نمایش نسخه قابل چاپ
دوست عزیز من هم نمیدونم مشکل کجاس ولی یه جورایی به درد شما گرفتارم. خانوم من عکس خانوم شما تمیز و مرتبه ولی سرد مزاجه و به سکس اهمیت نمیده یعنی اونجور که من میخوام نیست و صحبت و تذکر و ناراحتی هم چیزی رو حل نمیکنه. منم خانوممو خیلی دوست دارم ولی بخاطر همین موضوع زندگیم عذاب و جهنمه. من فکر می کنم دینداری بی تاثیر نیست. خانم من مذهبی و من همه چیز رو از چشم همون دینش میبینم احاس قبح و این حرفها. یه وقتهایی به این نتیجه میرسم که باید به چنین زنانی علیرغم میل باطنی خیانت کرد.
آقا سیامک نگو دین بگو شاید فرهنگ بی تاثیر نباشه
دین ما اینقدر قشنگه. منتهی ما ازش اطلاعات درستی نداریم
خیانت..... پس حل مشکل.... روانشناس... روانپزشک..... برا چیه
زندگی همه فراز و نشیب داره باید حل کنیم تا لذت با هم بودن بیشتر بشه و چه خوبه که دوستمون. در پیه حلشه و انشاالله حل میشود
و اطمینان دارم شما انسانی پاک و درستکار هستید که در برابر مشکلتون یه کم احساس خستگی و بی رمقی دارید. وگرنه حرف دل شما هم حل مشکله این تایپیک رازدم که خدای نکرده کسی ذهنش منحرف نشه
حنا خانم این کار رو یعنی خیانت رو دوست ندارم من عاشق زنم هستم. ببینید خانوم من تو یه خونواده مرفه و کاملا تحصلکرده و با موقعیت اجتماعی و فرهنگی خوب بزرگ شده. من هم همیشه باهاش مهربون بودم و میدونم منو در حد پرستش دوست داره اما خوب فکر میکنم این تابوهای دینی هستند که بهش اجازه نمیدند که توی همبسری بهتر باشه.
من دقیقا درک کردم الان خانم شما. طبق گفته هاتونمقید به دینه و چقدر خوب و خوشبحالتون به خاطر اینکه معضل خطرناک جامعه امروز بی دینیه با هزار مشکلی که خود به خود باهاش میاد فساد.... بی اعتمادی قتل و حتی درگیری های جزیی ترش در خانواده های با سطح دینی پایین تر اطمینان دارم خودتان مشاهده کردید که الحمدلاله شما با آن رو برو نیستید و در اینده هم نداشته باشید
میدونم منظورتون دقیقا. متوجه هستم. شما میگید انگار به خاطر اونه که نمیتونه زیاد به رابطه. پر و بال بده($وسعت و جذاب)
قبول دارم شاید. اشتباهی در ذهنش جا افتاده باشه که انشاالله با داشتن شما کنار خود و راهنمایهاتون. حل میشود.
- - - Updated - - -
من منظورم فرهنگ جامعه بود که اموزش چندانی داده نمیشه. بوده نه فرهنگ خانوادگی ا
مرسی. حیف که نمیشه پیام های خصوصی تری داد وگرنه مشکلات بهتر حل میشدند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloo1
سلام آقا یا خانم نیلو 1 و ممنون از نظرتون .
من فکر نمیکنم همه ایرادها از خانمم باشه و قبلا هم گفتم بارها ازش سوال کردم که اگه من مشکلی دارم و میخوای اصلاح کنم بگو ولی موضوع اینکه من رو تو یک بن بست خیلی بدی قرار میده و میگه که من خوبم خودش هم خوبه و هیچ ایرادی نداره , اینطوری من احساس خیلی بدی بهم دست میده و فکر میکنم که داره مسخرم میکنه و ناراحتی من رو اصلا به حساب نمیاره.
من احتمال افسردگی میدم و بهش هم گفتم که بره دکتر درمان کنه ولی اون قبول نمیکنه و خودش رو بدون اشکال میبینه!
در هر حالتی اگه حتی من هم پر از ایراد باشم اینکه به جسم خودش نمیرسه و با حالت نظافت نکرده پیش من میاد بنظرم کارش اشتباهه و قابل هیچگونه توجیهی از طرف هیچ آدم عاقلی نیست
- - - Updated - - -
نقل قول:
نوشته اصلی توسط siyamac
سیامک به مضوع خیلی مهمی اشاره کرد که من خودم هم بهش اعتقاد دارم , در کنار موضوع دینداری هستند خانوادهایی که به لحاظ مذهبی متوسط هستند ولی آنچنان فرهنگ قوی و محکمی در ارتباط با بد بودن ارتباط دخترو پسر و یا حتی اشاره و حرف در مورد مسایل جنسی در خانوادشون هست که دخترها از کودکی تا بزرگسالی در ذهنشون حک میشه که معاشقه کار زشت و کثیفی هست و حتی بعد از ازدواج هم قبح این کار در ذهنشون باقی میمونه . خانواده همسر من هم از این نوع خانواده ها هست . خواهر های خانمم نزدیک بیست سالشونه خود خانمم میگه که اینها هیچی از معاشقه و سکس نمیدونن و راست هم میگه چون پدر مادرش اونها رو بطور کامل کنترل میکنند و حتی تنها پاشون رو از در خونه بیرون نمیگذارن , دخترهای بزرگ رو حتی برای کلاس رفتن و مدرسه خودشون میبرن و میارن و در مدرسه های بخصوصی که همه مثل خودشون هستن درس خوندن . از یک چنین فرهنگی کسی بیرون میاد که میشه مثل خانم من . این سرد بودنش رابطه مستقیم داره با فرهنگ خانواده و مذهب ولی...کدوم فرهنگ و مذهب میگه که به خودت نرسو نظافت نکن و همش شوهرت رو غذاب بده؟؟؟
به نظر من مورد مورد مشکلاتتونو بررسی کنین و جمع نبندین راحت تر حل میشن موارد.
در مورد مذهبی بودن من بعضی وقتا توی سرچام وبلاگایی پیدا کردم که مثلا یکیشو الان یادمه خانم مدعی بود که خیلی مذهبیه و چیزایی که می نوشت درباره رابطه جنسی با شوهرش انقدر زیاده از حد بود که بیشترش کار متخصصان این امور میشد باشه نه یه ادم کاملا معمولی. یه سری از مذهبی هام هستن که دیگه تهشن با مثلا شوهر و محرمشون. مثله بعضی خانمای مذهبی که کنار ادم توی تاکسی میشینن فکر می کنن چون هم جنسیم دیگه همه چی حله و زحمت نمیدن به خودشون که خودشونو نگه دارن هی می یفتن رو ادم!! ادم به ادم فرق می کنه. ضمن اینکه اگه کسی افسرده است کلا نیازش کم میشه. ادمی هم که خیلی افسرده باشه حال اینکه به خودش برسه یا کاری واسه خودش بکنه نداره. بهتره با خوش اخلاقی ببرینش دکتر وگرنه اینکه بگین بره دکتر خوب معلومه حال نداره بره اونم تنهایی.
این نیاز اول به روحیه کلی (افسرده نباشه ادم) ربط داره بعدشم به احساس ادم نسبت به اون طرف همسر.
کاربران عزیز خیلی ممنون خیلی لطف میکنید نظر میدید , از میان نظرات کاربران محترم یک نکته ای که کاربر محترم مصباح الهدی بیان کردن ذهنم رو مشغول کرده و اون نکته اینه:
"خانم ها اگر روابط اجتماعی خوب با سایر خانم ها نداشته باشن؛به مرور حس زنانگیشون کم میشه و روحیشون پایین میاد. کاری کنید که با دوستانش بیشتر رابطه داشته باشه"
لازمه که در این مورد توضیح بدم که ما با خانواده ها مون و فامیل رفت و آمد نداریم چون ایران زندگی نمیکنیم فقط چندتا دوست داریم که آخر هفته ها بیرون میریم یا خونه همدیگه میریم .
از این کاربر خیلی متشکرم, نظرشون خیلی قابل تامله برام . البته ما در شهر ساحلی بسیار زیبایی زندگی میکنیم و مرتب بیرون میریم و آخر هفته ها تو طبیعت و کنار دریا . من فکر میکردم که وقتی خانمم بیرون و کنار دریا میبینه که خانمها چقدر بخودشون میرسن و خوش اندام و زیبا و تمیز هستند به خودش بیاد و سعی کنه مثل اونها باشه و یا از این موضوع هراس داشته باشه که نکنه شوهرم به اونها نگاه کنه و یا به سمت خانم دیگه کشیده بشه ولی اون حس زنانگی که در خیلی زنهای دیگه هست که تلاش میکنن خودشون رو برای همسرشون جذاب و دوست داشتنی جلوه بدن در خانم من نیست, یکجوراهی فکر میکنم دارم با یک مرد زندگی میکنم ! کوچکترین حالت دلربایی درش ندیدم تا حالا وقتی هم بهش میگم میگه من آدم با وقار و مغروری هستم و نمیتونم اون طوری که بقیه هستن باشم. راستش من خیلی میترسم از خودم ! چون تو یک محیط کاملا تحریک کننده بدون هیچ محدودیتی داریم زندگی میکنیم و جنس مخالف براحتی در دسترس هست , حتی تو هر محله چندین کاباره و فاحشه خونه هست که فعالیتشون کاملا قانونیه و همه جا بخصوص تو روزنامه ها هم تبلیغاشون پره و برا کسی مثل من که از دست زنش کفریه خیانت مثل آب خوردن میمونه .بیرون که میریم کافیه یکم به اطراف توجه کنیم که چطور دخترو پسر ها و زن . مرد بدون هیچ ترسی و با عشق با هم رفتار میکنند و بوسیدن و بغل کردن یکدیگه تو ملا عام یک چیز خیلی عادی هست . وقتی که مجرد بودم همیشه آرزو داشتم که با همسرم اینطوری باشم حالا نه تو ملا عام و بطور خصوصی هم ما اینطوری نبودیم هیچوقت . خانمم اصلا به این چیزها نیاز نداره و هیچوقت هم ابراز یا شکایتی نکرده!
خیلی متاسف شدم ، امیدوارم به زودی مشکلتون حل شه .
جالبه که حس حسادت یک ذره در خانم شما وجود نداره .
شاید نظری که میخوام بدم یکم بد و یا منحرف باشه ، ولی شاید مفید واقع بشه . وقتی که کنار دریا میرید و یک خانم که تر و تمیز هست و به خودش رسیده ، اگر ازش تعریف کنید یکم ، تا حس حسادتش رو یکم تحریک کنید ، چی میشه ؟ هیچ عکس العملی نداره ؟
یکم حس حسادتش رو تحریک کنید .
شما چند سال هست که خارج از کشور هستید؟
فکر نمی کنید همین دوری و غربت روی همسرتون تاثیر گذاشته؟
روی این موضوع فکر کنید که افسردگی و مشکلات روحی خانم ها بسیار بسیار میتونه روی نحوه ی پوشش و نظافتشون تاثیر میذاره. یه زن به صورت ذاتی زیبایی رو دوست داره و این براش مهم ترین چیزه؛ مگر! مگر اینکه مشکلی در محیط اطرافش یا در روابطش وجود داشته باشه و یا در درونش درگیریهای ذهنی زیادی داشته باشه.
در جایی شما اشاره کردید که خانمتون زیاد فکر میکنند و در جای دیگه ای اشاره کردید که اصلا به پیشرفت زندگی تون اهمیت نمیدن؛
تا حالا وقتی در حال فکر کردنه؛ ازش با حالت مهربانی و البته هم حسی؛ پرسیدید که به چه چیزهایی فکر میکنه؟ توی مغزش چی میگذره؟ ( زبان بدنه یه مرد بسیار بسیار روی احساس صمیمیت و اعتماد اون تاثیر داره).
تا حالا به لحن گفتگو و تن صدا و رفتارتون وقتی دارید با همسرتون صحبت میکنید دقت کردید؟
چیزی که به چشم دیدم؛ زمانی بود که خواهرشوهرم افسرده بود و به هیچ عنوان به زیبایی و اندام و آرایشش دقتی نداشت؛ به هیچ عنوان هم به همسرشون توجه جنسی نداشتند. تنها مشکلش هم با همسرش این بود که وقتی پدر من فوت کرد؛ چرا شوهرم هیچ توجهی بهم نمی کرد. چرا باهام هم حسی و همراهی نکرد؟ درکم نکرد؟ کنارم نبود؟ در صورتی که شوهرش خیلی معمولی و عادی بود؛ خواهر شوهر من
انتظار داشت که شوهرش عاشقانه کنارش باشه؛ نه مثل یه دوست یا همکار یا مرد.:43:
و در پایان اینکه وقتی زنی حرف نمی زنه یا بسیار کم حرف شده؛ یعنی اینکه مشکلی وجود داره!