-
سلام رکسانای عزیز
کسی که به صرف وجود یک فرد معلول راهش رو کج می کنه نشون نمیده فرد بی اخلاق و ظاهر بینی هست.
به هر حال این یک ازدواج سنتی هست و عشق و علاقه ای بین رکسانا و خواستگارش از قبل نیست که بتونه بعضی از شرایط رو بپذیره... اون فرد صد در صد سعی می کنه عاقلانه به این موضوع نگاه کنه.
از دو جهت بحث فرد معلول تو خانواده مهم هست
یکی از جهت انتقال ژن معیوب به فرزند
یکی هم از جهت مسئولیت نگهداری از ایشون
به هر حال رکسانا مسئولیت هایی در قبال برادرش داره که ممکنه خواستگارش به اونها هم فکر کنه .
پس کسی که می زاره میره صرفا آدم بدی نیست بلکه اون آدم می خواد تا حد ممکن ازدواج بی دردسرتری داشته باشه.
به نظر من رکسانا برادرش رو پذیرفته و نباید رو خودش کار کنه .
اون فقط باید این قضیه رو به خدا بسپاره
و به خدا توکل کنه
توکل کنه تا خواستگارش از اون دسته افرادی باشه که با این قضیه مشکلی نداره . همین.....
در مورد نحوه گفتن هم با بی دل موافقم .
ایشون که می گن مشکل برادرشون مادر زادی نبوده
پس ژن معیوب نبوده تحت عوامل محیطی ایشون معلول شدن.
این رو به خواستگارتون توضیح بدید.
-
رکسانا خانم شما اگر واقعا می خواهید مشکلتان حل شود در لاک دفاعی فرو نروید. این از آفت های روند مشاوره است و جلوی حل مشکل را می گیرد.بله ممکن است کسی مشکل شما را نداشته باشد. نمی دانم چرا اصرار دارید همه دقیقا دقیقا شرایط شما را داشته باشند و حتی مشابه آن را قبول ندارید و معتقدید هیچ کس شما را درک نمی کند. وقتی این طور فکر می کنید ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم تا این بار رنج و درد 23 ساله را زمین بگذارید؟ ما هم مثل شما انسان هستیم و مطمئن باش سراسر زندگی مان مشکلات متعددی را تحمل کرده ایم و هیچ یک از ما بی درد نیستیم. می توانی به صفحه شخصی بچه ها بروی و ( موضوعات آغاز شده ) را ببینی. بله مشکلات ما مشابه شما بوده است و آن طور که شما می خواهید دقیقا مثل هم نبوده است. اما آن قدر تجربه کسب کرده ایم که بفهمیم رنج و درد چه احساسی است ، نگرانی و اضطراب و سختی چیست. مشکلات ما دقیقا دقیقا مثل هم نیست اما همه ما انسانیم و مشکل هر چه باشد یک احساس به همه انسان ها دست می دهد: رنج ، تعب ، کلافگی و ... . شما دوست نداشتی که برادرت معلول باشد ، آن یکی دوست نداشت برادر و شوهرش الکلی باشند، دیگری دوست نداشت پدرش به خواهرش تمایل جنسی نشان دهد ، دختر دیگری دوست نداشت به خاطر بدهی پدرش تن به ازدواج اجباری بدهد و چندین سال بلاتکلیف زندگی کند، یکی دیگر اصلا دوست نداشت به او تجاوز شود و حامله شود، دختر دیگری دوست نداشت دو برادر الوات داشته باشد که دائما از والدین پیرش باج می گیرند و دعوا و کتک کاری در خانه راه می اندازند که پول موادشان جور شود ، همه اینها که گفتم تاپیک هایی هستند که در اینجا مطرح شده است. مشکلات کمی فرق دارد اما مهم این است که : هیچ کس این مشکلات را دوست نداشت و اینکه این مشکلات به ظاهر متفاوت در باطنش یکی و مثل هم است و آدم را پیر می کند و بدترین احساس ها را به آدم ها می دهد که این احساس ها مشابه هستند. پس فکر نکن ما درک نمی کنیم چه شما و چه دیگران احساسشان چیست. ما درک می کنیم ، مطمئن باش! وگرنه اینجا اسمش همدردی نبود عزیزم!
مهم مشکل آدم ها نیست چون کسانی که اینجا می آیند اغلبشان احساسات شما را همان طور که توضیح مفصل دادم دارند. وظیفه ما این است که فراتر از احساس آنها عمل کنیم.یعنی به آنها کمک کنیم این احساس جانکاه را کنار بگذارند و از دید دیگری به زندگی نگاه کنند. وظیفه ما این است که عواملی که این احساس را به وجود می آورند خنثی یا حداقل کنترل کنیم. مهمترین عامل به وجود آوردن این احساسات افکار آدم ها است که از نظر علمی این موضوع ثابت شده است. وقتی ما به شما می گوییم فکر اشتباه را کنار بگذار و فکر تازه ای بیاور تا شرایطت عوض شود و احساس بهتری پیدا کنی می خواهیم کمکت کنیم . چرا ؟ چون خود ما هم احساس مشابه شما را با این روش جا گذاشته ایم و زندگی مان بهتر شده است. هر چند شرایط فیزیکی و محیطی زندگی خیلی از ما عوض نشده است اما ما همه با تغییر فکر و دیدگاه به احساس بهتر و زندگی بهتر رسیدیم و به مرحله ی جدیدی وارد شدیم. فهمیدیم که شاید شرایط محیطی ما ، آدم های اطراف ما و خیلی چیزهای نامطلوب عوض نشود اما حقیقت زندگی اینها نیست! وجود ما حقیقت زندگی است و تغییر در آن است که زندگی را واقعا تغییر می دهد! این وجه اشتراک همه ما است و این شباهت از هر چیز مهم تر و اساسی تر است به طوری که تمام تفاوت ها در مقابل آن رنگ می بازد حتی تفاوت در مشکلات!
-
من با كسي كه ميخوام ازدواج كنم برادر معلول داشته كه مريض بوده وهم مشكل دهني وهم حركتي زنتيكي جون مادر وبدرش فاميل بودن وفوت شده من كه مي دونستم مادرشونم جلسه اول با وجود اينكه فوت شده وميتونست نكه كفت وكلي هم كفت ارزومه كاش الانم بود وبا اينكه سختم بود اما بجم بود وما هيج كدوممون فكرم نكرديم اين موضوع بده علم اينقدر بشرفت كرده كه اين مشكلات ديكه نيست وخيلي كمه ما فاميل داشتيم كه جهار خواهر دختر نازا بودن كسي خواستكاريش نميرفت جون فكر ميكردن اينم نازاست اما با يه خانواده خوب واصيل ودرست وصلت كرد كه مادر شوهرش كفته بود مهم خوبي دختره خدا بخواد بجه دارم ميشه كه شد الانم بجه اش جهارسالشه وزندكيش عاليه ااين قضيه يه فيلتره تا ادماي منطقي واصيل وخوب بيان سمت شما نه هركسي :)
-
آقا / خانم نوپو
من اصراری نداشتم که همه مشکل من رو داشته باشند اگر داشتم صد درصد اینجا نمیومدم !
من مشورت خواستم درباره نحوه مطرح کردن این موضوع
اما اصلا نگرانی من زیر سوال رفت !!
به همین خاطر بحث این که تو موقعیت من نبودند مطرح شد .
وگرنه طبیعتا انتظار بیجایی هست که همه مشکل هم رو داشته باشند .
در واقع من هیچ تقصیری متوجه خواستگاری که میاد و بخاطر این موضوع منو بیخیال میشه نمیدونم
چون حق همه آدمهاست که برای آینده خودشون و نسلی که خواهند داشت تصمیم بگیرن حتی اگر این احتمال نزدیک به صفر باشه
اما خب سوال من چیز دیگه بود ...
بازم ممنونم از همه دوستان
ایده های جدیدی گرفتم از حرفاتون انشاالله خیر باشه
ممنون :72:
-
هیچکدوم از ما تا بحال جلوی برادرم صحبتی از این موضوع به میون نیاوردیم
و توی جلسات خواستگاری که تا الان داشتم بجز من و مادرم کس دیگری از اعضا خانواده ما حضور نداشتن .
ینی عدم حضور اون در جلسات به هیچ وجه به معنی قایم کردنش نبوده .
دو سال پیش من پیش مشاوره رفتم و ایشون گفتن خودم در جلسه 4 یا 5 این موضوع رو به خواستگارم بگم .
ینی نگفتن ما از ابتدا رو ایشون هم تایید کردن .
اما خب مشکل بیشتر نگرانی من و نحوه گفتن این موضوع بود .
که در واقع نگرانی مادرم هم هست .
من همونطور که همه دوستان راهنمایی کردند موضوع رو خواهم گفت و مشاوره ژنتیک هم میرم .
و سعیم رو خواهم کرد که همونطور که میگید نگران این موضوع نباشم .
صحبتهاتون دید جدیدتری به موضوع به من داد
خیلی خیلی ازهمگیتون ممنونم .
-
یادت باشه از یک روز قبل از خواستگاری خودت را آماده کنی که در جلسه راحت باشی. روز قبل از خواستگاری یک تفریح خوب برو ، غذای مورد علاقه ات را بخور و اگر می توانی کمی در هوای آزاد پیاده روی کن. اگر من بودم طرف اینترنت ، تلویزیون و روزنامه نمی رفتم تا چیزی فکرم را مغشوش نکند. صبح روز خواستگاری هم قبل از طلوع خورشید بیدار شو و پنجره را باز کن . اگر هم توانستی بیرون برو و در جایی مثل پارک قدم بزن. :43:
-
سلام دوست عزیزم
امیدوارم موفق باشی اصلا نگران نباش اگه قسمتت این اقا باشه همه چی خودبخود میره جوره اگرم جلو نرفت اصلا غصه نخور پس نگران نباش قسمت سرنوشت دست خداست:rugby:
-
دوست گرامی به سوالهای من پاسخ ندادید تا جواب شما را بدهم ؟
ببخشید دوستان گرامی من چگونه میتوانم پروفایلم پر کنم هرکار میکنم نمیشه
-
من اصن دلم نمیخاد بخاطر این مشکل بیخود من دو نفر دیگه از هم دلخور بشن
نه نازنین جان در واقع روی صحبت آقای بی دل با من بودش که من زود واکنش نشون دادم ..
شاید بخاطر این که یکم لحنشون تند بود بنظرم (ببخشید میدونم قصدتون کمک هست اما یک انتقاد دوستانه کردم)
اما بعد قسمتی از حرفهای ایشون و بقیه رو قبول کردم (مخصوصا بعد از خوندن اون تاپیکی که یکی از دوستان معرفی کردن) .. اونم این که حساسیت من روی این موضوع حساسیت طرف مقابلم رو هم افزایش میده و بهتره من به این موضوع به عنوان یک مشکل نگاه نکنم
بعد از خوندن حرفهای اون تاپیک واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
چون نه من و نه هیچکدوم از اعضا خانوادم همچین دیدی به موضوع نداشتیم و این برای من یک دریچه جدید باز کرد که حتی طرز رفتارم با برادرم رو (که تا الان هیچکاری به کاراش نداشتم) رو تغییر بدم ...
و خب حتی با مادرم هم در این مورد حرف زدم که از پدرم بخواد رفتارش رو تغییر بده و دیدمون رو عوض کنیم .
اما با اون قسمت از حرفهای نازنین درباره بقیه مردم کاملا موافقم و همچنان بهشون حق میدم اگر این موضوع نگرانشون کنه
و بنظرم شاید سنگ محک خیلی خوبی نباشه
چون بهرصورت هرکسی تا جایی که دستش برسه دوست داره بهترین ها رو برای خودش انتخاب کنه
و عموما ما آدما به این فک نمیکنیم که شاید انتخاب یک راه بنظر پردردسر برامون منشا خیر و برکت و نشانه ای از رشدمون باشه ....
من دوست ندارم پستی حذف شه چون همه دوستانی که پست دادن منت سر من گذاشتن و برام وقت گذاشتن و این برام بسیار ارزش داره .
تک تک صحبتهایی که همه دوستان عزیز اینجا گفتن برای من یک گنجینه با ارزش هست که هر زمانی احساس کنم این موضوع من رو آزار میده دوباره همه این حرفها رو خواهم خوند .
آقا/خانم اسماعیل زاده
من که 23 سال و خرده ای سن دارم و ایشون هم 27 ساله و دکترای برق میخونن .
موضوع فقط ایشون نیست ، من تا امروز این مشکل رو سر هر خواستگاری داشتم که این فکرهای مسخره ذهن من و خانوادم رو درگیر میکردن .
انشاالله از این به بعد قویتر با این مشکل کنار خواهم اومد .
خیلی خوشحالم که دوستای خوبی اینجا پیدا کردم که به من کمک کردند :
شیدا ، فقط خدا ، سامان اف تی ، گل رز ، بی دل ، چنار ، دختر مهربون ، شوکا ، نایس بوی ، ،آقا/خانم اسماعیل زاده ، نازنین عزیز ، نوپو ، متی ، نیلو
ممنون از همگیتون ... :72::72:
-
به حق چیزای ندیده و نشنفته!!!
مگه داشتن برادر معلول در این اوضاع که علم پیشرفت کرده جرمه؟!!
من خودم یک برادر معلول ذهنیه شدید دارم ولی با هر دختری که قصد ازدواج داشتیم هیکدوم هیچکدوم براشون این مساله مشکلی محسوب نمیشد.
فکر میکنم بزرگترین مشکل این خانوم دیدشون نسبت به این مساله هست و نه اساسا این مساله