کامروای عزیز:72:
متاسفانه نمیتوانم راهنمایی مناسبی بکنم ولی داستان شما مرا برد به چند سال پیش.
یاد استاد پیر 90 سالم انداخت که به بهانه یک بازدید علمی ما را به منطقه ای دور از شهر برد و با چشمانی
که درش میشد اشک را دید بیان کرد من اینجا سرباز بودم که دلباخته دختری دهاتی شدم ولی بخاطر
مشکلاتی از جمله دوری راه و نارضایتی خانواده ازش دست کشیدم و با همسر کنونیم که از اقوام نزدیک است
ازدواج کردم اون میگفت دلم میخواد بدونم سرنوشت اون دختر چی شد سالهاست ازش خبر ندارم.
مطلب چندانی از اون شخص و یا زندگی کنونیش نگفت. این استاد الان کلی عروس و داماد و نوه و نتیجه داره ولی احساسی که به ما دانشجوهاش منتقل کرد یک حس واقعا غریبی بود؟؟:303:
این مقدمه رو گفتم که بیان کنم متاسفانه خیلی از ما موقع ازدواج بجای بها دادن به نیازها و
احساسات درونیم مطابق معیار - نظر و صلاحدید دیگران عمل میکنیم و یا معامله ای از روی ظواهر و عرف
میکنیم و اون نیمه گمشده واقعیم رو پیدا نمیکنیم همین باعث میشه همیشه طلبکار از همسر و پدر و
مادر خودمون یا اون بشیم گویی معامله ای کرده ایم که بازنده - برنده بوده نه برنده - برنده.
به نظر من متاسفانه مشکل شما ظرف نشستن خانمت- یا خانه های پدر خانمت یا سرکار رفتن خانمت و ....نیست.
این افکار و انرژی منفی شما در رابطه همسرتان با شما هم موثر است و رابطه دو طرفه تان را درگیر تنش میکند.
مشکل شما رابطه ایست که درش فکر میکنی بازنده شده ای و چون آتش درونت آروم نشده
میخواهی بهانه جویی کنی یا به طریقی از دیگران انتقام بگیری ......
عقل می گفت که دل منزل و ماوای من است :72:عشق خندید که یا جای تو یا جای من است :72::72: