شما توی همه پست هات می گی 206. اینقدر گفتی ماشین که من خواننده حساس شدم، چه برسه به خانواده اش.
منظور من اینه که مادرشوهرم ناراحت که چرا همه میگن از وقتی پسرش ازدواج کرده پیشرفت کرده !!!
چرا همه میگن زنش باعث شده !!! حالا تو خودتو بزار جایه مادرشوهر من !!! خواهرات ( خاله های شوهرم )بهش بگن عروست زرنگه !!! ولی از ان طرف دخترای مادرشوهرم زندگی مطلوبی ندارن
(بلد نیستن با شوهراشون مکالمه عادی داشته باشن!!! و دائما مادرشوهرم بگه دخترایه من بهترینن و لنگه ندارن!! زندگی ؛ تو بعنوان مادرشوهر ناراحت نمیشه!)
عزیزم من حرفی نمیزنم اطرافیان حرف زدن متوجه شدید ؟خاله هاش حرف زدن !!!
اگه همسرت خوبه و با هم مشکلی ندارید، چی کار داری به روابطش با مادرش و خواهرش.
مطمئن باش نه می تونی خواهرشوهر، مادرشوهرت را عوض کنیو نه می تونی همسرت را ازشون دور و جدا کنی ( اگر هم این اتفاق بیفته، ضررش واسه خودته )
کسی نمیخواد اونا رو جدا کنه !!! البته از روز اول مادرشوهرم به همه گفته بود پسرمونو قاپیده !!!
جلوی اقوام میگفت!!!منم اهمیتی به حرفش نمیدادم!!! اون موقع حرفاش رویه شوهرم تاثیری نداشت!
این پسر تو اون خانواده بزرگ شده،
هم خون اونهاست،اولین همراهان و تکیه گاهش بودن حالا به زور می گی باید ولشون کنه؟
نه ؛ روزی که داشتیم با هم آشنا میشدیم و حرف میزدم فقط و فقط راجع به تنهائی و بی کسی خودش میگفت همسرم میگفت مادرم تمام وقتشو برای حل مشکلات خواهرم گذاشته همسری میخوام که مونسم باشه! همین و بس!!!
عزیزم خودش خونه ی مستقل گرفت و زندگیشو شروع کرد اونام گفتن پسرمونو قاپیده !!!
یعنی هر کی ازدواج کنه پسر مردمو ( شوهرشو ) قاپیده ؟
می گی از من می پرسه خسته شدی؟ آخی می ری سرکار، که همسرم را عصبانی کنه!!!!!!!!!!!!
چه ربطی داره!
ربطش به اینه که مادرشوهر اینطوری حرف بزنه و به پسرش بگه چرا خستش میکنی ؟ چرا میره سرکار ! چرا میزاری بره سر کار!!!به همسر من میپره و این حرفا رو میزنه !!! میدونی یعنی چی ؟ یعنی از روی مهربونی داریم حرف میزنیم! ما زنتو دوست داریم ! ولی سرکار نره بشینه خونه !!! یعنی این !!!
خودتم پسرم زیاد کار نکن میخوای چی کار!!!
یعنی ب فکر ما هستن ؟ تا حالا قدمی برامون ور نداشتن کاری نکردن ولی هر موقع مادرشوهرم مسافرت بره یا بقیه بچه هاش خونشون برن و یا مریض بشه همسری باید پول بده !!!
و در این میان همه سر خونه و زندگیشونن ! و این وسط به همسری زنگ میزنن و میگن دلمون واست تنگ شده !!! ولی اگه خوش باشن یا سفر دسته جمعی برن یا شام خونه مادرشوهرم باشن نه مادرشوهرم زنگ میزنه بیا و نه کس دیگه ای !!!
هر چی می پرسه بدون منظور و با آرامش و معمولی جواب بده.
اینقدر هم به منظور پشت هر حرفی فکر نکن.
ببین قبلا هم همین سوال وقتی مادرشوهرم رفته بود سفر و برگشته بود خونش من و همسری رفته بودیم ببینیمش اینو گفت !!! اون موقع یادمه زنگزده بود به همسری گفته بود پول داره بده بهشون برن مسافرت !ولی ظاهرا همسرم نداشته بده.حدودا 1 ماه رفته بودن جنوب بعدش که برگشتن چشمتون روز بد نبینه من یه چیزی خریده بودم و به اسرار همسری پوشیده بودم میگه هر چی میخرم باید استفاده کنی !دوست دارم زنم خوش تیپ باشه ! منم پوشیدم و رفتم مادرشوهرم شروع کرد به پرسیدن سوال از من سر کار میری ؟ منم میگفتم چطور مگه ؟ با عصبانیت میپرسید ( من متوجه شدم منظورش چی بود !!!) یعنی به پسرش داشت میفهموند من که مادرتم پول ندادی برم سفر ولی واسه زنت دادی پالتو خریدی ؟ من برداشتم این بود !!!
- همش میپرسید منم از جواب دادن تفره میرفتم میگفتم چطور مگه میخواستم بدونم منظورش چیه ؟ مگه نمیدونه من سرکار میرم ؟ برام جالب بود !
- همش به شوهرم تیکه انداخت آره زنت میره سر کار ؟ چرا خستش میکنی ؟ چرا بره سرکار ؟
- خب از نظر شما مادرشوهرم هیچ منظوری نداشته ok ؟
- ولی وقتی رفتیم خونه هنوز کلید ننداختیم تو در ،که شروع کرد به داد و بیداد کردن چرا نگفتی چرا جوابشو نمیدادی ؟ چرا همه فکر میکنن تو کار میکنی ؟و ... از عصبانیت دستشو کوبید زمین و انگشت کوچیک دستش در رفت و چند روزی باد کرده بود و کبود شده بود .... بگذریم.
منم شروع کردم به گریه کردن من فقط به خاطر تو امدم به مامانت سر بزنم ولی بعد از اومدن از خونشون من و تو داریم عذاب میکشیم و دعوا میکنیم!!!
چرا واقعا چرا ؟
پاسخ همسرم چی بود ؟ برای اینکه ریخت و لباست عوض شده به خاطر این ! منم گفتم من غلط بکنم لباس بخرم از این به بعد !!! دور از جون من گوه بخورم !!!
بعد یکی دو ساعت اومد عذرخواهی کرد و منم گفتم اگه من باعث ناراحتی تو و خانوادت میشم نه کار میکنم نه تفریح میکنم نه لباس نو میپوشم و نه چیزی ...
همسری هم گفت بیخود : زن من باید این طوری باشه !
در کل : من بیمنظور برداشت کنم پسرش با منظور برداشت میکنه !!! که در نهایت به دعوا می انجامد.
از اونطرف می گی می ترسم با شوهرم دعوا کنند بزنن ناقصش کنند!!!!
جل الخالق:exclamation:
آره ، چون میگفت همیشه با شوهرایه عوضیه خواهرش دعواش میشده و میگرفته میزدتشون !!!
و آثار زدنش روی دستش هنوز هست.مادرشوهر ناراحتی دخترشو میبینه زنگ میزنه به شوهرم بره بزنتش ولی فکر نمیکنه شوهر من زن داره !!! دیگه با بقیش کاری نداره !!!
- - - Updated - - -
[QUOTE=she;279300]چرا دخالت می کنی خانومی؟
چرا تو میای این وسط؟
چی شد که کتک خوردی؟
این مشکلات خانوادگی اون هاست. اصن اونا آدمایی هستند که مشکل دارند، به تو چه؟ چرا خودت رو وارد بازی ای می کنی که به تو مربوط نیست؟
چرا برای خودت مشکل درست می کنی!
من وسط نیومدن ! فقط زنگ زدن خونه ! شب قبلش ساعت 1 و فردا صبحش ساعت 7
.
چرا کاری کردی که به کتک ختم بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خاطر اونا!!:97:
من کاری نکردم ، هیچ کاری نکردم.هی زنگ زدن هی زنگ زدن تا اینکه همسرم قاطی کرد گفت به اون بابا ( پدرشوهرم) بگو میارم اینقدر اعصاب خورد نکنه !!! خودش زنگ زده بود اینارو میگفت .من تو شرکت کار دارم نمیتونم برم سند بگیرم هی این زنگ زد و اون زنگ زد شوهر من به گریه کردن افتاد !!! از این وسط خواهر من هم وام گیرنده بود برای شوهرم از صنف چاپ (خواهرم مترجم) شوهرم گفت به خواهرت زنگ بزنه بیاد بریم سندو در بیرم منم زنگ زدم گفت نمیتونم بیام !گفتم نیست کار داره !!! گفتم نمیتونه که هر بار وقتشو بزاره بیاد!! کار داره اونم قاطی کرد و در نهایت به پاره شدن رگ چشم من تموم شد. اون موقع داغ بودم متوجه نبودم !!!
ولی تا شب که اومد خونه و چشممو دید ترسید !!! از ترس داشت میلرزید ! رفتیم دکتر و چند وقت بعد خوب شد! بگذریم ...
به مادرشوهرم زنگ زدم و گفتم زنگ نزنید نصف شب صبح اعصابشو خورد کنید به گوشیش زنگ بزنید.
مادرشوهرمم گفت به ما ربطی نداره مزاحم نشو!!!همین .
100% ، به خاطر همینم هست میگم چی کار کنم شوهرمو عصبی نکنن بندازن به جونه من !نقل قول:
مشکلات شوهر شما در رابطه با خانواده اش و عصبی شدن شوهر شما و ... به خودش و خانواده اش مربوطه. شما خودت رو بکش کنار کلن. و از بالا و از منظر یه انسان متمدن فقط بهشون نگاه عاقل اندر سفیه بنداز! و سکوت و بی اعتنایی رو پیشه کن. وگرنه زندگیت رو بهم میریزی.
- - - Updated - - -
من همه این مشکلاتم به خاطر احساسی برخورد کردن همسرم و رفتار موذیانه مادرشوهرمه ! همین و بس !
به شوهرم میگه نری به زنت از مشکلاتمون بگی ها !!! ولی از اون طرف عصبیش میکنن و میندازنش به جون من !
- مشکل از شوهر خودمه : کم تجربه هست ! و مادری داره که فقط و فقط به فکر خوش گذرونیه و پدرشوهری دارم که فقط پایه منقل نشسته و به قول خودش داره عشق دنیا رو میکنه !!!
- همسری عقده ای و دخترانی عقده ای تحویل جامعه داده! این است خانواده ی محترم همسر من !
- و من همسری دارم که این مشکلات رو دیده و از همون بچگی با این مشکلات بزرگ شده و تا یک اتفاق کوچک بیفته سریع داغ میکنه و عصبی میشه!!!