-
سلام چشمک جان
من اگه جای شما بودم دکور رابطه رو حفظ میکردم مثلا عید (البته نمیدونم برادر شوهرت بزرگتره یا شوهرت) ولی اگه برادر بزرگتر بود در حد 10 دقیقه دقیقا وقتی که بعدش جایی دعوت بودم و بهانه های لازم برای بیشتر نموندن رو داشتم میرفتم که رفع تکلیف بشه و کسی نتونه ایرادی بگیره این خانم رو یک مرتبه که دعوت میکردم و میومد منتظر دعوت میشدم و به هیچ عنوان الکی پا نمیشدم برم خونه اش و هر کسی هم که اعتراض میکرد میگفتم آخرین بار من ایشون رو دعوت کردم و حتما ایشون نمیخواد رابطه ادامه داشته باشه که اقدام متقابل انجام نداده
به عبارتی همیشه همیشه توپ رو مینداختم تو زمینش یعنی کاری میکردم که در تمام زمینه ها من طلب داشته باشم و جای اعتراض نمونه
بعدا برات بیشتر مینویسم
-
اره فکور جان حرفت رو قبول دارم ...
چیزی که هست مشکل اصلی سادگی مادرشوهرمه ، همیشه یک قدم جلوتر بودم ولی همیشه مادرشوهرم میگه به خاطر پسر بزرگم بگذر !
اما جمعه یک اتفاق خیلی جالبی افتاد :
داماد به پسر کوچک خانواده توهین کرد در حالی که مسبب اتفاقات دختر خودش بود و پسر کوچک ناراحت شد و مادرشوهرمم به خاطر دخترش در قبال توهین دامادش سکوت کرد ..
دیشب که پیش مادرشوهرم بودم بهم گفت که چقدر ناراحت شدند و حتی برادرشوهرم که در سن نوجوانی است به خاطر این قضیه کلی گریه کرده و گفته که من مستحق توهین نبودم و مادرم باید ازم حمایت می کرد ...به مادرشوهرم گفتم که چرا از پسرش حمایت نکرده گفت به خاطر اینکه اگه حرفی به دامادم می زدم دخترم ناراحت می شد بهش گفتم به خاطر دخترت از پسرت حمایت نکردی اما توهینی که به پسرت شده در واقع ظلم بوده و شما هم خیانت کردی چون به خاطر دخترت اشک پسرت را درآوردی در صورتی که با زبان خوش می توانستی به او بفهمانی که اشتباه می کند ...
به او گفتم که مادرشوهر عزیزم من از شما توقع توجه دارم و شما هم توقع احترام پس به فرزندانت توجه کن و نگذار کسی در حق کسی ظلم کند چرا که باعث درگیری فرزندانت می شود و احترامات از بین می رود ...به اوگفتم باید این قضیه را مدیریت کند چون هیچکدام از ما نمی توانیم وارد قضیه بشیم وگرنه درگیری لفظی پیش می آید ...
باهاش کلی صحبت کردم و بهش گفتم انقدر به خاطر این فرزند، اون یکی فرزند رو تحقیر نکن و هر جا دیدی در حق کسی ظلم میشه اون رو مدیریت کن ...
البته همه حرفهام رو پذیرفت و از اینکه نتونسته مدیریت کنه ناراحت شد و گفت راست می گی چشمک من همیشه کسی که ظلم کرده رو حمایت کردم حتی در مورد من هم گفت که همیشه به خاطر پسر بزرگم از تو حمایت نکردم اما از این به بعد اجازه نمیدهم هیچکدامتان به هم توهین و بی احترامی کنید ..
بهم گفت این قضیه باعث شد که چشمام رو به حقیقت باز کنم ..
خیلی خوشحالم به خاطر این صحبت موفقیت آمیز بچه ها دعا کنید مادرشوهرم توی این هدفش موفق بشه چون اگه مدیریتش رو تقویت کنه تمام مشکلات منم حل میشه ...