-
سلام دوست خوبم ببخشید که دیر جواب دادم .
- - - Updated - - -
پستی رو که خواسته بودی دوباره خوندم .با همش موافق بودم جز:
عزیزم من نمی خوام عین جاریم باشم اما چون همسرم و برادر شوهرم شریکن حس می کنم حقمنه که داره پای مال میشه .
پس اصلا قضیه ما با اسراف و ... متفاوته . عاقبتی که ازش حرف زدی متاسفانه با زندگی من گره خورده .
این حرفتو خیلی پسندیدم : شما دیگر به جاری ات و کارهای او فکر نکن و کارهایی که گفتم انجام بده اگر می خواهی در زندگی به جایی برسی که حرفی برای گفتن داشته باشی.
خیلی سخته .خودمم هم می خوام اما چطوری ؟
الان بعد از دو سال روابط جاریم اینا با پدر و مادر شوهرم خوب شده .حالا من تنها موندم .دوست ندارم جاریم رو ببینم اما متاسفانه این خوب شدن رابطه به ضرر منه و دلشوره و استرس به جون من انداخته و این پیش داوری ها و ذهن خوانی ها منو بیچاره کرده . امشب خونه پدر شوهرم دعوت داشتم اما بدلیل بیماری واگیر داره جاریم قبول نکردم که بیام و قرار شد ما امشب بریم و اونها فردا شب .همین باعث یه ناراحتی شد که مگه جزام بوده و ... .حالا من دوست ندارم فردا شب تو ساختمون بمونم و اونا بیان خونه پدر شوهرم و همین ذهن منو درگیر کرده که اگه همیشه بخواد اینطوری باشه چی کار کنم ؟از یه طرفی میگم کاش می رفتم که رو برو بشیم و تموم بشه .حتی نمی دونم چی درسته چی غلط ؟
کمکم کنید .یه برنامه خوب روزانه .یه کاری که همیشه مشغول باشم یه راه ارامش که استرس نگیرم .به خاطر کوچولوم ناراحتم و عذاب وجدان گرفتم .
اما نوپوی عزیزم حتما حتما حرفاتو عملی خوهم کرد اما چگونه ؟کمی سخته .
- - - Updated - - -
پستی رو که خواسته بودی دوباره خوندم .با همش موافق بودم جز:
عزیزم من نمی خوام عین جاریم باشم اما چون همسرم و برادر شوهرم شریکن حس می کنم حقمنه که داره پای مال میشه .
پس اصلا قضیه ما با اسراف و ... متفاوته . عاقبتی که ازش حرف زدی متاسفانه با زندگی من گره خورده .
این حرفتو خیلی پسندیدم : شما دیگر به جاری ات و کارهای او فکر نکن و کارهایی که گفتم انجام بده اگر می خواهی در زندگی به جایی برسی که حرفی برای گفتن داشته باشی.
خیلی سخته .خودمم هم می خوام اما چطوری ؟
الان بعد از دو سال روابط جاریم اینا با پدر و مادر شوهرم خوب شده .حالا من تنها موندم .دوست ندارم جاریم رو ببینم اما متاسفانه این خوب شدن رابطه به ضرر منه و دلشوره و استرس به جون من انداخته و این پیش داوری ها و ذهن خوانی ها منو بیچاره کرده . امشب خونه پدر شوهرم دعوت داشتم اما بدلیل بیماری واگیر داره جاریم قبول نکردم که بیام و قرار شد ما امشب بریم و اونها فردا شب .همین باعث یه ناراحتی شد که مگه جزام بوده و ... .حالا من دوست ندارم فردا شب تو ساختمون بمونم و اونا بیان خونه پدر شوهرم و همین ذهن منو درگیر کرده که اگه همیشه بخواد اینطوری باشه چی کار کنم ؟از یه طرفی میگم کاش می رفتم که رو برو بشیم و تموم بشه .حتی نمی دونم چی درسته چی غلط ؟
کمکم کنید .یه برنامه خوب روزانه .یه کاری که همیشه مشغول باشم یه راه ارامش که استرس نگیرم .به خاطر کوچولوم ناراحتم و عذاب وجدان گرفتم .
اما نوپوی عزیزم حتما حتما حرفاتو عملی خوهم کرد اما چگونه ؟کمی سخته .
-
عزيز من نگران نباش
هركسي جايگاه خودش رو داره اگه اونا باهم مشكل داشتن بعدا هم خواهند داشت
به فكر سلامتي بچه ت باش و اونو تو اولويت قرار بده
راستي درخصوص خرج كردن زيادش
من يكي از آشناهامون اينطوري بودن
زنه خيلي زرنگ بود
خرجي ماهيانه ش رو از شوهرش مي گرفت ولي بازم پول ميخواست خرجي ماهيانه رو مي داد طلا
هر ماه اين كار رو ميكرد . باور ميكني ظرف سه سال تو يه جاي خوب تو شهرما خونه خريدن باهمين پول هاي طلا و يه كم پس انداز ديگه.
يه چيز ديگه جايي نرو خونه باش و خودت رو سرگرم كن.
خب اونا بيان به تو چه ؟نميان كه در خونه رو ازت بگيرن. بزار انقده بيان هلاك بشن
-
بچه ها کمکم کنید روابط جاریم اینا با مادر شوهرم عالی شده و ما این وسط....
نمی تونم تمرکزم رو از روی اونها بردارم به من بگید چی کار کنم .رفتار درست چیه .از مادر شوهرم پرسیدم مهمونی چطوری بود گفت عالی و خیلی صحبت کردم و .... .هی از مادر شوهرم ازشون می پرسم و این منو بیشتر بهم میریزه .کمکم کنید از این وضعیت دلشوره و اضطراب بیرون بیام .چی کار کنم بی تفاوت بشم .دائم پیش خوذم می گم خونه ما میان .نمی یان .روابط ما چی می شه دوباره جاریم با چابلوسی هاش دل مادر شوهرم رو به دست آورد .درصورتی که مادر شوهرم دائم نفرینش می کرد که پای بچه منو برونده و ... .حالا نمی دونم با تک تک اعضا چطور رفتار کنم طوری که به همه بفهمونم یه فرقی بین من و جاریم هست .البته می دونم که دوباره توی جمع اون زبون زبون داره و شلوغه اما من ساکت .نمی تونم عین اون چابلوس باشم .خیلی بهم ریختم .به دادم برسید.
-
فرقی که بین شما و جاری شما است این باید باشد : راه درست زندگی را درپیش می گیری و تا آخرش می روی تا به نتیجه برسی.
شما با مادرشوهرت مشکلی نداری. این خیلی خوب است. تازه الان که داری برایشان نوه می آوری می توانی عزیزتر هم بشوی. الان وقت خوبی است که رابطه ات را با مادرشوهرت بهتر کنی به بهانه حاملگی.
بعد هم اینکه اینقدر فکر نکن حقت پایمال می شود. ببین عزیزم این مسئله تقصیر جاری ات نیست و به همسرت مربوط می شود. همسرت اگر می خواست می توانست جلوی این مساله را بگیرد و برادرش را مجبور کند مساوی سهم داشته باشند. اما به دلایلی نمی خواهد این کار را بکند. پس این ربطی به جاری شما ندارد عزیزم. از او کینه نداشته باش و عادی رفتار کن. روی او حساس نباش.
پس اگر روابطت با مادرشوهرت بهتر شود و با جاری ات یک رابطه عادی داشته باشی مشکلی که پیدا نمی کنی هیچ ، زندگی ات بهتر هم می شود.
کارهایی که الان باید بکنی این است : به فکر کوچولوی توی شکمت باش .
بنیشین مطالعه کن ببین الان چه آزمایش هایی لازم است بدهی ؟
چه تغذیه ای داشته باشی ؟
چه ورزش هایی می توانی انجام دهی که زایمانت راحت باشد ؟
راجع به رشد جنین در هر هفته مطالعه کن.
به فکر خریدن سیسمونی و وسایل بچه باش.
راجع به روند زایمان ، بعد از زایمان و روش های مختلف زایمان اطلاعات کسب کن.
به فکر مراقبت از پوست و موها و دندان هایت در دوران بارداری باش.
راجع به شیردهی و مراقبت از نوزاد مطالعه کن. چندتا مجله خوب هم در این مورد چاپ می شود.
این اولین کارهایی است که باید الان انجام دهی تا زندگی بهتری داشته باشی. همیشه در زندگی ات اولویت ها را مدنظر قرار بده و بیشتر انرژی فکری ات را صرف آن کن.
-
سلام دوستان کمکم کنید .همسرم دائم از رفتارهای خونوادم انتقاد می کنه . ایراد می گیره .همش می خواد به من بفهمونه پدر مهزبونی ندارم .میگهواقعیت رو بپذیر .یکسری استدلالهایی رو هم میاره که فقط از نظر خودش درسته .نمی دونم باید چه عکس العملی در مقابل رفتارهاش داشته باشم و چی کار کنم که دست از زوم کردن برداره.؟ اون دائم میگه ببین بابای من اله بله اما بابای تو فلانه .کلافه شدم دگه .هرچی هم توضیح می دم و تفاوت فرهنگ ها رو باز می کنم و گاهی می پذیرم و .... .پررو تر شده و با جسارت بیشتری و به کرات تکرار می کنه .