مشکل شما اینجا است :
من اون زمان فکر میکردم شاید این بهترین ازدواجه.کما اینکه تا الان خواستگاری به پاکی اون نداشتم.
او باید از ذهن شما بیرون برود. انگار که هیچ وقت پیشنهادی در کار نبوده است. شما دارید ناخودآگاه او را با خواستگاران دیگرتان مقایسه می کنید. او مثل یک بت نماد پاکی شده است. من به این آقا تهمت نمی زنم. اما آیا شما از جزئیات زندگی او اطلاع دارید که می گویید دیگر کسی مثل او خوب نیست؟ البته که فقط خداوند می داند کدام یک از ما خوب تر و پاکتر از دیگران است. پس بهتر است معیارهایتان را برای پاک بودن طرف مقابل معین کنید و به جای مقایسه خواستگارتان با پسر عمه خود ، او را با معیارهایتان بسنجید. انگار پسرعمه شما معیار شده است و می خواهید کسی مثل او پیدا شود. من باز هم روی حرف های پست قبلم تاکید می کنم.
فکر می کنم اینکه شما در آن سن اینقدر مشتاق ازدواج بوده اید به دلیل شرایط نامناسب خانه بوده است. شما ارتباطی را که می خواستی در خانواده نداشتی ، پدر شما متاسفانه ارتباط خارج از ازدواج داشته که شما را آزار می داده است. بنابراین پسر عمه شده است یک ناجی و یک مظهر پاکی.