نمیشه بیاید و من رو هم از فکرای بد و منفی ترکم بدین؟گناه دارما:(
نمایش نسخه قابل چاپ
نمیشه بیاید و من رو هم از فکرای بد و منفی ترکم بدین؟گناه دارما:(
سلام بارانی عزیز
مدتهاست توی تالار عضوی ولی فقط تشکر و لایک میزدی همیشه با خودم میگفتم مشکل بارانی چیه که اومده تالار عضو شده ولی حرفی نمیزنه چون معمولاً کسایی در چنین تالارهایی عضو میشن که مشکلی دارن و میخوان بیانش کنن و واسش راه حلی پیدا کنن.
من قویاً بهت پیشنهاد میکنم پررنگ بشی و توی فعالیت های دیگه تالار شرکت کنی و معتقدم باعث میشه روحیت تغییر کنه.
یه جورایی تنهایی بعد از 6 سال زندگی باعث شده تحمل شرایط الان واست سخت بشه 6 سال عادت به زندگی زناشویی کم نیست. اما وقتی ماجرای زندگیتو میخوندم مثل همه دوستان به خودم میگفتم این دوست داشتن نیست که تو رو به سمت همسر سابقت میکشه این اسمش عادته!
شما به همسرت عادت کرده بودی 6 سال به رفتارهای ایشون و تحقیرها و سرکوب های خانوادش عادت کرده بوده و حالا ترک عادت موجب مرض شده بله شما الان مریضی! و مریضیت چیزی نیست جز روح و روانی به شدت آسیب دیده و تحقیر شده. بارانی عزیز ، بیشتر از هر کسی خودتی که میتونی به خودت کمک کنی و درمان مشکلت باشی. کمی با خودت رو راست باش!
آدما واسه چی ازدواج میکنن؟ تا حالا از خودت پرسیدی چرا به عنوان یک انسان ازدواج کردی؟ چی میخواستی و باید بدست می آوردی؟ آیا اون تصور و هدفهایی که از ازدواجت داشتی رو بهشون رسیدی؟ با خودت خلوت کن! ببین اون ازدواج چه مزیت و حسنی واست داشته؟ غیر از این بوده که تمام روح و روان و جسمتو آزرده کرده؟ دختر خوب، فکر کردن به کسی که اون همه آزار و شکنجه ات داده یه جور مریضیه و دوست داشتنش یه جور خودآزاری.
اینکه شما طلاق گرفتی اصلاً نباید توی روحیه ات تاثیر بذاره گناه که نکردی ! حالا زندگیت دست خودته حالا داری واسه خودت وقت میذاری کلاس یوگا میری و تمرین آرامش میکنی و... مطمئن باش تمام بدیهایی که همسرت و خانوادش در حقت کردن در این دنیا و آخرت بی جواب نمیمونه.
بارانی عزیز ، زندگی در یک نفر خلاصه نمیشه گاهی آدمهایی هستن که قدربودن با همسرشون رو نمیدونن و رسیدن به چیزهای ناپایدار و دنیوی مثل پول و امکانات ، اونا رو از قافله به در میکنه و فکر میکنن دیگران دیگه در حد و اندازشون نیستن. روزی میرسه که همسر سابقت بفهمه چه اشتباهاتی مرتکب شده شاید هم اون روز رسیده باشه. ولی بارانی عزیز دیگه عمر و زندگیتو صرف فکر کردن به آدمی که سنش به مرز تغییر ناپذیری رسیده نکن! خودت باش و برای خودت زندگی کن شادی رو به چهره و زندگیت دعوت کن زندگی رو سخت نگیر تو هم حق زندگی و شاد بودن داری . برات آرزو شادی و رهایی از افکار آسیب زای عادتی رو دارم.
خب خدا رو شکر که خوبی.
اولا، نگران کار نباش. جور میشه. من مجانی تدریس میکردم فقط واسه اینکه سرگرم باشم. پس قدر همین سرگرم بودنت رو بدون.
دوما، خدا رو شکر که خونواده خوبی داری که حمایتت میکنن. تنهای تنها باشی سخته.
سوما، نظر من راجع به طلاق یک واقعیته نه اینکه فقط زاییده ذهنم باشه. سعی کن به خودت و حتی به اطرافیانت به دیده ی یک انسان با همه کمالات و خطاهاش نگاه کنی که مدام داره تجربه کسب میکنه تا به تعالی برسه.
طلاق یک تجربه تلخه که اگه با هوشمندی بذاری تجاربش به ثمر بشینه، شیرینی زندگی تو از شیرینی زندگی کسی که متأهله بیشتر خواهد بود. اینو به جرأت میگم.
پس سعی کن ذهنی داشته باشی که مرزها رو بشکنه و خیلی نگاهت رو وسیع تر کنه، وسیع تر از خونه خودت و محله تون و شهرتون و حتی فرهنگ و عرف کشورت و نگاه غلط خیلی ها به طلاق. که خدا رو شکر روز به روز داره شعور و آگاهی مردم بیشتر میشه.
نمیخوام زیاد حرف بزنم.
من تو همین زندگی گاهی یاد گذشته میفتم... اما قلبم مثل اون سال ها نمیگیره، حس نمیکنم از درون دارم خالی میشم. حس نمیکنم یه چیزی تو گلوم هست که نمیشکنه تا راحت نفس بکشم...چون اون روزها تموم شده و من به شرایط جدیدم عادت کردم.
و فقط اگه این شرایط جدیدم رو از دست بدم دوباره اون احساسات برمیگرده. شاید به همین خاطر بوده که به هیچ قیمتی نخواستم زندگی فعلیم رو خراب کنم ... چون میدونم ترک عادت سخته. اما میگذره. اما اینکه چقدر طول بکشه بستگی به خودت داره و به طرز فکرت.
barani عزیز میخواستم ازت تشکر کنم بابت مطرح کردن مشکلتون. منم در آستانه جدایی هستم و دقیقا حس و حالت رو درک میکنم. منتها چون نمیتونستم مشکلمو اینقدر خوب مثل شما بیان کنم نتونستم به آرامشی که لازمه برسم. اما الان با صحبتهایی که دوستان میکنند و دارند برای شما مینویسند منم یه جورایی خودمو مخاطب حس میکنم و از صحبتها استفاده میکنم. خدارو شکر که شما هستید
از همتون ممنونم
سلام به همگی
ساحل 75 عزیز شما هم میتونی یه تاپیک باز کنی و مشکلتو بگی مطمئنا دوستان میانو کمکت میکنن
روزنه عزیز سلام اگه بدونی چقدر خوشحال شدم شما هم برام وقت گذاشتی و نوشتی
من مطلب شما رو دوست دارمو میخونمشون و برام خیلی جالب بود که شما با یه دید متفاوت به موضوعات نگاه میکنید
و نظر میدید
بله چشم در اولین فرصت که برام مقدور باشه خودمو پر رنگ میکنم و مثل شما میشم .منم دلم میخواست بیامو در مورد شما نظر بدم تو اون تاپیکی که راجع به تصویر ذهنی در مورد کاربرا شما ایجاد کردین . حتما در اولین فرصت میام و به شما ها ملحق میشم.
روزنه خوش قلب و با محبت
ترک عادت موجب مرض شده دقیقا همینه که شما گفتی . من به سختی کشیدن عادت کردم و آلان که دیگه ازاون تحقیر ها و سرکوب ها خبری نیست انگار یه چیز گم کردم . و حالا زمان لازمه تا منم مثل یه انسان به زندگی عادی بدون تحقیر و استرس عادت کنم . و بفهمم معنی زندگی یعنی چی
من ازدواج کردم تا به همسرم عشق بدم و ازش عشق بگیرم ازش به عنوان همسرحمایت میخواستم .محبت کنم محبت ببینم .توجه کنم توجه ببینم. چیزی که با ازدواج و رفتن به یه شهر غریب فکر نمیکنم خواسته زیادی بود.
ولی از هیچکدومش حتی به اندازه یه سر سوزن نصیبم نشد
باری از مسولیت کارو مشکلات که رو سرم خراب کرد و هیچ کمکی بهم نمیداد . قبلا تو یکی از پستام نوشتم که تو مغازه ای که اجاره کردیم با اصرار و رضایت خودش قسمت زنون رو افتتاح کردم و خیلی خوب گرفت . هم تو خونه هم بیرون از خونه هم خرید خونه آشپزی (م) تو هیچی هیچی کمک نمیکرد حتی یک لیوان جابجا نمیکرد. کاش یه طوری رفتار میکرد.کمکم میکرد که احساس میکردم شوهرم کنارمه ولی ..........
و من به خودم میگفتم اشکال نداره هر کاری میکنم واسه زندگیمه منتی سر شوهرم نیست.
روزنه مهربونم همونطور که خودتون گفتید خانم شما هم تو شهر غریب زندگی میکنه . خواهرانه ازتون میخوام هواشو داشته باشید
من خودم تو اون شهر تنها بودم وقتی شوهرم با حرفای مادر و خواهرش پشتمو خالی میکرد به شدت احساس بی پناهی میکردم
میترسیدم. و این برای یک زن خیلی دردناکه
خیلی وقتا از خودم میپرسم که من چرا باید کسی رو که اینهمه در حقم بدی کرد دوست داشته باشم و دلتنگش بشم اره این خود آزاریه
شاید این خوب نباشه . ولی دوست دارم خیلی زود جواب بی انصافیهایی که در حقم کردنو ببینن .
روزنه مهربونم اگه بدونی با حرفات چه آرامشی به من دادی واقعا ازت ممنونم برادر عزیزم . نوع نوشتنتو خیلی دوست دارم
دوستان عزیز من دارم جوان بودم میخونم اون قسمتش که خانم هارو 5 دسته تعریف میکنه مورد چهارم ضعیفه
شوهر سابقم قبل از طلاق برام یه سری شرایط گذاشت که اگه قبول میکردم طلاقم نمیداد
یکیش همین بود که میگفت هر چی من میگم تو باید بگی چشم و در حقت ظلم نمیکنم. من نمیتونستم قبول کنم چون همچین چیزی به عنوان زندگی مشترک تو ذهنم نبود و نیست. اون میخواست که من ضعیفه باشم .
اونجا نوشته دوره اش سر اومده ولی هنوز مردهایی هستن که همچین زنهایی رو میخوان
یعنی باید قبول میکردم ؟
گل آرا جونم مرسی که تاپیکمو دنبال میکنی عزیز
من دقیقا اینای که شما قبلا داشتی رو تو این چند ماه داشتمو دارم .امیدوارم با تغییر نگرشم دیگه اصلا نداشته باشمشون
از درون دارم خالی میشم. یه چیزی تو گلوم هست که نمیشکنه تا راحت نفس بکشم
من تمام تلاشمو میکنم که زیاد طول نکشه . دیگه آلان مسئولیتم سنگینه خدا تک تک شما رو واسم فرستاده و حرفای خودشو به وسیله شما داره بهم میزنه پس منم باید یه تکون اساسی به خودم بدم و کمر راست کنم به خودم بیام
از تک تکتون ممنونم که حوصله میکنید و باهام هستید .
الناز عزیزم ارسال پستم با پست شما همزمان شد . خانمی امیدوارم مشکل شما به بهترین نحو ممکن حل بشه و به آرامش برسی دوست عزیزم . خوشحالم که این تاپیک برات مفید بوده
وقتی از رابطه خشونت بار میای بیرون ناخوداگاه دوست داری دوباره برگردی تو رابطه پر از خشونت چون ذهنت اون محیط رو امن میدونه چون قبلا تجربه اش کرده بودی احساس امنیت میکنی تا محیطی که تا به حال تجربه ای ازش نداشتی مثله محیط صمیمی و اروم ... کافیه باورهات رو عوض کنی و تلاش کنی به محیط اطرافت طور دیگه ایی نگاه کنی و صد البته همه کسانی که تو محیط خشونت بار بودند بعد از خارج شدن از اون جا باید تحت رواندرمانی قرار بگیرند تا آسیب های روحیشون کمتر بشه و دوباره بتونن به زندگی معمولشون برگردند
سلام دوست خوبم. حالت چطوره؟یه خبر خوب 2 روز پیش بهم رسید از وقتی شنیدم همش منتظر یه فرصت بودم تا بیام و برات بنویسم.یادته گفتم یه دوست دارم که جدا شده و تنها تهران زندگی میکنه و میرم بهش سر میزنم؟ اون بنده خدا بعد از اینکه تهران فوق لیسانس قبول شد جدا شد و اینجا موند و کار میکرد. خونوادش گفتن ما تو شهرمون آبرو داریم. برنگرد. ( خدا رو شکر کن که خونواده نازنینت کنارتن و هواتو دارن)فقط منو داشت. بهش سر میزدم با هم بیرون میرفتیم. خیلی افسرده بود. تنهایی اذیتش میکرد. تو یه اتاق 20 متری تنها زندگی میکرد. 3 سالی هست جدا شده. واسش چندتا موقعیت جور شد اما قبول نمیکرد بهش نمیخوردن.حالا یه نفر اومده خواستگاریش که 37 سالشه. 7 سال بزرگتره. همشهری خودشه. مادرش تو شهرستان رفته خونه خواهر دوستم و اونجا دوستم رو دیده و پسندیده.این آقای مهندس فوق لیسانس فنی داره. تو یه اداره دولتی استخدامه. تو تهران یه خونه خریده ماشین هم داره.2 سال پیش خانمش سر زایمان فوت شده. بچه اش هم همینطور. 2 ساله تو تهران تنها زندگی میکنه. خیلی به دوستم علاقه مند شده. هردوشون ظاهر معمولی دارن. این روزها دارن بیشتر با هم رفت و آمد میکنن که از انتخابشون مطمئن بشن.وقتی دوستم میخواست از ایران بره من نذاشتم چون مطمئن بودم بالاخره یه موقعیت مناسب براش جور میشه. به همون اندازه که زن تنها تو این دنیا هست مرد تنها هم هست.خدا همیشه همه بنده هاش رو میبینه. همیشه حواسش هست که کدوم ها رو با هم جفت و جور کنه. خوب ها همیشه کنار خوب ها میمونن.اما این دوستم خیلی صبوری کرد... خیلی غصه خورد... خیلی مریض شد...2 سال درگیر طلاق بود 3 سال هم بعدش...5 سال از بهترین سالهای عمرش رفت. اما بالاخره داره روزهای خوبش میاد.مطمئن باش این روزهای خوب برای تو هم میاد. یا به شکل ازدواج یا به هر شکل دیگه که خدا میدونه بهترینه. چون این خاصیت زمانه. میگذره. فقط خواهش میکنم تو اشتباه دوستم رو تکرار نکن. خودتو اذیت نکن. الان از اون 5 سال براش یه میگرن یادگاری مونده. در صورتی که غصه نمیخورد هم بالاخره این 5 سال تموم میشد و این روز ها میومدن.
سلام به همه دوستای گلم
سلام مخصوص به گل آرا جونم
مرسی بد نیستم خدا رو شکر دارم سری مطالب جوان بودم و میخونم و فهمیدم که شخصیت وابسته و مهر طلب دارم فهمیدم که اعتماد به نفس منفی دارم و حرمت نفس ندارم
و اینقدر ناامیدم که نگو مگه میشه این همه مشکل و تو وجودم حل کنم و به یه آدم نرمال و معمولی تبدیل بشم ؟
تازه یه خبر بدم دارم البته شاید این مثل اتفاقهای دیگه زندگیم ظاهرش بد باشه و بعدا معلوم شه به خیر و صلاحم بوده.
یادتونه گفته بودم 2 ماه میرم سر کار اونم 2 شیفت از 9 صبح تا 1. 1.5 بعد ظهر از 4.5 تا 9 شب
خیلی خسته میشدم وحقوقمو بهم نگفته بودن (البته من 2بار پرسیدم که از جواب دادن طفره رفت)
در ضمن من حسابدار هستم و شغلم از لحاظ مالی حساسه و مسولیت زیادی به خاطره پولها و چک ها به گردنمه.
امروز بهم گفت حقوق خودم و منشی و بقیه پرسنل رو پرداخت کنم حقوق منو منشی یکی بود اونم 300 هزار تومان
فکرشو بکن من با منشی که فقط تلفن جواب میده و وقت مراجعه کننده ها رو هماهنگ میکنه و کارش مسولیت سنگینی نداره
(یعنی اگه اشتباهی بکنه تبعات بدی نداره) یکیه. ولی من با پول و چکهایی که اکثرا در وجه حامل و با مبلغ حداقل 1 میلیونه
با کلی استرس با منشی یه حقوق بهم داد . تازه یه ماهم که اصلا بهم حقوق نداد کلی خورد تو ذوقم و گفتم نمی تونم با این حقوق 2 شیفت بیام . اونم گفت باشه مشکلی نیست فقط یه هفته زمان بده تا جایگزین پیدا کنم.:315:
خیلی ناراحتم میخوام یه کار یک شیفت پیدا کنم .
به خدا تو این یه ماه برای هیچ کاری وقت نداشتم چون کل وقت مفید شبانه روزم اینجا میگذشت . ولی خوب اینم نشد
اره گل آرا جونم منم میدونم روزهای سخت میگذرن و جاشونو به روزهای خوب میدن. واقعا ازت ممنونم که با تک تک حرفات بهم امیدواری میدی مهربونم:46:
در ضمن منم به جز اون ضربه هایی که از اون 6 سال زندگی مشترک خوردم (قبلا گفتم چیا بوده ) از سال 88 درست 3 سال بعد از ازدواجم دچار سردرد میگرنی شدم . عین دوست شما. ولی از اینا گذشته از ته ته قلبم برای دوستت خوشحالم و براش آرزوی خوشبختی میکنم
بچه های مهربون همدردی برام حسابی دعا کنید . واقعا ممنونم از همتون
باز خیلی وضعت خوبه عزیزم
من که با 6 باردیدن نامزدم و 6 ماه حرف زدن باش الان یک ساله بش ایمیل میدم و با هر بار ایمل خودمو بیشتر له میکنم
نمیدونم چمه:(
جوانهههههههههههههههههه!!
چرا توی همه تاپیکهای دلتنگی می نویسی که به نامزد سابقت ای میل می زنی؟
چرا تمومش نمی کنی؟
اگه دستم بهت می رسید ادبت می کردم.
برای چی اینقدر ای میل می زنی
خب پاک کن اون آدرس را
دیلیت کن هر چی داری
حیف تو نیست که اینطوری خودت را داغون می کنی؟
می دونی چقدر این کارهات و تحقیر کردن خودت و جواب ندادن های اون روی روح و روانت اثر می ذاره؟
نکن این کارها را با خودت
همه راههای پیدا کردنش را دیلیت کن.
همه ای میلها و مطالبی که ازش داری بذار توی یک فایلی، فوروارد کن به یک میل باکس دیگه ای و نرو سروقتش.
بذار بمونه برای بعدا. ( اگر بتونی دیلیت کنی که عالیه )
بذار یه جایی و به یه نفر که مطمئنه بگو پس وردش را برات عوض کنه. تا یه مدت بهش دسترسی نداشته باشی. ( من حاضرم مسئولیت پس وردت را قبول کنم ;) )
http://i9.glitter-graphics.org/pub/8...ak9xvgvbbt.gif
بارانی عزیز،
ببخشید که در تاپیک شما نوشتم.
تقصیر جوانه است که همه جا میره می نویسه.
امیدوارم شما هم به زودی به روال عادی زندگی برگردی.
ظاهرا که خوب داری پیش می ری. شش ماه برای این کار زمان طولانی نیست.
هر روز بهتر می شی.
و یه روزی عاااااااااااااااالی