-
وای چه دوران بدی هست واقعا می فهممت...عزیزم به خدا جدی می گم الان تو توی وسط ماجرا هستی متوجه نمی شی ولی اگه کسی از بیرون نگاه کنه متوجه می شه این نگرانیت واسش بیهوده هست. ببین همه هم متفق القول می گن مطمئنا به خودش اسیبی نمی زنه.. اونی که داره اسیب می بینه تویی که شرایط روحیت خوب نیست. هیچی نمی تونم بگم ارومت کنم اما به خودت فکر کن اصلا فکر نکن به اون.. اون مطمئنا داره بهش خوش می گذره که سراغی نمی گیره ازت اگه گیر بود یا ناراحت بود از ش خبری می شد. به خدا صلاح حتما در این بوده حتما بعدا ادم هایی سر راهت قرار می گیرند که از خانواده بر اومدن... تو خانواده بزرگ شدن و نعمت داشتن محبت و احترام خانوادگی رو می دونن.. به خدا کم نیستن این ادما ( البته اینجور که من برداشت کردم خانواده خوبی داره منتها خودش باهاشون نمی سازه)
-
rose عزیزم مرسی از اینکه به حرفام توجه کردی... سعی می کنم به خودم توجه کنم ... لحظه لحظه این رابطه میاد جلوی چشمام... نگاهش... صدای قلبش... دستاش... خنده هاش... یک بار تصادف کرده بود ... من یک دفعه مثل دیوونه ها شدم ... همینطور اشک می ریختم و زنگ می زدم بهش... برداشتن گوشیشو متصدی آمبولانس گفتن تصادف کرده نباید صحبت کنه داریم می بریمش بیمارستان... من قبل از اینکه زنگ در خونه رو بزنه احساس می کردم داره میاد... به چشماش نگاه م یکردم می دونستم دردش چیه حرفش چیه.... به خدا دست خودم نیست... این درد و دلتنگی من ... آخ خ خ خ خ
مهسا جان عزیزم مرسی از همدردیت... خدا کنه عزیزم عیبی نداره بیان بگن یه جایی برای خودش خوشه از خدا می خوام اینو... به خدا قسم می دونم رابطه ام تمام شده... شخصیتم خرد شده ... نمی تونم اشک نریزم... نمی تونم زجه نزنم... غافلگیر شدم... داغونم کرده... از سکوتش می ترسم... الان تمام وجودم درده... می ترسم مامانم داغون بشه وگرنه میرفتم توی بغلش اینقدر گریه میکردم تا آروم بشم... ولی حقش نیست پیرزن...
دختر ناشناس عزیزم مرسی از راهنماییت... عزیزم خسته شدم از قوی بودن... از تظاهر به اینکه هیچی نشده...
ببحشید کوتاه می نویسم... اما به حرفاتون فکر م یکنم حتماً...
- - - Updated - - -
می خواستم همسرش باشم.... خانم خونش باشم... مادر بچه هاش... اما اون مثل یه اشغال باهام رفتار کرد... حتی کسی با یه اشغال خیابونی این کار رو نمی کنه که این با منی کرد که سه سال نون و نمک همو خوردیم... سه سال پر از سختی را کنار هم تحمل کردیم... باورم نمیشه این اونه که این کارا را کرده... حقم این نبود...
- - - Updated - - -
من به خدا برای خودم برو بیایی دارم به نجابت به خانواده به بر رو از دخترای فامیل سر بودم... دارم یخ می زنم از این سرمای نامردی...
- - - Updated - - -
به خدا شب تا صبح روی اعصابم راه م یرفت صبح می رفتم محل کارم سرم را بالا می گرفتم کسی از درونم خبر نشه... و بودن کسایی که حاضر بودن به پام بیافتن اون چیزایی که من ازش به التماس می خواستم رو با التماس بهم بدن... ولی من تقوی می کردم... قسم خورده بودم فقط یک نفر... فقط عشقم... فقط اون... فقط با اون... در کنار هم... بی هم نه...
- - - Updated - - -
منت این چیزا سر اون نیست... فقط یه مرثیه ای هست برای باورهام... بذار بره... من پاک می مونم... من پست نمی شم... پا می شم دوباره یه روزی... اما الان می خوام برای عشثم برای باورم برای بچه ای که هیچ وقت بغلش نکردم اما عاشفشم سوگواری کنم شاید آروم بشم... کاش می شد برم مشهد... کاش م یشد یه جایی برم اینجا نمونم...
- - - Updated - - -
من چه کار باید بکنم؟ توی این شرایط معمولاا آدما چکار می کنن تا از هم نپاشم؟؟؟ چرا هیچ ادم متخصصی هیچ نظری نمیده؟ مگه اینجا سایت تخصصی نیست؟؟؟؟
- - - Updated - - -
این رابطه منه ... درب و داغون ... قابل ترحم ... ترسناک ... می گفت یه جوری زندگی می کنیم کنار هم که همه حسرت زندگی ما رو بخورن... می گفت آدمای مومن و تحصیل کرده همسرا و پدر مادرای خوبی می شن... می گفت زندگی کردن مرام می خواد... مرد می خواد! تو خیالت جمع باشه من هستم... اما بدقولی کرد... توی سخت ترین شرایط به دادم نرسید... تنهام گذاشت... مثل یه اشغال پرتم کرد از زندگیش بیرون...
-
عزیزم خیلی دلم میهواست یه همچین تاپیکی میزدم ولی واقعا نمیدونستم از کجا شروع کنم.. مرسی...تمام خرفای نگفته من بود
فقط با این تفاوت که من الان 3 ماه از پایانش میگذره ولی هنوز خاطرش واسم زنده س، هرشب اشک و مرور خاطرات..
خرفات واسم آشناس اونم یهو رفت در اوج خوب بودن، هرچقدر تماس گرفتم جوابی نداد، کاملا بی خبر..
ولی برگشت توضیح داد، یه بهونه الکی... ولی گفت نیومدم که بمونم فقط عذاب وجدان داشتم!!!!
اونم برمیگرده مطمئن باش
خواستم فقط باهات همدردی کنم
-
سلام خوبی؟ صبح بخیر. امیدوارم خوب باشی. اصلا و تحت هیچ شرایطی نباید نگران اون باشی. تو فقط نگران خودت باش و به جوانی خودت رحم کن. سعی کن یه هفته دوام بیاری. بعدش برو سراغ زن اولش ببین چی شد که ترکش کرد و اون چه کار کرد؟ احساس های اونو کاملا گوش بده. ببین گلم خواهرم تو فقط فقط به خودت فکر کن. اونو ول کن. خاطراتشو ول کن. چه خاطراتی؟ همش کشک. مرد تو شاکله ای که داره یه چیزه. با زن اولش هر جور رفتار کرده با تو هم اونجوری رفتار خواهد کرد. فقط کم و زیاد داره. تو اصلا نگران معدش نباش. منم مثل تو بودم وای چی خورد چی شد؟ بعدا فهمیدم با خواهرها و زن داداشش که توی دهات بین دو تا کوه زندگی می کردن. اونا رو آورده تهران بردتشون کنسرت. از حماقت خودم متنفرم. تو صرفا نگران خودت باش. از خانواده اون هم توقع نداشته باش. چون تو دختر اونا نیستی که دل بسوزونن. اونا صرفا نگران مهریه هستن که تو نگیری. بعدا می فهمی که این بی غیرتیش و بی مسئولیتیش رو از خانوادش به ارث برده.
-
عزیزم یه سوال داشتم
ایشون کم کم باهاتون سردشدندوزنگ نزدندیایهویی بدون اینکه خبری بدهندرفتند؟
دراواخر(چندماه اخر)شمازنگ میزدیدوایشون فقط جواب میدادند؟
- - - Updated - - -
باصحبتهای ساحل جان موافقم که ایشون ازخانواده به ارث برده
همونطوری که میدونید وقتی خواستگاری میادبرای تحقیق ابتدابه سراغ خانواده طرف مقابل میروند چون میگویندهرچی باشه درهمون خانواده بزرگ شده است هرچندبعضی مواقع استثناهم داریم ولی نادرهست
شخصیت ادمهادردوران کودکی شکل میگیره وقابل تغییرنیست ادمهاهرچندخودشون بگویندکه مااین چنین نیستم وکارهایی که خانوادم کردندمن نمیکنم بازم میبینیم که وقتی درموقعیت قرارمیگیرندهمان کارهاروتکرارمیکنند
مثلاوقتی مادری به فرزندش زنگ نمیزنه که کجایی؟چیکارمیکنی؟بزرگ میشه وبادختری اشنامیشه دخترزنگ میزنه کجایی؟چیکارمیکنی؟نگرانت شدم بلافاصله اقاپسرمیپرسه کاری داشتی چی شدزنگ زدی باتعجب میپرسه واقعازنگ زدی حالم روبپرسی درمقابل وقتی شماجایی میری اقازنگ نمیزنه که چیکارمیکنی کجارفتی کی رفتی درحالیکه توانتظارداری ودلت میخواد
پس شیوه وروش وتربیت خانوادگی یکی ازمسائل مهمه که بایدبهش توجه کرد
وقتی دیگران میگفتند بایدبه خانواده طرف مقابل نگاه کنی من خودم میگفتم نه فلانی فرق داره درحالیکه وقتی تجربه های شماعزیزان رومیخونم میبینم نه هیچ فرقی نداره ماخانمهاهستیم که تمام احساسمون روتورابطه واردمیکنیم باعشق شروع میکنیم ولی حیف اخرسرماهم هستیم که مقصرشناخته میشویم وهرچی کاسه کوزست سرمامیشکنه
مثلاوقتی ازخانوادش میگه توهم درجواب میگویی خب خانوادت هستندوبایداحترامشون رونگه داری میپرسند طرف کی هستی وقتی میگویی طرف هیچ کس من باتواشناشدم وتوبرام مهمی جوابی که میشنوی ازاول واست مهم نبودطرف کی باشی
عزیزم به فکرخودت باش
- - - Updated - - -
از خانواده اون هم توقع نداشته باش. چون تو دختر اونا نیستی که دل بسوزونن.
واقعاهم همینطوره .
-
سلام دوستای خوبم... وجودتون برام دلگرمی هست... دیشب تا صیح مثل مرغ سر کنده جوون دادم... اینقدر سرمو به دیوار کنار تختم زذم که حس می کنم یک طرف سرم بی حس هست... صبح خواهرم و شوهرش اومدن منو بردن درمانگاه... گفتن چشه؟؟؟ داغداره؟؟؟ سرم زدن... ارام بخش... مسکن... همه چیزه ده تا می بینم الان.
دختری عزیزم الهی بمیرم برای دل تنهات... ببین تنها نیستی... ما هم هستیم کنارت و چوب محبت و سادگیمونو خوردیم و زن بودنمونو... ولی مطمئن باش خدا جای حق نشسته... نمی داره که... یعنی امیدوارم اینطوری باشه... من به هر چی باور داشتم خلافش ثابت شده...
ساحل عزیزم من مهریه ندارم که کسی نگرانش باشه... یه جلد قران، یک شاخه گل، یک سکه و حق طلاق، حق انتخاب محل سکونت، حق حضانت فرزند، حق اشتغال، تحصیل... خوب؟؟؟ من می خواستم زندگی کنم ساحل... همه زندگیمو توی یک رابطه سرمایه گذاری کردم و باختم...
رز عزیزم نه ما از شش هفت ماه قبل رابطه مون با مشکل اساسی مواجه شد... گفتم که با خانواده ام سر ناسازگاری گذاشته بود و یه بار یه جشن داشتیم اینم مأموریت بود گفت نرو من به حرفش گوش ندادم و رفتم... البته اینم بگم که مثلاً توی این مدت این حتی منو تا یه پارک سر کوچه هم نبرده بود... هیچی... صفر صفر... من خسته شده بودم دیگه از بس که توضیح داده بودم خواهش کرده بودم التماس کرده بودم تهدید کرده بودم گریه کرده بودم که آخه پسر خوب تو مرد من هستی من هم مثل هر دختری ارزو دارم با عزیزم وقت بگذرونم... از اینم که نه!!! ما مشکلات حاد تر از تفریح کردن داریم. من همش کار می کنم واسه آیندمون تو م نباید بری تو هم باید مثل من باشی!!! هیچی دیگه از بعد اون ماجرا دیگه خودشو زد و اصلاً شد یه ادم دیگه ای... من عذر خواهی کردم گفت انسان ممکن الخطا هست نه جایزالخطا من هرگز نمی تونم ببخشم یا فراموش کنم... بعدشم دیگه سرد شد... تا اینکه من گفتم این چند وقت یه مشکلی داشتم ازش خواستم کمکم کنه که گفت نمی کنم... یک چند میلیون پول از من قرض گرفته بود گفتم لااقل اینو بده من بتونم مشکلمو خودم حل کنم که دیگه رفت و پیداشم نشد. به همین قشنگی و به همین راحتی... کاش خودش بود از دید خودش می گفت و توجیهاتش را می شنیدید... اینکه من مرد هستم و من از همه مردای عالم و از همه مردای فامیل تو سرم و اینا رو نوکری خودم هم نمی گیرم... تو زنی باید هر چی من بگم بگی چشم... زن باید صبور باشه... یعنی این همه وقت کم بود برای یک مرد بخواد خودشو از بدبختی بالا بکشه؟؟؟ یعنی بعد این همه وقت ما سر همون خونه اولی که بودیم تکون نخورده بودیم... می گفت تو منو از هر چی زن متنفر کردی و من هیچ خاطره خوبی از تو ندارم... من فایل زندگی مشترک را توی زندگیم برای همیشه بستم... می گفت به خاطر غر زدنهای تو هست که من نتونستم بر مشکلات فایق بیام و گرنه من از همه مردای دنیا مرد ترم... به ظاهرش نمی رسید می گفت من دارم از خودگذشتگی می کنم واسه آینده... آخرشم گفت تو منو له کردی یه مرد له شده هم نمی تونه از کسی حمایت کنه!!! یعنی عقل توی سر این مردا نمی دونم خدا واسه چی آفریده!!!!!!!!!!!!
- - - Updated - - -
ببینین مثلاً شما می بینین یک لیوان پر از ماده شوینده قوی لب میز ناهار خوری هست... خوب؟؟؟ یک زن غریزه اش شروع می کنه به اعلام خطر!!! حالا فرض کن خودش نمی تونه بره این لیوان را از اونجا برداره چون یک شیشه ای بین اون زن و لیوان هست اما یک مردی اون طرف اون شیشه هست که اون زن سعی می کنه به اون دیوانه بفهمونه یک طیفی از خطرات وجود داره از این گرفته که خود اون مرد نادانسته اون ماده را جای نوشیدنی سالم بخوره و اسیب ببینید یا اینکه دستش بخوره بریزه اون ماده روی فرش و زندگی و همه را نابود کنه... از نظر این اقا اینکه اون زن بخواد به نحوی بفهمونه به این اقا که خطری هست یعنی له کردن مرد!!!! زندگی ما هم سر یه همچین بحثایی از هم پاشیده... اینا یه زن کور و کر نفهمی می خوان که هی چشم توی چشماشون خمار کنه قربون صدقه اشون بره الکی تا اینا احساس مرد بودن کنن!!! من می شناسم زنهایی که بی منت و بی ادعا از صدتای اینا مرد ترن!!!!!!!!
- - - Updated - - -
ببینین مثلاً شما می بینین یک لیوان پر از ماده شوینده قوی لب میز ناهار خوری هست... خوب؟؟؟ یک زن غریزه اش شروع می کنه به اعلام خطر!!! حالا فرض کن خودش نمی تونه بره این لیوان را از اونجا برداره چون یک شیشه ای بین اون زن و لیوان هست اما یک مردی اون طرف اون شیشه هست که اون زن سعی می کنه به اون دیوانه بفهمونه یک طیفی از خطرات وجود داره از این گرفته که خود اون مرد نادانسته اون ماده را جای نوشیدنی سالم بخوره و اسیب ببینید یا اینکه دستش بخوره بریزه اون ماده روی فرش و زندگی و همه را نابود کنه... از نظر این اقا اینکه اون زن بخواد به نحوی بفهمونه به این اقا که خطری هست یعنی له کردن مرد!!!! زندگی ما هم سر یه همچین بحثایی از هم پاشیده... اینا یه زن کور و کر نفهمی می خوان که هی چشم توی چشماشون خمار کنه قربون صدقه اشون بره الکی تا اینا احساس مرد بودن کنن!!! من می شناسم زنهایی که بی منت و بی ادعا از صدتای اینا مرد ترن!!!!!!!!
-
گلم همه مردها تو سربازی نفربرتر تو پادگانشون هستن. همه تو محل از اینا می ترسیدن. همه مردها وقتی دارن دوران کودکیشونو تعریف می کنن همشون بقیه رو زدن. (نمی دونم این کتک خورده ها کی بودن؟) همه دخترها داشتن برای اینا غش و ضعف می کردن.
یه بار یه نفر دنیا دیده بهم گفت: از حرف های کوچیک حرف ها بزرگ تشکیل میشه.
به خداوندی خدا قسمت می دم که سر همین کارهاش زن اولیش طلاق گرفته. ببین اینو کی بهت گفتم. برو تحقیق کن متوجه میشی.
وقتی داریم خاطرات تلخمو اینجا می نویسم برای اینکه متوجه بشی تنها نیستی ماهم مثل تو مشکل داشتیم. شوهر (؟؟؟؟!!!) داشتم برای امتحان پایان ترم می خوندم که زنگید/ گفت کجایی؟ گفتم با خانواده داییم اومدیم تو پارک. اون موقع رفته بود دهاتشون بین دو تا کوه. از اونجا تا پارکی من بودم 700 کیلومتر فاصله داشت خودشو داشت جر میداد که الان میری دوچرخه سواری می کنی مانتوت میره بالا. پسرهای مردم می بینن. منم بهش گفتم مگه من زشت نیستم؟ پس هیشکی منو نگاه نمی کنه. سر اون موضوع یه ماه گور کثافتشو با خواهرهاش گم کرد.
پس اون دنبال بهانه بوده/ بعضی مردها زندگی متاهلی رو تو بله قربان گفتن زنشو می دونن.
می دونی چیه Opal تعریف زندگی متاهلی افراد مختلف متفاوته. (الان که دارم این متنو تایپ می کنه دستم می لرزه چون یاد کثافت بودنش می افتم) باید درک کرد که افراد مختلف چه تعریفی از زندگی متاهلی داره.
همه مردها فکر می کنن خیلی مردن. همهشون همشون. ولی مرد واقعی به داشتن آلت جنسی..... این نیست. مرد کسی هست که تو سختی ها بشه بهش تکیه زد.
گفتی ازت پول گرفته؟ مال منم ازم پول می خواست وقتی ازش پس گرفتم خانوادش داشتن خودشونو جر میدادن. همونایی که می گفتن پول زن و مرد یکیه جدا نیس. برای ظرف شستن تو خونه من از شوهر(؟؟؟؟؟!!!) پول می گرفتن.
دختر سلامتی خودتو به خاطر کی به خطر انداختی؟ به خاطر چه کسی آخه؟ چرا سرتو می زنی به دیوار.
خدا رو شکر که حق طلاق داری. لازم نیس بری .... دنبالش بگردی. بذار احساسات که خوابید ببین چه اقدامی به صلاحته.
- - - Updated - - -
-
حالم از هر چی جنس مذکر به هم می خوره!!!!!! از هر چی خانواده است از هرچی از خود گذشتگی از هر چی صبوری برای حفظ زندگی بی زارم... هر از گاهی نوشته های این تالارهای همدردی را می خوندم باورم نمی شد که اینا یعنی مرد هستن؟؟؟ یعنی ما زنها داریم برای اینا می جنگیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا شفامون بده انشاا... خدا می شناختتشون چه موجودات مزخرفی هستن که دست پای زن را با احکام شرعش بسته تا این موجودات بی مصرفش نسلشون حداقل باقی بمونه!!!! حتماً اینا رو هم مردا نوشتن دیگه!!!!
-
سلام opal عزیز..
نمی دونم واقعا چی بگم ! چرا اینکارو با خودت میکنی ؟ مگه دیونه شدی ؟؟ یعنی چی سرتو زدی به دیوار ! دوست خوب به خودت چرا آسیب می زنی ؟ http://www.pic4ever.com/images/swear1.gif
صبور باش ! اگه اینطوری باشی که نمی تونی یه تصمیم درست بگیری یا وقتی زنگ زد نمی تونی درست و عاقلانه باهاش صحبت کنی !
اون که ناپدید نشده , بالاخره برمیگرده , مطمئن باش , نمی دونم چرا خودتو داری داغون می کنی... نمی خوام بگم مشکل تو خیلی کم و جزی هستش اصلا , اما یکم از مشکلای مردمو با مشکل خودت مقایسه کن .. من تو همین سایت یا یه سایت دیگه بود که خوندم خانومه شوهرش با یه بچه ولش کرده بود و رفته بود و این خانوم هم خانوادش ساپورتش نمی کردن و مونده بود تک و تنها ... ببین باید قوی باشی .. و صبور .. و منطقی ! http://www.pic4ever.com/images/consoling2.gif
اشتباه از خودت بود , خودت با خودت اینکارو کردی , چطور به پسری که خانواده درست حسابی نداره اعتماد کردی , چطوری حاضر شدی با این وضعیت مهریه خودتو بزاری یه سکه ! و ..
حالا که اشتباه ها رو خودت کردی , باید خودتم مقابلشون واستی و صبر کنی و حلشون کنی ! نه اینکه خودتو بزنی به در و دیوار !!!! http://www.pic4ever.com/images/no.gif
اول یکم خودتو جمع و جور کن عزیزم , اشتباهتو بپذیر و به فکر حل کردن زودتر این ضرر باش ! :305:
-
فدات بشم ساحل جان چه روزگاری داشتی تو هم... آره وقتی هم تو می نویسی انگار که من نوشتم دستها و پاهام بی حسه... می دونی... همه بهم گفتن نکن!!! گفتن مرد ارزش نداره ها... گفتم نه!!! این فرق!!!!! داره... همه خانواده و دوستام گفتن که الان داغی نمی فهمی نمیخواد عجله کنی عقد کنی بذار بگذره!!!!! گفتم نه!!!!! حرومه این روابط!!!!! گفتن نمی خواد از مهریه ات بگذری گفتم نه!!!! من می خوام زندگی کنم اندازه تخم چشمم به این اعتماد دارم من... گفتن درامدتو برای خودت نگه دار گفتم نه!!!! لازم داره چه فرقی داره من و اون نداریم!!!!! گفتن این خانواده اش غیر قابل تحمل هستنا!!! گفتم کی به اونا کار داره باشن این خودش ماهه!!!!!!!!!!!!!!!!!!! الانم بیاد اینقدر خرم می رم یه بچه ای هم براش میارم بعد ولم کنه با بچه بره!!!! چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ چون شوهرمه وظیفه ام هست ازش تبعیت کنم.... کاش من بمیرم راهت بشم.... کاش نباشم دیگه توی این دنیا... خسته هستم از اینکه هر کی هر چی بگه من باور می کنم مگر اینکه خلافش ثابت بشه... خدایا به من نعمت دیدن بد طینتی و بدذاتی آدما رو بده تا همه رو دوست، پاک، قابل اعتماد و مومن نبینم...
- - - Updated - - -
مرسی ویولت جان می دونم که تقصیر خود خرم هست... ویولت من باورام شکسته م یخوام سرشو بخوره برگشتنش یا بر نگشتنش!!!! من دردم اون نیست... دردم اینه اعتماد کردم... نارو خوردم... صبوری کردم نامردی دیدم... محبت کردم ظلم دیدم... حرف حق زدم تنبیه شدم... پس کجاست اون عدالت خدا که می گن هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ویولت اون پول کوفتش حرومه!!!! من یک قرون از زندگی اون ادم نمی خوام!!!!!!!!! یک عمری سرمو گرفتم بالا سربلند زندگی کردم نون حلال خوردم.... منن به مهریه لعنتی اون نیاز ندارم خودم کار می کنم درامد دارم زندگیمو می چرخونم عزیزم.... خدا لعنتش کنه چیزایی از من گرفته که ماهیت مادی نداره... دارم می سوزم.... خدا لعنتش کنه مادر پدرم داره تنشون می لرزه سر پیری... خدا لعنتش کنه بابام صبح گریه کرد... ایناااااا چند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهریه بخوره توی سر خودش و خانواده اش... بی عاطفه بی رحم
- - - Updated - - -
اینا کینه ای هستن آدم که نیستن... خانواده!!!! اگر جلوشون سر یکی از خواهر برادرا را ببرن به حضرت عباس توی سرشون همزمان دارن محاسبه می کنن ببینن چقدر به سهم ارثشان اضافه شد.... اینن این اینا!!! خانواده کجا بود... هیچی غیر پول ندارن برای اثبات ادم بودنشون... همیشه خدا فقط با پول و ادرس خونه و کوفت زهر مار خودشونو تعریف می کنن!!!! ما خودمونو با همدیگه تعریف می کنیم!!!! من حاضر بودم بمیرم اما اشک به چشم بابام نیاد!!!! حاضرم بمیرم اما نرم توی آغوش امن مادرم گریه کنم بار بدبختیامو سر پیری بذارم روی دوش اون... اینم جسمم نکشید دیگه که اینا فهمیدن وگرنه همیشه بهشون گفتم ببین مادر ببین پدر من آدم بدبختی نیستم بودن یا نیودنش آسیبی به من نمی زنه... من خوبم خوشحالم اینم این چند روز دیکه بریدم... برای همین میگم کاش برم یه گورستونی خونه نباشم....
- - - Updated - - -
همه گفتن نکن... همه گفتن ... من بهش ایمان داشتم... گفتم فقط اون... با خوب و بدش توی تلخی و شیرینی تا آخر ...