نوشته اصلی توسط
نوپو
خانمی مشکل شما کاملا طبیعی است و لازم نیست آن را خیلی بزرگ تلقی کنی. حالا به توضیحاتم خوب دقت کن :
اولین مردی که دختری با او برخورد می کند پدر دختر است. اگر رابطه پدر و دختر و در سطح وسیع تر پدر با مادر و دیگر اعضای خانواده خوب و مطلوب باشد دختر در رابطه با جنس مخالف و حتی ازدواج بسیار موفق خواهد بود.
متاسفانه پدر شما در این زمینه به هیچ وجه عملکرد خوبی نداشته است. کارهایی مثل مشروب و قمار و ... به شدت در کودکان احساس ناامنی ایجاد می کند و سلامت روان کودکان را به خطر می اندازد. همچنین ظاهرا پدر شما به نوعی مساله شخصی و زناشویی خود را به شما نشان داده است.
خيلي خيلي ببخشيد اما من گاهي صداشونو ميشنيدم.وهميشه با ترس ميخوابيدم.فكر ميكردم پدرم حيوونه.
ببین اینکه یک مرد دوست دارد همسرش زیبا باشد و ناز داشته باشد یک سطح پایین از مسایل جنسی بین زن و شوهر است. کودک نمی تواند به هیچ عنوان هیچ سطحی از این مسایل را درک و جذب کند و به شدت آسیب می بیند. حتی وقتی زن و شوهر حرف های عاشقانه به هم می زنند به اعصاب کودکانشان فشار می آید . برای همین بسیار تاکید می شود که این مسایل حتی در کوچکترین موردش باید کاملا از فرزندان پنهان باشد. موافقم.
پس شما از ناحیه پدر ( حتی اگر خودتان متوجهش نباشید ) حس ناامنی شدیدی را تجربه کرده اید و به مردان بی اعتماد شده اید. در واقع الگویی احساسی که از پدرتان در فکر شما ترسیم شده است حالا تعمیم داده شده به تمام مردان و برای همین است که اضطراب می گیرید.وقتي براي اولين بار از رابطه ازدواج باخبر شدم همه مردها رو موجودات گناهكار وپليدي ميدونستم.از عموم كه خيلي دوستش داشتم وهميشه بغلم ميكرد متنفر شده بودم و شبها گريه ميكردم كه من چقدر كثيفم كه اينطوري به دنيا اومدم.اما كم كم كه بزرگ شدم وقرآن ميخوندم فهميدم اين قانون طبيعته وديگه از تنفر گذشته خبري نبود.
حالا از شما می خواهم توضیح مفصلی راجع به کودکی خودتان ، رابطه خودتان و پدرتان ، رابطه پدر و مادرتان و شرایط حال حاضر خانواده بدهید. شما با این تالار آشنا هستید و می دانید باید به چه نکاتی اشاره کنید.