سلام
ساختار پست اول شما به مانند بسیاری از تاپیکهای دیگر این فروم به چند مثال خلاصه شده است که برای اثبات تقصیر همسرتان بیان کرده اید صرفنظر از اینکه در اینکار موفق شوید یا نشوید, چنین پستهایی در چنین فرومهایی آنقدرها هم سازنده و حل کننده مناقشات نیستند. شاید بهتر بود کمی بیشتر از احساسات و درونیات خودتان میگفتید. مشاوران, البته مشاوران مجرب و کاربلد, هم که در دفاتر خود در سطح شهرها به خدمات مشاوره می پردازند, هیچگاه تنها به مثالهایی که مراجعان از زندگی خود میزنند, بسنده نمیکنند و سعی میکنند برای قضاوت, به روحیات و احساسات مراجع نیز در موضوع مورد مشاوره دست پیدا کنند. چون این احساسات خیلی بیشتر از آن مثالها قابلیت تخریب یا سازندگی دارند و برای حل مشکلات باید همین احساسات را پرورش داد, تغییر داد, تعدیل کرد و یا از بین برد. به همین علت شاید بهتر باشد شما هم در ادامه تاپیک خود برای بهتر مشاوره گرفتن از دوستان, به مانند تاپیکهای آقا پژمان کمی بیشتر خودتان را رو کنید. طوریکه ما میدیدیم که ایشان به موارد عصبانیتشان, به بعضی از اشتباهاتشان, به مواقعی که احساس درماندگی میکردند و دیگر کاری از دستشان بر نمی آمد و بدرستی مجبور شدند که از خواهر با درایتشان کمک بگیرند, اذعان کردند و از روی همین موارد برای خوانندگان این سایت خیلی ملموستر شدند.
به شخصه همانطور که در پست اولم عرض کردم هیچکدام از مثالهایی را که شما آوردید برایم قانع کننده و توجیه کننده رفتار شما و مادرتان نبود. شما سعی در اثبات حقانیت خود و مادرتان داشتید و در حالیکه دوستان با استدلالهای مختلف به راحتی اشتباهات شما را در بعضی از همین مثالهای ذکر شده و بدون استفاده از مطالب تاپیکهای آقا پژمان اثبات کردند, شما به هیچ وجه اشتباهی را در آنها از جانب خود نپذیرفته اید. خوب وقتی مواردی را که شما آنها را دلیل اثبات حقانیت خود میدانید, دقیقا گوشه ای از اشتباهات شما میباشند, پس دیگر وای به حال مواردی که شما احیانا خود نیز خودتان را در آنها مقصر بدانید!!!
در بعضی از سطور پست شما میتوان نمودهایی از حسادت را نسبت به همسرتان کشف کرد و این یعنی فاجعه!!! مثلا من چنین حسی را در جاییکه از خوشپوشی ایشان به رغم نداشتن کوچکترین مشکل مالی و ساپورت شدن از جانب پدرشان انتقاد کردید, مشاهده کردم و دلیل اصلی این انتقاد را نیز این میدانید که پولی را که پدرشان به ایشان میپردازند به هدر داده اند و دلیل فرعی را این میدانید که ایشان با ظاهر برازنده خود باعث دلبری از دختران میشوند. اما به نظر می آید که دلیل اصلی شما برای این انتقاد دقیقا بخشی از همین دلیل فرعی است و آن برازندگی ظاهر ایشان نسبت به شماست و شما خود میدانید که ایشان حداقل تاکنون کوچکترین مشکل مالی برای این خریدها نداشته اند و شاید اگر وسایلی حتی گرانتر از آنها را برای شما خریداری میکردند نه تنها انتقادی نداشتید بلکه خوشحال هم میشدید. از طرفی این قضیه دلبری از دختران را مطرح میکنید که این نیز بهانه ای برای توجیه این انتقادها است و جوانی به قول شما زیبا و خوش اندام و پولدار با یک اتومبیل مدل بالا اگر اهل چنین کارهایی در خیابانها بود, فکر میکنید تا الان نباید با چندین و چند دختر رنگ و وارنگ رابطه حداقل دوستی و احساسی ایجاد کرده باشد؟ پس چرا باید ایشان اینقدر به این زندگی پرتنش علاقه داشته باشند که علیرغم تمام زجرهایی که تا امروز کشیده اند باز در فکر ترمیم رابطه و بخشودن گذشته ها هستند؟ خانم آکوا شما چنین احساس میکنید که چنین مخارجی را فقط شخص شما حق دارید که داشته باشید و نه همسرتان. در مورد اتومبیل خریداری شده توسط پدر همسرتان نیز که این قضیه حسادت اظهر من الشمس است.
خیلی از خوانندگان این سایت سابقه کار در شرکتهای خصوصی را داشته اند. بنده نیز قبلا مدتی را در چنین محیطهایی بوده ام. روال کار در این شرکتها چنین است که ممکن است در یک زمان خاص چند نفر خانم و آقا همزمان مهلت وقت نهارشان فرا برسد و دور یک میز غذا صرف کنند و مانند شرکتهای دولتی سلف سرویس مجزا برای دو جنس وجود ندارد. حال آیا این خیلی عجیب است که یکی از خانمها نتواند غذای بیرون را میل کند و فقط به غذای خانگی علاقه داشته باشد و به بقیه همکاران گاهی غذای خود را تعارف کند؟ آنهم وقتی که همسرتان نیز گفته اند که ایشان نسبت به همه همکاران همین رفتار را دارند. از طرفی این خیلی بدیهی است که یک کارمند در یک شرکت خصوصی این احساس را دارد که احترام
به پسر مدیرعامل شرکت برای ادامه کار کاملا ضروری است و ایشان نمیتوانند به همه همکاران غذا تعارف کنند به غیر از پسر مدیرعامل. از سوی دیگر همسرتان تحت نظر پدرشان هستند و امکان ندارد که ایشان حداقل در داخل شرکت مجالی برای دست از پا خطا کردن داشته باشند همچنین همان استدلالی که در مورد خوشپوشی ایشان مطرح کردم در اینجا نیز میتوان آورد. در کل میتوانم بگویم شما در این مورد علاوه بر همسرتان به آن خانم کارمند نیز یک عذرخواهی بدهکار هستید.
پس آن حس حسادت و این حس بدبینی اولین مشکلات شماست که از همین پست کوتاه شما قابل اثبات است
وجود حسادت در هر شخصی یک بیماری واجب العلاج میباشد و در بین همسران به طریق اولی. یعنی دو فردی که باید در طول زندگیشان تمام هم و غم خود را صرف بالا بردن و کمک به پیشرفت یکدیگر در همه زمینه ها نمایند بالعکس از وجود مزیتها و موقعیتهای مناسب برای طرف مقابلشان احساس ناراحتی کنند!!!
البته در پستهای بعدی خود نیز همین حس حسادت را نسبت به جاریها و خواهرهای خود بروز داده اید.
در بخشهایی از صحبتهایتان اشاره کردید که علاقمندید در خانه ای که با پول خودتان تهیه میکنید زندگی کنید یا در ساختمانی مشترک با اعضای خانواده تان زندگی کنید, خلاصه مطلب اینکه میخواهید در مورد خانه دست بالاتر را داشته باشید, صرفنظر از اینکه چرا چنین نیتی دارید, آیا تاکنون از مشاورانی که به آنها مراجعه میکنید نشنیده اید که آقایان در صورتی که همسرانشان در قضیه مسکن تفوق داشته باشند چقدر احساس ضعف و خورد شدگی میکنند؟ من به عنوان یک مرد به راحتی توانستم با آقا پژمان در این قضیه همذات پنداری کنم و به ایشان حق دادم که تا این حد در این مورد مقاومت به خرج دهند. در جای دیگر در مورد شغل ایشان سعی در اعمال نظر دارید و ... . شاید یکی از بهترین تعبیرها را خانم ریحان در
این تاپیک داشتند که شما سعی دارید نقش زن و شوهر را در زندگی دقیقا معکوس کنید.
یعنی درست همان حسی را که باید شما در همسرتان تقویت کنید و به آن پر و بال دهید, تاکنون به انحا مختلف سعی در سرکوب آن داشته اید, و آن حس ستون و تکیه گاه بودن و در یک کلام مرد یک زندگی بودن است.
پس این شد سومین مشکل واجب العلاج شما که نقش خودتان و نیز همسرتان را در زندگی نپذیرفته اید و حق و تکلیف هر یک از طرفین را به درستی نشناخته اید که ما این مشکل را در آقا پژمان ندیدیم ولی در خیلیییییی از آقایان نیز وجود دارد.
در بخش دیگری از صحبتتان شما اشاره داشتید که همسرتان قدر خانواده شما را نمیداند, بنده نه در تاپیک شما و نه در تاپیکهای آقا پژمان تاکنون برای چنین قدردانی دلیلی نیافته ام, لطفا کمی بیشتر توضیح دهید اما آیا خود شما نیز نباید بیشتر قدر خانواده همسرتان را بدانید؟ وقتی که پدر همسرتان در تمام مجادلات طرف شما را میگیرند و بدون هیچ بدهکاری به شما یک اتومبیل خوب هدیه میدهند, باز شما نیمه خالی لیوان را میبینید و از اسب پیشکشی دندانهایش را میشمارید و از دایی خود انتقاد میکنید!
همچنین از شیوه برخورد خواهر آقا پژمان انتقاد کرده اید, اما بنده از شما خواهش میکنم خودتان کلاهتان را قاضی کنید, در آن شرایطی که با همراهی مادرتان در آن مقطع برای همسرتان ایجاد کردید, در مورد بچه و مهریه و دادگاه و از همه طرف حتی از سمت پدرشان به شدت تحت فشارشان قرار داده بودید, آیا اگر خواهر همسرتان به آن شکل به دادشان نمیرسیدند, شما و مادرتان ماجرا را به ناکجا آباد نمیکشاندید؟ و آیا بعد از اقدام ایشان نبود که شما به فکر ترمیم رابطه تان افتادید؟!!
در مورد بقیه مثالهایی که ذکر کردید از قبیل حمام کردن بچه و ... نیز بقیه دوستان بسیار زیبا پاسخ دادند و نیازی به تکرار نیست و از طرفی چنین مثالهای جزیی چندان در خور توجه نیستند و آنقدرها روا نیست که در مراجعه به مشاوران چنین مسائلی مطرح شود و وقت مشاور و مراجع به هدر رود.
نتیجه کلام اینکه برای درمان این رابطه چه از طریق این سایت و چه از طریق مشاوران حضوری سعی کنید آن سه مشکلی را که عرض کردم نیز مورد بررسی قرار دهید
1.حسادت نسبت به خانواده خودتان و همسرتان و نیز نسبت به شخص همسرتان
2.بدبینی بی دلیل نسبت به همسرتان
3.تبیین دوباره نقش و جایگاه زن و شوهر و شناخت حق و تکلیف آنها در یک خانواده سالم. البته در جامعه و فرهنگ ایرانی.
والسلام