نقل قول:
مثلاً اگر بعد از هرجلسه مشاوره ، قبل از اینکه بابا میخواست . خودت می گفتی بابا وقت داری ؟ بیام بهت بگم مشاوره امروز چی شد . و از میان حرفهای مشاور اونایی که با حرف پدرت سازگاری داشت را بیان میکردی و میگفتی بابا عین نظر شماست ها و ...و در این بین یک سری موارد دیگه ای که پدرت در موردشون خنثی هست را هم بیان می کردی . مثلاً می گفتی گفته شما تفاهمتون بالا هست و بهتره نسبت به هم برای ازدواج سخت گیری نکنید . مثلاً آقا از خانم انتظار جهیزیه پر و پیمان نداشته باشه ، خانم از آقا انتظار مهریه خیلی سنگین نداشته باشه و با آسون گرفتن به همدیگر زمینه یک زندگی را فراهم کنید .
من هم دوست داشتم این کار رو انجام بدم
اما چند تا مسئله بود
1) حرفها رو وقتی به پدرم میگم، تعبیرهای میکنه و ممکنه حتی به من نگه و چند تا تعبیر رو بهم بچسبونه. طی یک استدلالی که روی این تعبیرهای احتمالاِ اشتباه پیش میره، به نتیجه ای برسه که درست نیست.
مثلاً از چند تا چیز الان به این نتیجه رسیده خواستگارم مشکل عصبی داره!! و من نمیدونم از چه چیزایی. و چند بار هم در روزهای اخیر به من گفت که این بدردمون نمیخوره حالا تو میخوای برو هر کاری دلت میخواد بکن!(با لحن بسیار خشم آلود)
2) وقتی پدرم به نتیجه ای میرسه، نمیتونم قانعش کنم که اینجوری نیست و فکر میکنه من چون دخترم، چون احساساتی ام، چون بچه ام، و چون همه عالم از پدرم کمتر میفهمن، و چون من با پدرم لجم!، میخوام اصرار کنم که قانع بشن!
3) در جلسات مشاوره همه ی صحبت سر ویژگی های منفی پدرم بود و چک کردن اون در شخصیت آقای خواستگار. من چه چیزی از این جلسات به پدرم میگفتم؟ ضمن اینکه الان که کلی گویی کردم پدرم میگه اینا چیه بابتش هر بار انقدر پوول میدین! اون موقع هم من از ترس اینکه نکنه اگه به پدرم کلی گویی کنم بگه بدرد نمیخوره و دیگه نرید، هیچی نمیگفتم. و خوشحال هم بودم که پدرم چیزی ازم نمیخواد.
4) قبل از تنظیم جلسات مشاوره و بخاطر همین مسئله، مشاجره خیلی سختی پیش اومد توی خونه. که هنوزم توی دلم مونده. شاید اسمش لجبازی بچه گانه باشه. ولی فکر کنم اینم در نگفتنم بی تاثیر نبوده.
نقل قول:
یعنی بفهمی بابا چه چیزی خیلی خوشش میاد یعنی چه روش و روند و حرفهایی نیاز به قدرت را در او تأمین می کند
در مورد همین خواستگاری و این صحبتا، من به این نتیجه رسیدم که:
اینکه نظری از خودم نداشته باشم و هر چیزی پدرم میگه بگم چشم و اینکه به هر روشی که پدرم میگه با خواستگارم جلسات آشنایی رو بگذرونم.(از نظر تعداد جلسات صحبت با خواستگار و مشاوره نرفتن و ..)
کلاً اگه دست پدرم باشه، دلش میخواد خودش با پسره صحبت کنه و من اصلاً هیچ دخالتی در تصمیم گیری نداشته باشم.
از نظر بابام، تصمیم گیری از طرف من (در مورد خواستگارام) یعنی دخالت در تصمیمات و تفکرات پدر.
پدرم میگه تو نمیفهمی باید بیای به من بگی چیا گفتی چیا نگفتی تا من بهت بگم بدرد ما میخوره یا نه!
نقل قول:
متوجه شدم پدرت از تیپهایی نیست که دخترش برایش ناز کند و خودشو لوس کنه خوشش بیاد ، یا شوخ طبعانه باهاش حرف بزنه ، بخنده و نرم بشه ، بلکه چه بسا بدش بیاد و عصبانی بشه و ..... . بنا براین نباید این کار را کرد و اگر بیشتر تیپ جدی هست .... مطابق همین تیپ و روحیه اش تنظیم کلام کنید برای حرف زدن باهاش و تنظیم رفتار کنید برای تعامل باهاش .
بله دقیقاً.
نقل قول:
میشه یک سری از رفتارها و حرفهایی که پدرت خیلی دوست دارد را اینجا بگی ؟ طی یک لیست .
من نمیدونم فرشته!
بعضی چیزا بوده که در یک شرایطی پدرم رو عصبی کرده و بعضی جاها نکرده. و یک بازخورد ثابتی ندیدم که بتونم بگم مورد به مورد.
- - - Updated - - -
نقل قول:
شما خودت هم به نظر به مهریه بالا بی میل نیستی ولی نه به اندازه ای که پدر میگوید. به نظرم شما کمی فکرتو در مورد مهریه بالا تعدیل بکنی در خوشبختی زندگی آیندت بسیار بسیار موثر خواهد بود.
چون هیچ وقت تا به حال به این مرحله نرسیده بوده به طور جدی فکری در موردش نکرده بودم.
از طرفی چون پدرم مهریه زیاد مد نظرش بود، من پیش خودم یه مقداری رو مد نظر گرفته بودم که هم نظر پدرم رو تامین کنه و هم معقول تر از نظر پدرم باشه
اما اینکه خود ِ خودم فقط در موردش نظر بدم، خیلی درباره ش این روزا فکر کردم.
انگار نظر پدرم روی نظر من هم تاثیر گذاشته و میترسم مهریه پایین تری رو بگم.
البته طی صحبتام با خواستگارم متوجه شدم حدود این مهریه رو خود خواستگارم هم قبول داشت.
نقل قول:
هنگام ثبت در عقدنامه ، آن مقدار که مورد توافق قلبی شما و آقا داماد هست بشود "عند المطالبه" و مابقی آن بشود "عند الاستطاعه" به همین سادگی به همین خوشمزگی!!
خواستگارم عندالمطالبه ای رو که توان پرداخت نداشته باشه قبول نمیکنه. من هم حق میدم بهش در این مورد.
اما این مقدار خیلی کم میشه. از اونطرف پدرم قبول نمیکنه!
ضمناً اگه همه مهریه پیشنهادی پدرم رو عندالاستطاعه کنن هم، باز خواستگارم قول نمیکنه. با دلایلی که آورد این رو هم بهش حق میدم.
- - - Updated - - -
میشل جان حرفاتو خوندم. ممنون که این همه برام نوشتی.
اگه توضیحی در ادامه حرفات نمینویسم، فکر نکنی نخوندم.
فکر میکنم روی حرفات.:72:
- - - Updated - - -
مرسی آقای فراسو.
امیدوارم مشکلتون زودتر حل بشه