-
دروووود
دوست عزیزم میدونم سخته من مثل شما خیلی دیدم.
اروم اروم شروع به فراموش کردن بکن باور کن اگه بخوای میشه. سخته. زمان بره . ولی وقتی فراموش کردی به ارامش می رسی.
از خدا میخوام کمکت کنه.
فقط یه چیزی یادت باشه به گذشته های تلخت خیلی فکر نکن. من که این کار رو می کنم. اوایل نمیشد ولی اونقدر روی خودم کار کردم که الان راحتتر می تونم با این قضیه ها کنار بیام.
برو خدا رو شکر کن حداقل یه مراسمی داشتید خیلی ها که همیشه حسرت این مراسم نگرفته رو می خورن .
بدرووووود
-
ممنون از همدردیاتون دوستای خوبم. وقتی پیت های شمارو میبینم خیلی جون میگیرم و حس خوبی بهم میده.
همسرم پدر نداره. همه ه تنها بود. خداییش از نظر مالی برام کم نذاشت جز سفره عقد که نگرفتیم چون همه پولش تموم شده بود.
من همسرمو خیلی دوست دارم. اون خیلی مرد خوبیه. خوش اخلاق و خوش تیپ و خوشکل و احساساتی. شاید از محبت زیادشه که انتظارم ازش نسبت به خودم بالا رفته.
میدونم دوستان من مشکلات خیلی بزرگتر و مهمتری توی زندگیاشون میخورن . مشکل من بچگانه است. ولی خوب اینم یه چیز رو مخیه دیگه. اینبار که یادش افتاده بودمو ناراحت بودم اصلا راجع به اون قضیه حرفی نزدم. درواقع میتونم بگم اصلا باش حرف نزدم. هر سوالیم میپرسید با سرم جوابشو میدادم و خیلی دوست نداشتم نگاهش بکنم چون بیشتر ازش میرنجیدم. روی خانوادش فوق العاده حساس شدم. خانواده خوبین و منو خیلی دوست دارن ولی خوب هرچی باشه خانواده شوهرن و خواه نا خواه حساسیت ها زیاد میشه. به حرفاشون و عکس العملاشون حساس شدم.
الان حالم بهتره. خدا کنه بد نشم دوباره.