستن ولی اینکه همسرشون مطیع باشه خیلی براشون اهمیت داره
بنظر شما مطیع بودن کار سختیه؟
اینم اضافه کنم کن در تمام طول زندگیم کسی دستوری بهم نداده پدر و مادر خیلی منطقی و مهربونی داشتم..