ای بابا....
چرا آخه؟ دلیل اینکه امروز زد چی بود ؟
از همون اول تا وقتی که زدت رو تعریف کن....با جزئیات. از کجا شروع شد ؟ چی گفت ؟ تو چی گفتی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
ای بابا....
چرا آخه؟ دلیل اینکه امروز زد چی بود ؟
از همون اول تا وقتی که زدت رو تعریف کن....با جزئیات. از کجا شروع شد ؟ چی گفت ؟ تو چی گفتی؟
اون هی اذیت میکنه حرف بد میزنه بچشو اذیت میکنه یعنی سرلج من همش میگفت گمشید برید تا اینکه خواستم برم طبقه پایین پیش خونوادش باز داد زد که گمشید منم بم فشار اومد گفتمش بسه دیگه اونم منو کتک زد
دیروز هم منو زد گفتش از این به بعد زندگیت همینه هیچکاری بدون اجازم نمیکنی بعد گفت تو 2راه داری اینکه طلاق بگیری اونم بدون شرایط و پسرتو هم میبری تا دید قبول کردم پشیمون شد گفت نخیر همینجا میمونی ومث زندانیا وبدتر زندگیتو میکنی
سلام گل ارا جان :72:
گل ارا شما و دوستان منو راهنمایی نکردین در صورتیکه همه سوالای شما و دوستان را جواب دادم. میشه منو راهنمایی کنید که چطور با شوهرم کنار بیام و اعتمادشو نسبت به من جلب کنم؟
سلام.
یعنی همینجوری تو خونه خوب و خوش نشسته بودین بعد شوهرت گفت گمشید ؟؟؟
اگه واقعا اینجوری که یه راه بیشتر نداره ایشون باید تحت درمان قرار بگیره !!! مگر اینکه اینجوری نباشه. من گفتم دعواتون رو با جزئیات تعریف کن. یعنی دقیقا بگو چی شد؟
از کجا ناراحت بود؟ دلش از چی پر بود؟
ازت کاری خواست که انجام ندادی؟ حرفی زدی که ناراحت شد؟ چی شد؟؟؟
(البته هرچی شده باشه حق نداره این کارو بکنه اما اگر بخوای ادامه بدی و جدا نشی باید بفهمی ریشه مشکلش کجاست؟؟؟ منظورم از ساختن زندگیت فقط صبر و توکل و کتک خوردن نبود ! باید کاری بکنی...)
پس فکر کن ببین اون روز از چی ممکنه اونجوری ناراحت شده باشه که بگه گمشین؟؟؟
گل ارا جان اون میگه تا از من یه چیزی میخوای اون کار بدتو یادم میاد مثلا من یادم نیست چکاار کردم یا اگه واقعا چیزی انجام دادم یا گفتم منظوری نداشتم مثلا روز قبلش به پسرش گفت برو گمشو با اون قیافت به شوخی گفتمش قربونش بری بعد فرداش با کلی بهونه و کتک گفتش من از حرف دیروزت ناراحتم چون کوچکترین حرکتی یا حرفی بزنی که یعنی خیلی بام راحتی وانگار نا ن انگار کاری کرده باشی
یا مثل امشب رفتم پسرمو حموم بدم که کفرمو دراورد زود باش تموم کن و برام چیزی اماده کن که با خودم ببرم سرکار گفتمش چشم داشتم تموم میکردم که داد زد تو وقتی من نیستم چکار میکنی چرا این کاراتو بعد انجام نمیدی در صورتی که من واسه کارام برنامه ریزی کردم وکلی کار دارم باید انجام بدم واقعا دیگه نمیدونم چ کنم میترسم یه حرفی که بدن اینکه متوجه بشم یا منظوری ندارم تو گفتنش ولی اون بعد پیله بشه که چنین گفتی :47:
سلام زینب خانم
خدا بهتون صبر بده - شرایط سختیه - ای کاش بیشتر ازش میدونستی قبل ازدواج ولی حسرت گذشته فایده ایی نداره
شما شوهرتون رو بهتر از هر کسی میشناسید ولی طبق اون چیزی که شما اینجا نوشتی:
آدم کردن اینجور آدما دل ششیر می خواد یکی میخواد بگرده بش و کم نیاره شایدم یکی که نه چند نفر تا آدمش کنن !! ولی تو این حالتم بازم اون بدتر میشه ! میخوام بگم آدمی که تونسته به کسی شلیک کنه دیگه رحمی تو وجودش نسیت -زینب خانم اگه میبینید نظردهی تو تاپیکتون قطع یا کم شده برا اینه که واقعا این جور آدما رو با مشاوره نمیشه کاریشون کرد - احتمالا کسی چیزی برا گفتن نداره!
زینب خانم شما جوونید 21سال!! باید حتما یه فکر برا زندگیتون بکنید - یه تصمیم جدی - ولی خب به توانایی و اراده خودتون هم بستگی داره - این چه زندگیه آخه !!
همش کتک کتک کتک فقط بییاد رفع نیاز کنه و بره!! اون باید کلفت میگرفت - نه یه دختری مثل شما
بهتر زودتر برا طلاق اقدام کنید ولی با سیاست -ئ چون به گفته خودتون شاید بعدا اذیتتون کنه - این که میگم با سیاست یعنی جوری رفتار کنید که خوش به طلاق راضی شه !! این که چکار کنید که جواب بده رو حتما از دوستان بخواین کنک کنن!
من چنین راهنمایی های رو از وستان همدردی ندیدم ولی خب اینجا کارشناسا خوب و دلسوز زیا داره.
به احتمال زیاد کسی رو هم ندارید که ازتون حمایت کنه پس بهتر با اینجا در ارتباط باشین و کمک
بخواین
شما باید ازش جدا شین اونم حتما توانایی نگه داشتن بچه رو نداره-اصلا ایشون مشکل داره قانونی عمل کنید بچه پیش خودتون میمونه ولی مسئله تهدیدا بعدشه که گفتم بستگی به خودتون داره.
- - - Updated - - -
البته شما اشتباه بزرگی داشتین - ایشونم به خاطر اعتقاد شدیدا سنتی! خیلی بشون برخورده!! این درست ولی
بازم برخوردشون کاملا اشتباست - بسته به توانایی خودتون سعیتون رو بکنید که به زندگی برش گردونید - می دونم سخته - ولی به قول خودتون سعیتون رو بکنید بعد اگه نشد برید تو فکر طلاق.
موفق باشین
- - - Updated - - -
بازم میگم چیزای که گفتم طبق تعریفا خودتون از شوهرتون بود - شاید خیلی چیزا باشه که نگفتین - به هر حال هر چی به نظرتون میرسه که میتونه به مشاورین سایت کمک کنه بگین تا بهتر راهنمایی تون کنن.
سلام زینب جان
امیدورام خوب باشی.
در مورد ارتباط شما
بالاخره شما یک زن شوهردار محسوب میشی و تحت هیچ شرایطی حتی در بدترین شرایط روحی صحیح نیست وارد رابطه هرچند تلفنی و چت و ...با کس دیگه ای بشی.و در اینجا همسرت کاملا حق داره که ناراحت و عصبی بشه و محدودیتهایی رو اعمال کنه.
و متاسفانه در مورد رفتار شما و ارتباطتت میشه راحت گفت که همسرت حق داره.
وقتی اولین پست تاپیکت رو خوندم خیلی به نظرم همسرت ظالم امد.اما شما هم در ایجاد این حس بدبینی و بد دلیش بی تقصیر نبودی .
حالا خودت میگی از اول هم بد دل بوده اما رفتارت اوضاع رو بدتر کرده.به خصوص اینکه خودت هم میگی همسرم ادم خطرناکیه.نگرانیت از اینه که بعد از طلاق اذیتت میکنه اما نگران نبودی که اگر بفهمه با کسی در ارتباطی.....چه عکس العملی ممکنه نشون بده؟
در واقع دیوار اعتماد همسرت رو خراب کردی و حالا باید هرکاری که برای برگرداندنش لازمه انجام بدی/مثل اینکه با رضایت چادر سر کنی...و بهش کمک کنی تا دوباره بهت اعتماد کنه.
فعلا چاره ای نداری و باید طوری رفتار کنی تا بفهمه کار شما فقط یک اشتباه بود.حتی لازمه بشینی جلوش و اقرار کنی به اشتباهت و بهش حق بدی که ناراحت باشه و همچنین بهش قول بدی که دیگه سمت این کار نخواهی رفت .در واقع خودت باید بهش کمک کنی .
برای یه مرد خیلی سخته که زنش همچین کاری باهاش بکنه.اون با خودش فکر میکنه از صبح میرم بیرون و کار میکنم برای رفاه زن و بچه ام اما زنم وارد ارتباط با کس دیگه ای میشه(هرچند سطحی)
متاسفانه شما این ارتباط رو بسط دادی و از چت کار رو به تلفن و شماره دادن رسوندی.و هرچند که این رابطه سطحی باشه از نظر همسرت که در جزییات ماجرا نبوده نمیتونه انقدر زود هضم و فراموش بشه.
فکر میکنم منظور همسر شما هم از به یاد امدن اون کار بد همون ارتباطتت بوده.
فعلا فقط شرایط زندگی رو طوری جلو ببر که تنشی ایجاد نشه.کارهای همسرت رو دقیق انجام بده و وقتی منزله و یا داره میره بیرون شما کارهای دیگه رو انجام نده تا بتونی با دلخوشی بفرستیش بره.
الان هرگونه قصور شما میتونه ربط داده بشه به همون ارتباط.
در یک شرایطی که هر دو اروم هستید و بچه تون هم خوابه بشین باهاش صحبت کن و قبول اشتباه کن.بذار پیشمانیت رو بفهمه و کاملا درک کنه.بذار خیالش از بابت شما راحت بشه.
در واقع برگرداندن اعتماد همسرت یک پل هستش برای رسوندن شما به ارامش.پس تا این پل درست نشه شما و زندگیت به ارامش نمیرسید.
موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام سهیل جان
مرسی از راهنماییتون واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم:72:
میخوام بگم که تو این چند روز تمام سعی خودمو دارم میکنم که اعتماد شوهرمو برگردونم خداروشکر ظاهرا خدا دعاهامو مستجاب کرده یه جورایی میشه گفت شوهرم بام مهربون شده منم باز صبر وتحمل میکنم و تمام تلاشمو میکنم که شوهرم همیشه منو قبول داشته باشه و منو درک کنه.ولی اگه بعد مدتی باز به کارای قبلیش ادامه داد به احتمال زیاد طلاق میگیرم نظر فعلی من اینه
- - - Updated - - -
سلام مریم عزیز :72:
فدات همونطور که واسه سهیل تعریف کردم که تمام سعی خودمو میکنم که اعتماد شوهرمو جلب کنم.مرسی از راهنماییتون یه دنیا ممنون و من اگه بحث بینمون پیش بیاد باش حرف میزنم که اشتباه کردم اخه اون دفعه اخر که باهام بحث کردیم گفت با کارات بزار کارتو فراموش کنم منم دارم سعی میکنم که فراموش کنه پس بخاطر همین نمیخوام وقتی که حالت نرمال داره وبام خوبه در مورد اون موضوع باش حرف بزنم وبگمش که اشتباه کردم یاغیره چون من شوهرمو میشناسم اگه هر روز یا هرچند مدت موضوع رو باش درمیون بزارم بدتر میشه چون میگه وقتی درمورد موضوع حرف بزنی تمام لحظات بد یادم میاد پس بزار با کارای خوبت فراموش کنم اگه پشیمونی ومیگی اشتباه کردم یه کارایی بکن که دیگه یادم نیاد وهمه چیزو فراموش کنم
چه جوری تمام سعیت رو میکنی که اعتماد شوهرت رو جلب کنی؟؟؟
چند نمونه اش رو برامون بگو.
و یه سؤال بسیار مهم ... بسیار مهم !
شوهرت رو دوست داری؟ با بله و خیر جواب نده. فکر کن. به معنی دوست داشتن فکرکن.
دوست داشتن، نه به این معنی که وقتی تو رو میزنه سکوت میکنی یا اینکه براش غذا میپزی یا حرف گوش کن هستی...
اول ببین نیخوای طلاق بگیری یا نه.
اگه میخوای که هیچی. اون مشاوره اش فرق داره.
اما اگه میخوای زندگی کنی، باید با تمام وجودت درک کنی که : اعتماد، دوست داشتن، پذیرفتن شخصیت شوهرت به همین شکلی که هست، باور داشتن، تحسین کردن، همه اینا به هم وصله !!!
نمیتونی بگی من چادری میشم که اعتمادش جلب بشه اما ته دلم ازش بدم میاد و بهش فحش میدم.
تکلیف خودت رو با خودت مشخص کن.
متأسفانه وقتی حرف از سیاست زنانه میشه همه فکر میکنن یعنی اینکه یه زن ته دلش نقشه بکشه که چه جوری حال شوهره رو بگیره اما در ظاهر لبخند بزنه و طوری نقشش رو صحیح ایفا کنه که شوهره نفهمه از کجا خورده !!!
من با کلمه سیاست زنونه کاری ندارم. اما میگم یا باید همه جوره شوهرت رو بپذیری و محبتت رو با خلوص نیت بهش ابراز کنی ... اونم در درازمدت ! تا بالاخره رام بشه یا اینکه تا آخر عمر همینطور همدیگه رو اذیت کنین.
یا جدا بشی.
خودت فکر کن و تصمیم بگیر.
سلام گل ارا عزیز:72:
مرسی از راهنماییتون من زیادی فکر کردم وتصمیم خودمو گرفتم میخوام که تا اخر عمرم اگه خدا بخواد کنار همسرم باشم:43::72: