بچه ها به من کمک کنید... افسردگی و نفرت؟!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط she

نمی دونم چطوری اوضاع رو آروم کنم. موضوع این نیست که ویژگی های مثبت نداره. موضوع اینه که من با این بدی ها نمی دونم چطوری کنار بیام. واینکه چطوری وقتی از خانواده و فامیل من توقع اضافی داره اسم خانواده اش رو که هیچ وقت هیچ کاری برای ما نکردن وسط نیارم

---

she عزیز من در جهت کمک به این مشکلت حرفی ندارم فقط خواهش میکنم تاپیکتو بعد از طی کردن مشکلت رها نکن و برامون بنویس که نتیجه چی شد . چون خیلی ها مشکل تورو دارن و خود من واقعا میخوام بدونم دلیل بد گویی مردها از خانواده همسرشون و حمایت بی جا از خانوادشون چیه!!

(البته اگه یه سری از دوستان نیان بگن مشکلتون رو اینجا مطرح نکنید و برای خودتون تاپیک جدید باز کنید)
مگه اینجا سایت همدردی نیست؟! من نوعی میخوام که بیام و با she عزیز همدردی کنم میخوام بگم که فقط اون نیست که همچین مشکلی داره .خیلی وقتا تو مشکلات همین که بدونی تنها کسی نیستی که همچین مشکلی داره و مشکلت خیلی غریب نیست ،توان بیشتری برای مبارزه با مشکلتو پیدا میکنی

سلام she عزیز

شما میتونی انتقاد خودتو با لحن دیگه بیان کنی

مثلا میگفتی خوب اینکه ما مدت طولانی جایی باشیم برا هر کسی چه فامیل من چه فامیل شما دشوار هست

مثلا همین دفعه که خونه مادرت اینا بودیم احساس میکردم بنده خدا ها از نظر مالی بهشون فشار اومده زیاد مایل نبودن ما وعده غذایی بمونیم خوب به هر حال سخته دیگه باید بهشون حق داد زمونه سخت شده!

والبته به مادربزرگ من هم همینطور

اصلا اونجوری متعصبانه نباید جواب میدادی شاید دلت خنک بشه ولی دیگه شوهرت پذیرش حرفات رو نداره اونو وارد فاز احساسی میکنی اونم احساسی منفی دیگه نمیتونه منطق حرفت رو بفهمه

به نظر من لازم نیست ایشون هیچی از برخورد خانوادش با شما ندونه بلکه در حالی که عصبانی هم هستی باید مسائل رو بزرگوارانه مطرح کنی با پرخاش و تنفر از خانواده ایشون صحبت کردن فقط باعث میشه ایشون از شما متنفر بشه به هر حال هر کسی خانوادش رو هویت خودش میدونه حالا هر چقدر هم که بد باشن

1. پر رو و پر توقعه.
2. بزرگترین مساله ذهنی ااش اینه که به خانواده اش احترام گذاشته بشه.
3. همش مواظبه مبادا خوانواده اش به زحمت بیفتن یا خدای نکرده بخوان کاری بکنن.
4. مادرش رو مث بت قبول داره.
5. هر سوء استفاده ای بتونه از دیگران می کنه.
6. هیچ وقت کلامی از خوبی من نمی گه. هیچ وقت نمیگه تو آدم خوبی هستی. یه ویژگی مثبت بگه. یا از چهره من تعریف کنه ... میگه من دوستت دارم چون خودم خوبم! خدا زده پس کله من که از تو خوشم اومده! من خر شدم که ازدواج کردم!
7. من برای زندگیمون خیلی مایه گذاشتم.خیلی. احساس می کنم که هیچی دریافت نکردم.
.
فعلن همینا.

دوست عزيز با شمردن عيباش فقط خودتو به لب پرتگاه نزديكتر ميكني تو اين موقعيت اصلا صحيح نيست با يك مشاور صحبت كن كدوم شهري؟

شی عزیز،

من روند کلی را که نگاه می کنم، پیشرفت داشتی.

برای عید حتی حاضر نبودی پیش خانواده همسرت بری، اما این بار رفتی و با سیاست و برنامه ریزی خودت، اونها (شاید حتی همسرت) را متوجه خیلی نکات کردی
و خودت هم از عملکردت راضی بودی. (موافق فشار آوردن به خانواده همسرت نیستم، اما اگر تشخیص دادی که باید اینطور متوجهشون کنی، پس درسته )

حساسیتت به رفتارهای خانواده همسرت و همسرت کمتر شده
می تونی خیلی چیزها را ندیده بگیری و از سفرت لذت ببری

مقایسه کن با اولین پستت.
خیلی بهتر شدی. حتی دعوای اخیرتون هم دعوای خیلی شدیدی نبوده.

به شی تبریک بگو.
براش تشویق در نظر بگیر و دوستش داشته باش.

مرسی شیدا جون. مرسی. واقعن ازت ممنونم نمی دونی چقدر نوشته ات آرومم کرد.
آره صبورتر شدم. اگه دیشب هم حرف نمی زدم دیگه عالی بود. ولی نذاشت. حرفاش و قضاوتاش راجع به دو سال قبل اینقدر ناراحتم کرده بود که نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
اونروز یه عالمه کار کرده بودم ولی اون حتی بشقابش رو از جلوش برنداشت. من هیچ اعتراضی نکردم. فقط اومدم خوابیدم. اومد با مهربونی پیشم و شروع کرد به تعریف کردن. ولی حرفاش خیلی دلم رو شکست...
.
نتونستم جلوی خودمو بگیرم. داد و هوار کرد و منو بیشتر از قبل متهم کرد. حتی سعی کرد بگه خانواده تو هم خوب نیستند.
.

آخرش هم گرفت آروم خوابید. امروزم هر چی بهش اس ام اس دادم جواب نداد. میترسم بره به مامانش زنگ بزنه منتقل کنه صحبت ها رو . احتمالش خیلی زیاده. چون به مادرش و حرف اون اعتماد داره. اونوقت دوباره اوضاع وخیم میشه و یه هفته قهر و دعوا و مشکلات رو شاخشه.
.
دو هفته دیگه عروسی خواهر شوهرمه. دوباره باید بریم شهرستان.
.

سلام عزیزم
اون خانوادشو بیشتر از شما میشناسه،اون ضعفای خانوادشو میدونه،اخلاقای بدشونو میدونه اما...اما نمیخواد اینارو از زبون شما بشنوه،چون غرورش میشکنه.اصلا من فکر میکنم دلیل اینکه این حرفارو راجع به خانوادت(مادربزرگ،عمه،مادر� �...)میزنه اینه که میدونه خانواده شما بهترن و خانواده خودش ضعف دارن.
شوهر من خانوادش معمولا چیزی براش هدیه نمیخرن اما مامان من به هر مناسبتی براش هدیه میخره.اونم بدون اینکه من چیزی بهش بگم هر چند وقت میگه چرا مامانت هر چی برام میخره جنسش خوب نیست یا قشنگ نیستن...خیلی ساده ست.اون احساس کمبود میکنه و فکر میکنه اینطوری ارزش کار مادر منو پایین میاره و جایگاه خانوادشو حفظ میکنه.
پس خواهش میکنم اصلا و اصلا از این به بعد درمورد خانوادش نظر نده.هیچی نگو،سخته،اما فقط سکوت کن.اگر دراز مدت سکوت کنی شاید یه وقتی خودش درمورد ضعف خانوادش باهات حرف زد.

- - - Updated - - -

سلام عزیزم
اون خانوادشو بیشتر از شما میشناسه،اون ضعفای خانوادشو میدونه،اخلاقای بدشونو میدونه اما...اما نمیخواد اینارو از زبون شما بشنوه،چون غرورش میشکنه.اصلا من فکر میکنم دلیل اینکه این حرفارو راجع به خانوادت(مادربزرگ،عمه،مادر� �...)میزنه اینه که میدونه خانواده شما بهترن و خانواده خودش ضعف دارن.
شوهر من خانوادش معمولا چیزی براش هدیه نمیخرن اما مامان من به هر مناسبتی براش هدیه میخره.اونم بدون اینکه من چیزی بهش بگم هر چند وقت میگه چرا مامانت هر چی برام میخره جنسش خوب نیست یا قشنگ نیستن...خیلی ساده ست.اون احساس کمبود میکنه و فکر میکنه اینطوری ارزش کار مادر منو پایین میاره و جایگاه خانوادشو حفظ میکنه.
پس خواهش میکنم اصلا و اصلا از این به بعد درمورد خانوادش نظر نده.هیچی نگو،سخته،اما فقط سکوت کن.اگر دراز مدت سکوت کنی شاید یه وقتی خودش درمورد ضعف خانوادش باهات حرف زد.

she عزیز من در جریان مشکلات گذشتت نیستم عزیزم ولی همین تاپیکت که خوندم متوجه شدم که با بی سیاستی خودت ، خودت رو ناراحت میکنی . شاید هر مرد دیگه ای هم بود در مقابل صحبت های تو همین رفتار ها رو میکرد .
هر چی سعی کنی که خانواده همسرت رو پیش چشم همسرت کم ارزش کنی ، بیشتر خودت رو کم ارزش کردی .
هرچه از خانواده همسرت تعریف کنی ، انگار از خودت و خوبی خودت تعریف کردی
هرچه هم بد بگی ، انگار داری به خودت بد میگی
اشکال نداره ، ناراحت نباش ، همش برات بشه تجربه و سیاست رو یاد بگیر .
سعی کن حتی اگر دل خوشی از خانواده همسرت نداری ، به هیچ عنوان پیش همسرت هیچ حرفی نزنی ، چون فقط خودت رو خراب میکنی . و هیچ فایده ای برات نداره عزیزم .نتایجش رو دیدی .
ریحان حرف های خوبی زد ، اگر حتی سعی کنی خانواده خودت رو با حرف جلوی همسرت بالا ببری و یا خدایی نکرده یک وقت منت بگذاری ، نتیجه کاملا عکس میده ، چون مردا نمی خوان غرورشون شکسته شه ، برای همین حرفت رو هر جور که بتونند میکوبند زمین
پس عزیزم سعی کن در عمل تا میتونی خوب باشی تا همسرت ببینه
همه کارا و زحمت های خودت و خانوادت رو با یک حرف از بین نبر . زرنگ باش ، با سیاست باش

چرا؟ چرا چرا چرا چرا اینجوریه!!!!!!!!!!!!!!!!
.
من نمی خوام راجع به خانواده اش بد بگم فقط می خوام حداقل همونجور که هوای اونا رو داره هوای منم داشته باشه. چرا بدی خانواده شوهر خواهرهاش رو قبول می کنه اما بدی خانواده خودش رو نمی پذیره؟
من فقط می خواستم این نظام سرسختانه ی احترام گذاشتن به اون ها رو که به نظر من اصلن منطقی نیست برداره. مجبور نباشم هر وقت میرم شهرستان تنهایی برم خونه ی اونا یا بهشون زنگ بزنم و اطلاع بدم.:mad: این چطور احترامیه آخه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.

- - - Updated - - -

خیلی خب من چون دیدم اون دست پیش رو گرفته و قهر کرده منم قهر کردم. البته دیروز بهش اس ام اس دادم ولی جواب نداد.
هر چی باشه اون بود که دادو هوار کرد. من که مقصر نبودم. یه کم قهر میمونم تا ببینم چی میشه.

همسرت تمامن ضعفهای خانواده اش را میدونه فقط چون از لحاظ احساسی هم به تو هم به اونا وابسته اس و نمیخوادش که که شما از خانواده اش جداش بکنی اونا همونن و همون جوری هستن و شما باید به چسبی به زندگیت و 2 روز که مهمون میری باسیاست برخورد بکنی و شوهرت را داشته باشی و از خانواده اش حرفی نزنی هیچ وقت واون شروع کرد بگو آره شرایط بدی بود اشتباهم زیاد کردیم خداروشکر که با کمک هم و تلاش تو داریم حلش میکنیم و باید درس بگیریم از کارای گذشته که عجولانه تصمیم نگیریم نه ایکه اون یکی گفت تو 2 تا بگی اون ضعف خانواده ات را گفت تو هم سریع گارد بگیری و تو هم جواب بدی و اینجوری بشه اوضاع شما که از حساسیت شوهرت روی خانواده اش اطلاع داری چرا زندگیت و تلخ میکنی یا اگه چیزی گفت فقط ناراحت بشو سکوت کن چرا بحث بعد بگو ناراحت میشم از این رفتارات به روحیه ات برس کاری که آروم و بهت انرژی میده را انجام بده تا انرژی بگیری واسه زندگیت