نوشته اصلی توسط
پرنیان65
شوهر سابقم الان اومد دوباره باهم صحبت کردیم .من بهش گفتم موافقم ولی باید قبلش پیش مشاوره بریم.انقدر خوشحال شد که چند سال پیش که ازم خاسگاری کرد اینطور نبود مثل دیوونه ها منو بوسید:311:انگار نه انگار نامحرمیم شانس آوردم از زیر دستش فرار کردم :58: نمیدونم چرا خیلی دلم براش میسوزه احساس میکنم قضیه خاسگاری منو فهمیده و اینجور دارره خودشو به آب و آتیش میزنه آخه بهم گفت تصور اینکه تو مال یکی دیگه باشی منو دیوونه میکنه به نظرتون این حرفش دلیل بر این نیست که هنوز یه خورده نسبت به من بدبینی داشته باشه؟ ایشون فقط نسبت به پسرعموم حساس بودن اینم بگم که من از بین پسرای فامیل فقط با پسرعموم راحت بودم شاید اگه با اونا هم راحت بودم باز نسبت به من سو ظن داشت:162:عین دیوونه ها شدم همش دارم فکر وخیال میکنم ولی وقتی میل و علاقه همسرم برای ازدواج مجدد رو میبینم آروم میشم